سلام دوستان عزیز خاطره من عین حقیقته دوس ندارم دروغ بنویسم شایدبا خوندن داستان من اصلا تحریک نشید اما خاطره منه و دوسش دارم نگارم ۱۸ ساله دوس پسرم آرمین من کلاس میرفتم خب ازسنم معلومه دبیرستانی سال آخر بودم عروسی پسرخالم بود اوایل تیر ماه بود خونه تنها بودم از حمام اومده بودم حوله تنم بود گوشیم زنگ خورد برداشتم ی پسر بود مشخصاتمو داد وبگم در ظاهر خیلی عاشق بود فهمیدم ازآنها باهاش دوست شدم بگم دختر ساده ایم از سر زود عاشقی بد بلایی سرم اومد خلاصه گذشت وشدیم عاشق هم اولین قرارمون رفتیم بیرون چشاش آبی بود هم قد خودم ولی من تپل وسبزه روشن موها چشمای مشکی نگاهاش حریص بود با نگاهاش منو میخورد هی میگفت نگارم اصلا ی مرد رویایی بود گذشت تا ی روز اومد دنبالم کلاس ساعت ۶ بود زمستون هوا سرد وبرفی اومد باماشین جلو پام واستاد سلام نگارم خوبی عزیزم بیا سوار شو هوا سرده بدو عشقم مریض نشی
برخلاف میلم سوارشدم باز نگاهای میخش زوم شد به چشام بعد لبام اخه همیشه میگفت عاشق لبای قلبمه منه با چشمای شهوتیش و دستای داغش زد رو سینم وگفت آخخخخخخ که واسه خودمه من که اولین بار بود پسر بهم دست میزد از ترس حرف نمیزدم بعد انگشتامو گرفت دستش شروع ب رانندگی کرد تو این مدت همش دستمه میمالید حشر از چشماش پیدا بود ی نگا به شلوارش کردم باد کرده بود خب منم دوستش داشتم مخصوصا گفتم چه سرده گفت صبر کن بریم داخل کوچه الان داغت میکنم منم حشری بودم ته ی کوچه پارک کرد تاریک شده بود گفت حالا بیا بغلم تقریبا از بغل بهش چسبیدم صورتمو روبه خودش کرد لباشو فشار داد رو لبام بعدگفت اخخخخ فدای قلمبه ها بعد نگگگگگگگارررر گفتم جان دوباره نگاااااررر گفتم جانم آرمینم بگو گفت بزار راحت باشم گفتم باشششششه ولی کم دستمو گرفت گذاشت روکیر سفتش دست دیگم تو دستش لبامو خورد از لذت میسوخت بدنم گفت خانومم داغ شدی که به منظور بله کیرشو از شلوار فشار دادم حال کرد گفت بیارش بگیرون زیپشو کشیدم دستمو تو شرتش و اوردم بیرون آی ی داغ بود سرشو گرفتم دستم میمالیدم گفت بسه میمیاتوبده مانتورو بازکرد سرشو کرد رو نوکش اییییییییی آرمین آروممممم آرمیننن کندیش آخخخخخخخ ازته وجود میمکید دستشوکرد شلوارم خوشش اومد کسم داغ بود وخیس انقد مالید که آبم اومد اهههههه افتادم روی کیرش انقدر ساک زدم وای داغ بود سفت میگفت نگار تند زودباش که آبش اومد بیحال شد بعد لبامو بوسید گفت مرسی منو رسونده خونه بعد رفت دوستان داستانم ادامه داره اگه خواستید ادامه میدم.
نوشته: نگار
ننویس… ننویس… لعنت به خودت و داستانت… کیرم تو دهن خودت و عشقت… ننویس انگل… ننویس…
نه نمیخواد ادامش بدی
انقده تخمی بود که آدم یاد خایه گورخر میفتاد
دول خر مش غضنفر قلی میرزای مش مندلیم تو کون خودتو اون آرمین کونیت
جنده.
شاشیدم تو مدرستون
شاشیدم تو دهنت با این داستان تخمیت
کوشولو برو با پستونک بازی کن
هر کسکشی هنوز سر از تخم درنیورده داستان ملجوقی مینویسه
اه اه
بنظرم دیگه باید به ادمین هم فحش داد با این داستان گذاشتناش
ای بابا بذارید بنویسه
ازخودشه می خاسته بده شما چرازورتون میاد
دوست داشتی بنویس با غلط وغلوط دوستان خودشون همه فن حریفن بلدن چیکار کرده ای
اما خودمونیم کیرم تودهنت بار اول جنده حرفه ای هم پا نمیده چطوری خام شدی
کیری بود ولی به هر حال این کسشعر چیزی از جنده بازی های نگار خانوم کم نمی کنه
تا الان که با دارم نظرمو مینویسم ما هنوز داستانی که کمی از کس و شعر بدور باشه نشنیدیم والا
ریدم تو نگارشت. هر جا بگیرمت مثل سگ می کنمت. فهمیدی بچه جون. ننویس. کسکش ننویس.