سکس لذت بخش با همکار

1390/09/08

با سلام به همه دوستای عزیز. داستان از اونجا شروع شد که من بعد از اتمام تحصيلات دانشگاه توی یکی از نمایندگهاي سایپا مشغول به کار شدم.ساعت کاریه ما از 8 بود تا 12 و از 3 تا 7 عصر. به جز من که اونجا کارشناس فني بودم و یه پسر دیگه که مسئول فروشگاه بود بقیه پرسنل اداری خانم بودن. بقیه پرسنل فني هم اصلا تو قسمت اداری نمیومدن. بخش صندوق و پذیرش دقیقا کنار بخش فروشگاه بود و با یه پنجره بهم دیگه راه داشت که از اونجا فاکتور و چیزایه دیگه رد و بدل میشد. توی بخش پذیرش یه دختر خیلی خیلی خوشگل کار میکرد که اولاش زیاد از من خوشش نمیومد یا حداقل اينجوری نشون میداد. منم زیاد محلش نمیذاشتم تا اینکه یه روز مسئول فروشگاه اومد پیش منو ازم خواهش کرد من فروشگاهو چند روز اداره کنم تا اون بتونه بره مرخصی. خلاصه چون پسر خوبی بود من قبول کردمو با مرخصیش موافقت شد. روز اول خانم کریمی (مستعار) مسئول پذیرش نمدونست من توی فروشگاهم. وقتی مسئول فروشگاهو صدا زد من رفتم تعجب کرد. خلاصه دو روز اول عادی طی شد. روز سوم منو صدا زد تا یه فاکتور ازم بگیره. وقتی رفتم لب پنجره دیدم طرز برخوردش با همیشه فرق میکنه و خیلی گرم سلام و تعارف میکنه و میخنده. فاکتورو دادم و اومدم تا برم گفت يه سوال بپرسم ناراحت نمیشید ؟ گفتم بپرسید خانم کریمی. گفت شما چند سالتونه؟ گفتم 23 . منم پرسیدم شما چطور؟ گفت 22. تعجب کردم . از بس ظریف و خوشگل بود بهش نمیومد.
خلاصه یکم از همدیگه پرسیدیم تا یه مشتری اومدو هر دوتامون رفتیم. من خیلي تو کف بودم تا یه جوری باهاش بیشتر سر حساب بشم تا یه فکر توپ به سرم زد. فرداش اومدم لب پنجره و صداش کردم وقتی اومد بهش گفتم اس ام اس قشنگ ندارین خانم کریمی که گفت چرا دارم. گفتم میشه واسه من یه چندتا بفرستین. دیدم با اکراه مجبور شد قبول کنه چون اینجوری شمارشو گیر میاوردم. خلاصه شماره منو گرفتو بعد یه ربع دو تا اس ام اس قشنگ فرستاد. بعدش منم واسش اس ام اس فرستادم و ازش محترمانه تشکر کردمو ازش خواستم هر وقت اس ام اس قشنگ داشت بفرسته و منم واسش میفرستم. اس ام اسامون تا اونجا پیشرفت که من کم کم واسش جوکای مودبانه میفرستادم تا یه شب که عروسی همکارم که توی فروشگاه بود یه اس ام اس داد که اگه دوستم داری این اس ام اسو جواب بده اگه عاشقمی جواب نده و اگه واسم ميمیری پاکش کونو و … . من خیلی تعجب کردم و واسش جواب دادم منظورت چیه؟ اونم سریع نو شت هیچی فقط يه اس ام اسه. منم در جواب نوشتم همه موارد. چند دقیقه بعدش دیدم زنگ زد و درباره عروسیو جو عروسی ازم پرسید اخر تماسش گفت اگه تو هم اون اس ام اسو واسه من میفرستادی همین جوابو میدادم و گوشیو قطع کرد. بعدش هر چي زنگ زدم دیدم گوشیش خاموشه. فهمیدم خانومه بار اولشه و خیلی خجالتیه. خلاصه قضیه بین ما بالا گرفت تا اینکه چند بار باهم بیرون رفتیمو تو این مدت فقط من تونستم دستشو بگیرم. تا اینکه یه روز سر یه قضیه با هم شرط بستیمو گفتیم هر کی باخت باید هرکاری برنده گفت انجام بده. از قضا من بردم و گفتم میخوام ببوسمت. به هزار زور اونروز بوسیدمش. تا اينکه یه روز همه خونواده من رفتن مسافرتو من واسه ناهار دعوتش کردم خونه. اولاش میترسیدو قبول نمیکرد وقتی من تریپ قهر واسش برداشتم با صد تا قول که ازم گرفت قبول کرد.منم سریع واسه ظهر ناهار سفارش دادم تا بتونیم تو این 3 ساعت که وقت داشتیم تا شیفت عصر شروع بشه کارو تموم کنم و به آرزوم برسم.
وقتی اومدیم تو خونه من سریع بساط ناهارو جور کردو ناهار خوردیم. بعدش اومدیم رو مبل نشستیم. کامل ترسو دلهره رو میشد تو دل مائده (همون خانم کریمی خودمون) دید. منم واسه اینکه آرومش کنم دستشو گرفتم و از دوست داشتنم نسبت به اون گفتمو ازش اجازه گرفتم که بغلش کنمو ببوسمش. یه کم که تو بغلم بودو آرومتر شد دستم به بهانه اینکه میخوام ضربان قلبشو حس کنمگذاشتم رو سینشو کم کم شروع کردم واسش ماساژ دادن. اولاش خودشو سفت گرفته بود تا نم نم شل شد ولی سينه های خیلی تو پرو سفتی داشت ولی یکم کوچیک بودن. یکم که واسش مالوندم دیدم چشماش تو سرشه بهش گفتم واسه اینکه لباسات چروک نش درشون بیارو بیا رو تخت یکم دراز بکشیم. به زور مانتو و مقنعشو در آوردمو رو تخت پيشش دراز کشیدم، شروع کردم لب و گوشو گردنشو حسابی خوردن. در همین حین شروع کردم سینه هاشو مالوندنو دستم بردم زير لباسشو سوتینشو زدم کنارو سینه های سفتو خوش فرمشو ماساژ میدادم . یکم که ماساژ دادم صدای آه و نالش بلند شدو منم سرمو بردم پایینوشروع کردم بهمک زدن نوک سینهاش. يواش یواش اومدم وسط پاشو کیرمو از رو شلوار چسبوندم به کسشو هی فشار میدادم. خیلی از این حرکت حال میکردو دیگه باهام همکاري میکرد. هر کاری که کردم دکمه شلوارشو باز کنم نذاشتو منم چون بار اول بود زیاد اصرار نکردم. گفتم حالا که تو در نمیاری تا من واست بخورم من در میارم تا تو بخوریو سریع شلوارو شرتمو با هم در اوردم. اولاش حتی نیگاشم نمیکرد تا اینکه یکم ماساژش دادو گفت از رو شلوار بمال به نانازم.منم همینکارو کردم. خیلی داشت حال میکرد تا اينکه زنگ هشدار گوشی من زصداش در اومد. بله ساعت 3 بودو ما باید میرفتیم سر کار. گفتم پاشو بریم، گفت نیم ساعت مرخصی میگیرم یکم دیگه کیرتو بمال به نانازم تا حال بیام گفتم چه فایده؟ اینجوری که ادم حال نمیاد. گفت چیکار کنیم گفتم شلوارتو در بیار تا لا پایی بزنم تا حال بیای. قبول کردو سریع نیم ساعت مرخصی گرفت. منم خواستم شلوارشو در بیارم کامل که تا سر زانوش بیشتر نذاشت. من سریع کیرمو گذاشتم لا پاشو شروع کردم تلمبه زدن. هوسطای کار دیدم کيرم گرم شد فهمیدم که شد منم که داشت آبم میومد گفتم آبم دوست داری چیکار کنم گفت بریز رو سینه هام. منم تا ته آبمو خالی کردم رو سینه هاشو ای شروعی بود بر چند سال سکس من با مائده.

نوشته: مهران


👍 0
👎 1
123276 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

305882
2011-11-29 23:40:22 +0330 +0330

sharmande vali dastan e mozakhraf o bacheganei bud, aslan jazb nemikard

0 ❤️

305883
2011-11-30 04:50:45 +0330 +0330
NA

نکنه کسش سر زانوش بوده که نذاشته شلوارشو بیشتر پایین بکشی؟؟!!

0 ❤️

305885
2011-11-30 06:56:44 +0330 +0330
NA

Harchi begam kam goftam y bar paragerafe akhare dastaneto bekhun jomle bandit eftezahe ke ke ke ch khabar kalame rabti miari too jomle hat

0 ❤️

305886
2011-11-30 11:40:14 +0330 +0330
NA

کس ننه ادم خالیبند! دیوس ریدم تو مخت که مثل بچه خیال پردازی میکنی!!!

0 ❤️

305887
2011-12-01 00:35:57 +0330 +0330

کله کیری آخه دختر به این خجالتی که تا اون موقع بهت بوس هم نداده میاد خونت که با هم لاس بزنید و لاپایی رد کنی؟

0 ❤️

305888
2011-12-01 14:16:40 +0330 +0330
NA

حسابی ریدی توی اسپرمات!
دیرش شده بود خودشم شست؟! یا خودت آبت رو خوردی گوگولی؟
نهایت خالی بندی بود

0 ❤️

305889
2011-12-01 17:04:40 +0330 +0330
NA

من شاشیدم وســـط مخت با این تخیلت !

0 ❤️

305890
2011-12-02 05:35:40 +0330 +0330
NA

کسشر بود
کس و کون و جمع کنید میخوایم کیر و خایه پهن کنیم

0 ❤️

305891
2011-12-02 09:53:25 +0330 +0330
NA

داستانت قشنگ بود . اخه یه لاپایی دیگه چیه که بعضی ها میان اینجا فحش مینویسن به نظر من یا داستان رو نخوندن یا یه مشت جقی کس ندیدن

0 ❤️

305892
2011-12-05 12:41:00 +0330 +0330
NA

بابا یکی بیاد اینو ورداره از اینجا ببره .مردک اینقدر دروغ برای چیه؟

0 ❤️

305893
2012-06-07 12:11:44 +0430 +0430
NA

اولا که ساعت 3 باس سرکار باشی چطور ساعتو تنظیم نکردی واس 2 و نیم.
دوما آخه نیم ساعت مرخصی کجای آدمو می گیره . واس چی بیشتر نگرفت.
در ضمن مگه تو مسئولش نبودی باس از تو مرخصی می گرفت.
پس نتیجه می گیریم ریدی . اونم چه ریدنی.

0 ❤️