سلام ب همه 22 سالمه بلوچ زاهدانم مرز خدمت کردم یه جایی بود دور از شهر و روستا محیط پایگاه هم جوری بود که یه محوطه بزرگ وسط بیابون دور تا دورش تپه بود بعد تپه چاله های 2 گذاشته بودن. برق درستو حسابی هم نداشت خلاصه شب که میشد حسابی تاریک میشد. ارشد بودم بهم 7 تا سرباز شهرستانی دادن بهم که همشون ترسیده بودن که اومدن مرزو خلاصه نگران بودن از بین اینا یکی شون ترک خوشگلی بود به قول خودمون سیبوکی بود .
جایی خوابمونم ی اتاق کوچیک بود ک تخت نداشت ی فرش 12 متری مثل خونه روی زمین میخوابیدم بغل ب بغل. 8 نفر روی ی فرش 12 متری اینا پتو نیاورده بودن سرد بود هوا چند تا پتو دادیم و من این ترکو پیش خودم خوابوندم همون شب اول. نگهبان بودم ساعت 2 صبح از نگهبانی اومدم رفتم سر جام دیدم این ترکه کونشو سمت من کرده خوابیده. منم 30 روز خونه نرفته بود در بودم هوسی شدم کیرم راست شد اینم خوشگل بود سفید صاف ریش نداشت. داو زدم ب دریا کیرمو ب کونش چسبوندم البته یواش یواش نزدیکش شدم چون بغل ب بغل هم می خوابیدم کسی متوجه نمیشد. خلاص کیرمو چسبوندم ب کونش دیدم تکونی نخورد منم ترسیده بودم ک این سرو صدایی نکنه. دیدم ن هیچی نمی گه دستو برد تو شلوارش دیدم ن چیزی نگفت فهمیدم بیداره ولی چیزی نمی گه منم دیگه گرفتم قضیه رو انگشتمو تف زدم مالیدم ب سوراخش دادم داخل دیدم هیچی نمیگه یواش یواش زیب شلوارو با کمربندشو باز کردم شلوارشو دادم پایین. تف رو سر کیرم زدم گذاشتم روی سوراخ کونش بغلش کردم یواش یواش داخلش دادم یکم شل بود معلوم بود داده قبلا. خلاصه کیرمو تا گوند داخلش کردم تلمبه ک نمی شد زد واسه همین خیلی یواش داخلش میدادم هی درش میاوردم بعد 20 دقیقه ایی ابم اومد تو کونش خالی کردم. شلوارشو بالا دادم خوابیدم. خلاصه میگم صبح ک شد بیدارشون کردم این ترکه هیچی بهم نگفت اولش یکم گذشت خلوت ک شد ی گوشه منو کشوند گفت دیشب اذیت شدم کشتی منو. من میدونستم خوشش اومده بهش گفتم از این بعد کونی منی. براش خرج میکردم بهش نظافت کم میدادم نگهبانی اینا هم کم میذاشتمش گوشی دستش دادم خلاصه شد کونی خودم 1 سال کامل هر 3 روز یا 4 روز ک کمر پر میشه اینو تو حموم پشت تپه هرجا ک خلوت بود سر جایی ک میخوابیدیم اینو میکردم. بقیه سربازا فهمیده بودن ولی چیزی نمی گفتن تازه برام نگهبانی می دادند تا کسی نبینه. 3تا کرمانی 1 مشهدی و 2 تا بلوچ با اون ترک ک کلا 7 تا میشدن رفیق شدیم ک خدمت سخت نگذره واسه همون لو نمیدادن منو چند بارم نزدیک بود فرمانده مچمونو بگیره تو حموم بودم شب ساعت 3 میرفتم حموم این ترک هم بیدار میکردم اون موقع فرمانده ها خواب بودن گوشی هم دستمون بود اینو می گاییدم ک فرمانده اومد دم حموم گفت کی این موقع داخله. صدامو بالا بردم منم جناب ترک رو پشت در گذاشتم در حموم حسابی ترسیده بودم ی حرکت زدم درو وا کردم همونجوری لخت خودمو نشون دادم البته دستمو روی کیرمو گذاشتم فرمانده دید منم ی دوتا فحش داد گفتم جنب شدم غسل لازم بودم خلاصه ب خیر گذشت رفت .چند جا هم همین سربازا یکی اومده سرگرمش کردن بردنش تا ما در بریم گیر نیوفتیم. اونایی ک خدمت رفتن میدونن ارشد باشی فرمانده همه کارا میزاره گردنت خودش کمتر بالا سر سربازا میاد

نوشته: تنهاعوک