سکس شراره قبل از ازدواج

1393/03/01

روز پنج شبه سال نود صبحی مثل همه ی صبح ها, اماباصدای رسیدن پیام جدید یک تک زنگ ازخواب نازم بیدارشدم.سکوت سرسام آوری خانه را فرا گرفته بود.ناخودآگاه نگام به ساعت روی میز آرایشم افتاد،دیدم ساعت 9:30نشان میداد.بدن خسته ام را ازروی تختم، بلندکردم از توی کمد تاپ صورتی رنگم را پوشیدم با حرکتی سریع خودم را به میز آ ریشم رساندم رژ قرمزبراقم رابرداشتم آرام آرام به لب های بی حالم کشیدم دستم را درازکرده به گوشی که صفحه اش هنوز ازرسیدن پیام روشن بود رساندم.پیامی رسیده بود از طرف آرش که :عشقم چشمای نازتو باز کردی میخوام بیام تکلیف خودمو بدونم پس کی بیام برای اجازه گرفتن از پدرتون.ناراحت بودم چند روز بود بااون به هم زده بودم.باخودم داشتم درمورد آیندم باآرش فکرمی کردم که صدای زنگ خونه مثل فریادی توی گوشم پیچید باعجله رفتم جلوی آیفون دیدم آرشه گوشی آیفون را برداشتم با صدایی غم گین وکمی عشوه گفتم کیه
آرش:مگه غیر از من کسی پشت دره؟

درب راباز کردم آمدبالا سرم را برگردودنم دیدم بوسه ای داغ به روی گونه های سرخم نشست.کمی اخمام را توی هم کردم پاشنه ی کفشم را محکم روی زمین کوبیدم تا این سکوت سرسام آور بشکند.چانه اش را روی شانه ام گذاشت و گفت خیلی ناز شدی شراره .با عصبانییت گفتم مگه نبودم.دیدم دست پشت سرش راجلو آ ورد گفت:گل هایی ناز برای نازترین گل زندگیم.گلاراگرفتم پرت کردم روی اپن ،تبسمی کردمو توی چشمای عسلیش نگاهمادوختم،که اون یکی ازدستاشا دورگردنم انداخت ویکی دور کمرم،بلندم کرد بوسه ای ازم گرفت و گفت:لب هات طعم توت فرنگی میده گذاشتم روی تختم و کنارم نشست گفت:تقسیر من نیست خانوادت هنوزراضی نشدند.همین طور که بامن حرف میزد دستش را به زیرتاپم برد وآروم از روی سوتین توری ام،سینه ها یم را ماساژ میداد منم دستاما به روی صورتش می کشیدم ،بااون دستش آرام آرام ازروی شلوارکم دست به روی کسم می کشیدبه پشت خوابوندم بندهای سوتینم را آروم باز کردوبرگردوندم نوک سینه هامومیخوردوآروم نوکشاگازمیگرفت. ولبام میخورد بعد از کمی عشق بازی شلوارک،شورتم راکه خیس بود ازپام بیرون کشید ولبهایش راروی کسم گذاشت ومک می زد منم سرشو به طرف کسم فشار میدادم تااینکه زبانش را کرد تو کسم چرخوند،منم از زورلذت یک جیغ صورتی بلند زدم گفت:آروم عزییزم بلندم کرد گفت برام ساک بزن منم دلم نمی خواست ولی باکمی عشوه ونازقبول کردم کمی باسر آلتش بازی کردم و سرشو تودهنم میکردم ودر میاوردم.بعدزیربغل هامو گرفت خوابخوندم روی تخت پاهاما دورگردنش حلقه کردم آروم بادستم سرالتش روگذاشتم دم کوسم آروم آروم کرد تو منم اززور درد جیغی کشیدم که صداش توی سالن هم پیچید اون می‌ترسید من دردبکشم گفت اگه میخواهی دربیارم منم مخالفت کردم،اولش تلمبه هاشاآروم میزد بعد که دید من آروم شدم سرعتشا زیاد کرد،منم که ازروی دردوکیف آه ناله ام زیادشده بود به اون جون تازه ای میدادتااخر هردومون خسته شدیم. بلند شدم اومدم جلوش بغلش کردم بهش گفتم ممنون آرومم کردی.لبشا روی لبم گذاشت زبانشا توی دهنم چرخوند،ازم خداحافظی کرد باصدای بسته شدن در سکوت دیوانه کننده دوباره شروع شدبا این تفاوت که این بار آروم بودم.باتشکر که وقتتون راصرف خواندن داستانم کردید.(شراره)


👍 0
👎 0
66200 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

418789
2014-05-23 03:40:44 +0430 +0430
NA

الان سیخ کردم بیا ببین عجب داستانی بود واقعا که

0 ❤️

418790
2014-05-23 09:58:10 +0430 +0430
NA

سبک نگارشت منو کشتههههههههههههه

0 ❤️

418792
2014-05-24 09:38:07 +0430 +0430

kos goftia na?

0 ❤️

418793
2014-05-24 11:24:04 +0430 +0430
NA

ﺩاﺳﺘﺎﻧﺖ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﻌﺬﺭت ﻣﻲ ﺧﺎﻡ اﻣﺎ ﻧﻪ ﺳﺮ ﺩاﺷﺖ ﻧﻪ ﺗﻪ .

0 ❤️

418794
2014-05-24 13:17:28 +0430 +0430
NA

داداش ريدی

0 ❤️

418795
2014-05-24 15:52:33 +0430 +0430
NA

Avalin dastani bud k mano tu 3 khate aval az khundan monsaref kard.
tabrik migam

0 ❤️

418796
2014-05-24 18:00:27 +0430 +0430
NA

ریدی کس خل

0 ❤️

418797
2014-05-24 23:13:31 +0430 +0430
NA

ذهنم بین طنز تمسخر و کسشعر در رفت و آمد بود که ناگهان به خود آمدم کلید ذخیره را فشار دادم تا بلکه با صدای موس همراه با سکوت اتاقم، قفل مغزم هم بشکند !!! |:

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها