سلام همیشه دلم میخاست این خاطره که مثل بغض تو گلوم گیر کرده بودو یه جا بریزم بیرون تا اینکه اینجا رو پیدا کردم به راستو دروغشم توجهی ندارم چون این یک اتفاقه که افتاده. قد وزنم بیخیال سایز کیرمم اونی که خورده تعریفشو کرده به نخورده هام ربطی نداره داستان مال سالها ی 48تا 50که شروعش من تازه بالغ شده بودم. یه همسایه داشتیم دیوار بدیوارمون وچون اکثر روزها وهمه شبها تنها بود دایمی خونه ما بود. چون مثلا شوهر صیغهای اونو به مامان ما سپرده بود همش 22سال سن داشت واز باکو فرار کرده بود گیر این معمار نا مرد افتاده بود. معمارم زمین بغل ما رو که از قدیم داشت ساختو فریده جونو ساکن کرد هفته ای 2بار یواشکی از زنش میامد فریده جونو میگاییدو فوری میزد بیرون فریده جونم برا فرار از تنهایی بدو رو میامد خونه ما دیگه جزیی از ما شده بود خوب اون موقع هم که زمان اعلیحضرت آزادی کامل. تو این وسط مسطا بعضی شبا ننمون مارو مامور میکرد بریم شب خونه فریده وانجام بخوابیم. این موضوعو بعدا فهمیدم که مدت صیغه سر اومده و معمارم میترسه تمدید کنه اما از فریده بگم که از خوشگلیش واقعا لنگه نداشت بدنش مثل بلور چشموابرو مشکی گونهها برجسته کمر باریک باسن گردوقولومبه خلاصه کنم آب دکودهن همه مردا وپسرا رو راه انداخته بود. خلاصه که تو یکی از ماموریتای شبانه من دیدم وضع خیلی عوض شده فریده با رسیدن من فوری حاضر شد و رفت حموم و بعد 10دقیقه دیدم داره صدام میزنه. آون همیشه بجای اسمم منوجیگرم صدا میکرد خلاصه رفتم دم حموم که گفت بیا تو پشتمو لیف بکش منم همینجوری سرمو انداختم رفتم تو که وای چی میدیدم یه حوریه بهشتی لخت ومادرزاد چرخید طرفم گفت اهه چرا با لباس اومدی برو دربیار خیس میشه گفتم نه گفت نه نداره برو لخت شو دیگه رفتم بیرون لخت شدم اما واقعا شوکه بودم فقط با شورت رفتم تو تادید خودش اومد بزور شورتتم در آورد یه دستی هم به کیرم کشید کفت مگه این چیه که قایمش میکنی بعد لیفو صابونی کرد وعمدا کونشو قومبل قشنگ داد عقب لای پاشم حسابی باز کرد که مثلا من جا بگیرم ولی عملا برا اینکه کیرم بچسبه به کونش من گاگولم هی مالیدم پشتشو خلاص یه موقع متوجه شدم وای این کیر کوس ندیده مون نیمخیز شده اونم هی کونشو تکون الکی میده. گفتم خوب شد تمیز تمیز شد پشتت. گفت باشه بزار برا توهم یک لیف بزنم سبک شی تا بگم نمیخام تشت ابو ریخت روسم و مشغول شد همه جا رو شست اما مخصوصا رو کیرم خیلی معطل کرد. بگذریم آب کشیدیمو اومدیم بیرون حالا مگه لباس میپوشه از طرفی هم نمیزاره منم بپوشم میگه بزار همینجوری خشک بشی حدود نیم ساعت لخت بودیم تا رضایت داد بپوشیم بعدا گفت آگه گفتی بعد شام چی میچسبه. گفتم نمیدونم گفت اول یک ماساژ حسابی بعدشم زنو شوهر بازی تا خود صبح خلاصه شامو آورد خوردیم بجای آب هم آبجو تگری که برا اولین بار بزور بخوردم داد. هی میگفت بخور کمرت سفت بشه خیلی کارت دارم دیگه ساعت نزدیک 1بود گفت حالا بریم رو تخت که یک تخت فر فورجه استیل بود وبسرعت لباس خواب پوشید بدون شورت وسوتین به منم حکم کرد لخت شدم حتی شورتمم در آورد اول دمرو حسابی مشتومالم داد بعد برم گردوند ومثلا نشست روپام ولی عملا رو کیرم بود کیر وامونده مام که جای گرمو نرم پیدا کرده بود شده بود مثل چوب یه خورده مارو ماساژ داد وگفت این بی جنبه چرا شق شده بزار جاشو درست کنم گناه داره خفه میشه. بعد کمی خودشو گرفت بالا با دستش کیرو گذاشت جلو سوراخو نشست به آون نشونی که بعد 5دقیقه که من داشتم میپاشیدم ته کوسش اونم یه اخخخخخخخخخیش گفتو افتاد روم وهی کسش نبض میزدومیرخت خلاصه بعد چند دقیقه استراحت دوباره شروع کرد مثلا ادامه ماساژ ولی عملا تلمبه رو نمیزد میکوبید تا دوباره با هم اما خیلی شدید تر از قبلی ابمون اومد بعد دو دقیقه گفت بسه بیا بخوابیم اما اینبار دیگه لباس خوابشم در آورد ولخت ومادر زاد خوابید منم سفت بغل کردو مرتب لب تو لب بودیم کمی که لبامو خورد اومد سمت گوشم ودر گوشم گفت امشب باید تا صبح منو بکنی ازت بچه میخام شوهر کسکشم عرضه نداره برا همین تو از امشب شوهر یدکی منی راستش نزدیک 2ساعت دیگه گاهی میومد روم یا منو میکشید رو خودش. این جریان 3سال مداومت داشت وفریده 2بار ازمن حامله شد ویک پسر ویک دختر زایید. بعد ها خود فرید ه بهم گفت اینکارو به پیشنهاد ننه من انجام داده چون معمار کیفشو کرده بود میخاست یواش یواش از سر باز ش کنه که با حاملگی دیگه نتونس ومعمار مجبور شد هم برا بچه شناسنامه بگیره هم عقدش کنه وبعد یک سالم مرد واموالش بین 2پسر و 2دختر وفریده تقسیم شد الانم هم فریده هم بچه ها زنده آن ومن هنوز با فریده رفت وامد دارم بعد مرگ معمار فریده هرچی سهم برده بود فروخت وپولنقدشو داد بمن که کارمو رونق دادم و تو عروسی بچه ها برا هرکدوم سنگ تمام گذاشتم اما هیچوقت نذاشتم بچه ها از اصل خودشان باخبر بشن. این بود قصه من برا من مو ب مو عین اتفاقی بود که افتاده اینم بگم آگه اون موقع هم درک امروز از زندگی رو داشتم محال بود بزارم این اتفاق بیفته. قربان شما محمدع
نوشته: محمد عشقی
تخت فرفورژه استيل چطوري ميشه !!؟
فرفورژه مگه استيل ميشه !!!؟
با ٦٠ سال سن يه چيزايي و نميدوني هنوز
اصلا با ٦٠ سال اينجا چكا ميكني !!!؟
از باکو فرار کرده بود و خیلی فوری به زبان فارسی تسلط پیدا کرده بود انقدی که بهت میگفت جیگرم …چون خیلی با استعداد بود. نه؟
تخمی
الان خودت زن و بچه داری؟ وقتی سنگ تمام برای بچه هاش گذاشتی، زنت بهت نگفت چرا پولت رو خرج بجه های اون زنیکه میکنی؟
ها کوکا
ببخشید من فقط یک سوال داشتم مگه پیرمردها دل ندارن که بعضی ها میگن تو اینجا چکارداری؟بابا ۴۰سال ازعمرش که اوج جوانی وعشق وحالش بوده تو این انقلاب به باد رفته الان دلخوشیش همینه بیاد اینجا این داستانها را بخونه وبه چرت وپرت ها وکامتتهای شما بخنده وحال کنه اینم ما زورمون میاد حقن که حقمونه این آخوندها سوارمونن
خوب بود ولی سر بسته بود هزاران سوال تو ذهنم بی جواب موند
زمان اون خدا بیامرز صیغه نبود پسرجان.
شهر نو بود نیازی به این قایم موشک بازیا پیدا نمی شد.
بابا بزرگ ممنون،، میشه لطف کنی دیگه خاطره برامون ننویسی
1-فرفورژه مگه بود اونموقع ها؟؟؟
2-حتی اگه راست باشه مادر اون ننه جنده تو باید گائید که با آینده دو تا بچه بدبخت بازی کرده
3- حسن ختام کامنتم . ننتو گائیدم
والا خوب شانس داشتی. اگه مابودیم حالا معمار کونمون می ذاشت
با فریده ۷۴ ساله رابطه داری هنوز
خدایش این فریده خانومت خیلی حشریه
ظاهرا هنوز هم یائسه نشده که باهاش رابطه داری پدر پسر شجاع
عالی بود دوست عزیز
من توی داستانت غرق شدم!
ولی اون آخر داستان رو نفهمیدم!
یعنی از گذشته پیشمونی!
بازم حداقل قبل از اینکه ملت کس کش انقلابی بشاشن توی مملکت تو حالتو کردی اوس ممد، اجرت با اعلی حضرت
سناریو تکراری داستان دقیقا خونده بودم جای دیگه تاج اعلاحضرت تو ماتحت مامانت بره عمه ننه
اخه کسکش جقی کون بچه تو ماهواره زیاد فیلم هندی نگاه میکنی یا فیلمایران قدیم جمع کن کمتر بزن باو
“فرای تمام فحاشیهای ی عده ک (مشخصه باباشون موقع گاییدن ننهشون داشته فحش میداده ک یهویی نطفه اینا بسته شده) نگاه کنی زیر تمام داستانا حتی با قدمت ۵سال و ۶ سال قبل هستن و فقط کسشعر و فحش تفت میدن، حالا بهشون بگی ی خط تو بنویس عین عنِ?کفِ کاسه توالت فقط نگاه و التماست میکنن ک سیفونو بکشی و بفرستیشون تو چاه”
میگی با فریده رفت و آمد دارم ذهن ملجوق طرف با یک دست در شرت درحال محاسبه سن فریده و یائسگیش میگه چطور باهاش رابطه داری؟؟
میگی فریده کل سهم الارثشو داده من کارمو رونق دادم، یجورایی اسپانسرت شده اونیکی اومده میگه زنت نگفت چرا پولتو توی عروسی بچهها خرج کردی؟
د آخه این جنده پاره بازیا و فضولیا مال دختر کیریا و مرد کونیای این دورهس، دهن اون زنو باید با گوه پر کرد ک توی این مسائل دخالت کنه
در مجموع قصهایه ک شبیهشو خیلی از دهن زنا و مردای دوره شاه فقید شنیدم و بعیده دروغ باشه
آخه اونموقع همه دنبال بچه بودن چون رفاه بود، گوشت کیلویی ۱۲۰هزارتومن، پوشک بچه(البته کهنه بچه بود)۹۵هزارتومن نبود و…
دستتم درد نکنه داستان قشنگی بود، بدون حاشیه و تعریف از خودتو و سایز کیرت و دیگر جفنگیات
خوب قالب ی نوجوون نابلدو حفظ کردی فقط بعضی جاها یخُرده از چهارچوب زدی بیرون ولی همینکه غلط املایی نداشتی جای تقدیره
قلمت گرم با تمرکز و دقت بیشتر میتونی بهترم بنویسی
سیکتیر کسکش چ وضع داستانه مثل آدم بنویس دیگه کسی کونت نزاشته بود ک حتما بنویس
الانم واسه بچه ها پدر قایمکی هستی