عشقم بهش شرطی بود

1392/01/23

با آرمان تو فوق لیسانس همکلاسی بودیم.البته از دوران لیسانس دورادور میشناختمش. هردومون هم رشته ای بودیم. اونموقع ها باهاش سلام علیکی نداشتم.برام جذابیت خاصی نداشت. هیکلی بود و بدنسازی کار میکرد.قد بلند و صورت یکم توپول.در مجموع خوش تیپ بود. خلاصه با این همکلاسی شدیمو یکسالی به این منوال گذشت. تو دانشکده به هیشکی پا نمیداد.البته تا جایی که من میدونستم! فقط با من همکلام میشد. یکسال اول هیچی بینمون نبود تا اینکه یه روز اومد و پیشنهاد داد با یکی دیگه از همکلاسیامون که 45-46 ساله بود و من اونموقع ها فک میکردم زن داره بریم کوه. من قبول کردم. دو سه بار باهم کوه رفتیم چند بارم کافی شاپ و پارک. از همون اول که رابطمون خواست شکل بگیره بهش گفتم که نباید رابطمون احساسی بشه و نمیتونیم به دوس داشتنو این چیزا فکر کنیم. اونم قبول کرد. من اونموقع خوابگاهی بودم و اون با همین همکلاسیمون خونه گرفته بود. یه شب که رفته بودیم توچال از کوه پایین اومدنمون یکم طول کشیدو وقت ورود خوابگاه گذشت. تو استرس این موندم که چیکار کنم که پیشنهاد داد بریم خونه ما امشب. با کلی استخاره و ترس قبول کردم.رفتیم خونه و من از شدت خستگی خواستم که برمو دوش بگیرم. موقع بیرون اومدن اصن نگاش نمیکردم. به هیچ عنوان نمی خواستم اتفاقی بینمون بیوفته. یکم ماهواه دیدیم و بعدش خوابیدیم. من تو اتاق اون و آرمانم تو اتاق همخونه ایش. خداییش پسر خوبی بود. خیلی مراعات میکرد و من احساس می کردم که داره خودشو کنترل میکنه. آخه منم واسه خودم جیگریم!صب که بلند شدیم برا اینکه یکم کرم بریزم بخاطر ساده سپری شدن دیشب مانتومو پوشیدم بدون شلوار و اومدم تو آشپزخونه صبحانه آماده کنم. همین که دیدم اومد تو آشپزخونه سلام کردمو رفتم تو اتاق. بعد صبحانه خواست طرز عمل یه دستگاه بدنسازی که تو خونه داشتنو یادم بده. من دراز کشیدم رو دستگاه و وقتی وزنه رو جابجا میکردم سینه هام بهم نزدیک میشد و کاملا معلوم بود که داره حشریش میکنه. سینه های سفید و پری دارم. بعدش نشستیم کنار هم موبایلشو درآورد آهنگ باز کرد.یادمه که یه آهنگ از امراه بود. ناگفته نماند که ما هردومون تبریزی هستیم. آهنگ احساسی بود. نگاهش تو چشام بود و یکم اینطوری بهم زل زد.برق چشاش خبر از احوالات درونش میداد! لباش بهم نزدیک شد و بدون اینکه بتوتم کاری کنم رو لبام نشست. چند ثانیه لبامون بهم گره خورد و من انگار که یهو از خواب بیدار بشم هلش دادم اونور. دوباره بغلم کرد و بزور خودمو از بغلش کشیدم کنار. بهش گفتم آرمان منو تو همکلاسی هستیم. من با کسی میتونم اینکارو بکنم که دوسش داشته باشم.مطمئنم توام منو دوس نداری و این هوسه که داره تورو بطرف من میکشونه. قسم خورد که دوسم داره و هوس نیست. بهش گفتم اگه اینکارو بکنیم دیگه نمیتونیم تو چشمای هم نگاه کنیم. با ناراحتی قبول کرد و ازم عذرخواهی کرد. اونروز برای ناهار نموندمو رفتم خوابگاه. یه مدت اصلا اشاره ای به این موضوع نمیکردیم ولی تو بک گراند ذهنی هردومون بود این قضیه.این قضیه باعث شد نگاهم نسبت بهش عوض شه. کم کم به جذابیتاش بیشتر پی بردم. آخه تو این مدت لاغر کرده بود و هیکلشم خیلی سکسی شده بود. اما از این موضوع فرار میکردم. قرارامون ادامه داشت اما دیگه با اونیکی همکلاسیمون نمی رفتیم بیرون. تنها بودیم. یبار تو پارک احساس کردم رفتاراش عجیب شده. نشستیم کنار هم. هوا سرد بود و دستاش تو دستم. تو چشمام زل زدو دستامو محکم گرفت. بعدش بهم گفت دوستت دارم ساناز. صداقت خاصی تو صدا و نگاهش بود و باور کردم. اما هیچی در جوابش نگفتم. یک ماه از این قضیه گذشت و من هر روز بیشتر پی میبردم که دوسش دارم. یه شب تو همون پارک نشسته بودیم. حالم گرفته بود. شب یلدا بود و دور از خونواده بودم. دستش دور کمرم بود. یه جایی نشسته بودیم که اصن دید نداشت و تاریک بود. رو صورتم خم شد. گرمای نفساش داشت دیوونم میکرد. نگاش کردم. چشمای عسلیش پر از خواهش و تمنا بود.نفسام تند شده بود و قلبم داشت از جا در میومد. انقد میخواستمش اونموقع که نتونستم جلوی خودمو بگیرم و منم بهش نزدیک شدمو لبامون بهم گره خورد. شیرینترین لحظه زندگی واقعا اولین بوسه عشقه. لذت عجیبی تو وجودم بود که تا اونموقع تجربش نکرده بودم. چند دقیقه از هم لب گرفتیم و بعدش هردومون تو یه حالت خلسه بودیم. اونشب شیرین گذشت و ما هفته ای دو سه بار تو اون پارک از هم لب می گرفتیم. یه شب که خیلی حشری بودم خودمو بیشتر بهش چسبوندم. اونم متوجه شده بود. دستاش رفت رو سینه هام و از زیر پالتوم سینه هامو میمالید. داشتم میمردم از حشر. با صدای حشری ازش خواستم دستشو ببره تو بولیزم. وای دستای یخش که میخورد به سینه هام کسم داغ داغ میشد. بند سوتینمو باز کردم تا بتونه نوکشو بماله. دستاش که برای اولین بار خورد به نوک سینه هام از لذت نفسم بالا نمیومد. یکی از سینه هامو درآورد و با نوک زبون لیسش میزد. حواسم به این ور اونور بود کسی نبینه. اون لحظه انقد کسم خیس و داغ شده بود که دوس داشتم همون لحظه شورتمو درآرمو با کس بشینم رو کیرش. از ترس اینکه مبادا کسی ببینه سینمو پوشوندم و یکم اینجوری نشستم تا حالم بهتر شه. فقط نیگام میکردو بهم لبخند میزد! کیفمو گذاشت رو پاشو دستمو برد رو کیرش. وای چی حس میکردم. یه برجستگی سفت و داغ که حشرمو چندین برابر میکرد. اگه بخاطر غرورم نبود همون لحظه ازش میخواستم منو ببره خونه و بکنتم!حدودا دو هفته طول کشید تا من خودمو راضی کردمو به دعوتش به خونش جواب مثبت دادم. اونشب یادمه یه تیشرت آبی تنم بود با جین سنگ شور. موهامم لخت لخت کرده بودم و یه آرایش ملایم و کلیم عطر روم خالی کرده بودم! اولش یکم نشستیمو حرف زدیم. آرمان انقد داغ بود که رو گونه هاش قرمز شده بود و وقتی نزدیکم میشد این داغی رو کاملا احساس می کردم رو صورتش. هردومون میخواستیم و طول دادنش فقط عذابمون میداد. اومد کنارمو بهم چسبید. شروع کردیم لب گرفتن. کم کم دستاش رفت رو سینه هام و از رو تی شرت می مالیدشون. بعد دست راستشو برد لای رونام و از رو جینم شروع کرد به مالیدن کسم. منم دیدم دیگه توقف جایز نیست خودمو شل کردمو شروع کردم آه و ناله. تو سکس کلا خیلی سروصدا میکنم. دیگه طاقتم تموم شده بود. با صدای حشری گفتم آرمان بمالش. با شیطنت گفت چیو؟ کثافت بمالش. دستتو بکن تو شرتم. انقد داغ بود بدنش که داشتم آتیش میگرفتم. آرمان: عزیزم بریم تو اتاق من؟ …آره بغلم کن.
منو خیلی راحت بغل کردو گذاشت رو تختش. یه تخت یه نفره بود. اولین بار بود اتاقشو میدیدم. اومد روم خم شد و از گردنم شروع کرد به بوسیدن. با نوک زبون لیسش میزد و با لباش میبوسید گردنمو. رو گردنم خیلی حساسم و این باعث میشد بی تاب تر بشم. دوباره لبامو خورد و تو این فاصله دستاش بیکار نبود و سینه هامو میمالید… آرماااان درش بیار تیشرتمو. با یه حرکت سریع تیشرتمو درآورد و تا چشمش افتاد به سینه هام انگار وحشی شد. افتاد به جون سینه هام لاشو لیس میزد و به سینه هام چنگ مینداخت. از زیر بندشو باز کردم و سینه هام افتاد بیرون. چند لحظه بهت زده نیگاشون میکرد. ساناز دوست دارم. جوون مال خودمی. چه سینه هایی داری تو آشغااااال. نوکشو محکم گرفت تو دهنش و حریصانه میک میزد. بعد بین دوتا دندوناش گازشون گرفت. انقد وحشیانه اینکارو کرد که یه آخ بلند گفتم. دیگه طاقت نداشتم. آرمان بمالش… چیو عزیزم؟ انقد حشری بودم که دیگه شرم و حیا حالیم نمیشد.
کسمو دیوونه…کسمو بمال آرمان دارم دیوونه میشم. تا اینو گفتم انگار رو آتیش بنزین ریخته باشن وحشی تر شد. خودشو میکشید رو بدنم بلند شد نشست کنارم. دکمه شلوارمو باز کرد و عاشقونه نیگام کرد. خودم شلوارمو از پام کشیدم بیروم. یه شورت توری مشکی پام بود که انقد باریک بود که همش میرفت لای کسم و لبه های کسم از کنار زده بود بیرون. از رو شورت کسمو بو میکرد و لیس میزد. آخ که داشتم پرواز میکردم. داغو لیز شده بود کسم. شورتمو از پام کشید بیرون و پاهامو 180 درجه باز کرد. حسابی تمیزش کرده بودم. صاف و نرم بود. بدون یه تار مو. میدونستم که امشب آرمان منو میکنه! افتاد بجون کسم. لباشو میک میزد تو دهنش و با زبونش با چوچولم باز میکرد. برا ایکه راحتتر چوچولمو بخوره لبه های کوسمو باز کردمو اشاره کردم به چوچولم. آه و ناله هام تموم خونرو ورداشته بود. ساناز چه کسی داری چقد خوشمزس. میخوام تا صب بخورمش. اینارو که میگفت بیشتر خیس میشدم. خیلی با ولع میخورد. موهاش لای دستام بود و سرشو به سمت کسم فشار میدادم. داشتم خفش میکردم. آخ جووون آرمانم میخوام با کس بیام تو دهنت…حالا نوبت من بود که از کیرش پذیرایی کنم. لحظه شماری میکردم کیرشو ببینم. دراز کشید و تیشرت و شلوارشو از پاش درآوردم. یه شورت مشکی چذب تنش بود که کیرش کاملا توش خودنمایی میکرد. از رو شورت میمالیدمش و جون جون میکرد. با دندون شورتشو یکم کشیدم پایین و بعد کامل از پاش درآوردم. کیرش خیلی بزرگ نبود. اما خوشگل و تمیز و سفت سفت بود! با نوک زبون سرشو لیس زدم و یه آخ بلند گفت. شنیده بودم که قسمت زیر نوکش حساسه و سعی میکردم تمرکزم رو همون قسمت باشه. داشت دیوونه میشد… بکن تو دهنت ساناز. تا سرش رفت تو دهنم آهی از لذت کشید.آخه چقد داغه دهنت عشقم. منم سعی کردم هرچی از فیلمای پورنو یاد گرفته بودم روش پیاده کنمو بهش حال بدم حسابی. تخمامم بخور عزیزم. با نوک زبونم تخماشو لیس میزدم و رو اوج بود. دیگه طاقتم تموم شده بود. میدونستم پردم حلقویه. قبلا پیش یه ماما رفته بودم. از اونجاییکه خیلی حشریم خیلی با خودم ورمیرم و چند بار با خیار کسمو کرده بودم.آرمانم این قضیه رو میدونست. دیگه طاقتم تموم شده بود. آرمان میخوام منو بکنی…جووون میخوام بکنمت عزیزم…منو خوابوند رو تختو پاهامو حسابی از هم باز کرد. یکم کیرشو مالید به کسم. انقد لیز بود که سرش رفت تو و یه آه بلند کشیدم. اولین بار بود که کسمو داشت داغی کیرو تجربه میکرد. فکرشم داغم میکرد. آرمان بکنش تو دیگه…یهو تا ته بردش تو. وای جیغ زدم از دردو لذت. سریع کشید بیرون. عشقم دردت گرفت؟…نه بکنش…بکن منو. شروع کرد به تلمبه زدن. سینه هامم همزمان میمالید. داشتم زیر فشار وزنش و از داغی کسم ذوب میشدم. موهاش و تنش خیس عرق بود. این بیشتر تحریکم میکرد. چند دقیقه تو این حالت تلمبه زد تا خسته شد و بعد من اومدم رو. آروم نشستم رو کیرش تا ته رفت تو…آخ سوختم…جون بالا پایین شو میخوام جرت بدم عزیزم…آرمان میخوام امشب جرم بدی…کس توام جووون…سینه هامو گرفته بود دستش صدای شالاپ شولوپ بالا پایین شدنم فضای اتاقو پر کرده بود…آرمان: ساناز داره آبم میاد
سریع بلند شدم از روش آخه میخواستم وقتی زیرش خوابیدم آبش بیاد بریزه رو سینه هام. اینجوری زیر فشار تنش لذت بیشتری بهم دست میداد. اومد دوباره لای پام و همزمان چوچولمو میمالیدم. داشتم به اوج میرسیدم. نزدیک ارضام بود.نفسام تند شد. با کلی آه و اوه و جیغ کوتاه نهایی ارضا شدم…جووون قربونت برم که انقد خوشگلی تو… انقباض عضلات واژنم دور کیرش باعث شد اونم به اوج برسه و سریع کیرشو کشید بیرونو آبشو پاشید رو کل سینه ها و شکممم. چشام خمار شده بود. ولو شد کنارم و شروع کرد لب گرفتن. سکوت بینمونو فقط صدای نفسامون میشکست… بعدش دو نخ سیگار آورد و همینطور که سیگار می کشیدیم نگاهم خیره به سقف بود و آرامش عجیبی تو بغلش داشتم…غافل از اینکه این آرامش بعدا تبدیل میشه به بزرگترین پریشونیه زندگیم!!!

نوشته: دکتر ساناز


👍 0
👎 0
44607 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

374308
2013-04-12 04:53:30 +0430 +0430
NA

هیکلی بود و بدنسازی کار میکرد.قد بلند و صورت یکم توپول.در مجموع خوش تیپ بود.

اینکه مشخصات شوهر ایندمه لعنتی اخه پیش تو چه غلطی میکنه؟؟؟
:D از اولشم میدونستم زیبارویان وفا ندارند!

0 ❤️

374310
2013-04-12 05:18:35 +0430 +0430
NA

خوش به حالت ، خوش به حالش ، خوش به حالمون…؟

0 ❤️

374311
2013-04-12 05:23:48 +0430 +0430
NA

راستی شرطتون سر چی بود؟ من نفهمیدم بچه ها شما فهمیدید؟

0 ❤️

374312
2013-04-12 05:46:58 +0430 +0430
NA

:? بدنبود این پشیمونی چی بود؟؟؟

0 ❤️

374313
2013-04-12 06:18:51 +0430 +0430
NA

شرطش کس حلقویش بود.

ببین داستانتو خوب شروع کردی کونی
اما اخراش که گفتی کسم حلقویه دیگه نخوندم.حالم بد شد.دروغ گو کونی

0 ❤️

374314
2013-04-12 07:05:12 +0430 +0430
NA

معلوم بود دروغ میگه.
میگن دروغگو کم حافظه میشه
اولش میگه من در اتاق اون خوابیدم اونم در اتاق همخونه ایش بعد میگه بغل کرد برد تو اتاق خودش … اولین بار بود اتاقشو میدیدم

0 ❤️

374315
2013-04-12 07:11:18 +0430 +0430
NA

مانتو پوشيدي بدون شلوار رفتي پيشش تازه ياد آوري ميکني که من و تو فقط همکلاسيم؟د آخه دختر خوب چرا منو وادار به فحش ميکني هم بدنتو نشونش ميدي هم اداي دختر پاکا رو در مياري؟اولشو که خوندم ديگه بقيشو نخوندم

0 ❤️

374316
2013-04-12 07:26:06 +0430 +0430
NA

كيرم تو بگ گراند ذهنت! معلوم بود١پسر نوشته

0 ❤️

374317
2013-04-12 07:41:44 +0430 +0430
NA

نگو پردم حلقوی بود بگو قبلا چندبار کوس داده بودم

0 ❤️

374318
2013-04-12 08:25:41 +0430 +0430
NA

بونژوق مادام,کمانت آله وو؟ خخخخخخخخ
مشخصه که داره دروغ میگه.حس میکنم کپی برداری از یه لوکیشن فیلم فرانسوی بود(خاطرات یک زن معتاد به سکس)


دوستان خوبم
نمی دونم چرل داستان ها دیگه کشش سابق رو نداره.البته من خیلی وقته که داستان نمی خونم.اینم اتفاقی شد
امیدوارم یه بازنگری کلی درباره داستان ها صورت بگیره

0 ❤️

374319
2013-04-12 08:41:10 +0430 +0430
NA

دکتر ساناز:

داستانت سوژه جذابی داره. شاید چون به احساسات و منطق من نزدیک هست خوشم اومد.

سعی کن نگارشتو قوی تر کنی .یک جاهایی گیج می شدم.

دختر خوبی باش و هیچ وقت با مانتو و بدون شلوار جایی نرو. خطر داره. :D ;)

امتیازتون محفوظ.

موفق باشید.

0 ❤️

374320
2013-04-12 08:46:40 +0430 +0430
NA

بنظر من سعی کن با شوهرت باشی و رابطتونو بهتر کنی چون به هر مرد دیگه ای هم که دل ببندی بازم تنهات میزاره و دبه میکنه که تو زن شوهر داری… سعی کن یا با شوهرت خوب بشی یا جدا شو. نزار با احساست بازی کنن…بهترین راه رو انتخاب کن و زندگیتو بساز

0 ❤️

374321
2013-04-12 08:57:47 +0430 +0430

تا اونجا که گفتی حلقوی هستی خوندم.
کلا پنج درصد از زنا پردشون حلقویه
که همه ی اون 5%تو ایرانن
داستان بدی نبود.
محارم نبود. عاشقانه بود. غلط املایی و لهجه هم نداشت
ولی نویسنده پسر بود :-)

0 ❤️

374322
2013-04-12 11:38:10 +0430 +0430
NA

یکم ماهواه دیدیم و بعدش خوابیدیم. من تو اتاق اون و آرمانم تو اتاق همخونه ایش
منو خیلی راحت بغل کردو گذاشت رو تختش. یه تخت یه نفره بود. اولین بار بود اتاقشو میدیدم.
یعنی درخت بنجامینم با گلدون سفالیش تو کونت 8}

0 ❤️

374324
2013-04-12 13:45:12 +0430 +0430
NA

یکم از خودت تعریف میکردی جیگر نمیدونم چرا میگید پرده حلقوی فکر می کنید ما پسرا خریم پرده حلقوی ی بار نه بار دوم سوم دیگه باز میشه ختم کلام بگید اوپن هستیم

0 ❤️

374325
2013-04-12 16:06:03 +0430 +0430
NA

الکی میگه!!!

0 ❤️

374326
2013-04-12 17:10:15 +0430 +0430
NA

آخه کون فندقیه حلقویه کله کیری. کیر اون همکلاسی 45-46ساله و کیر شترمرغ صحراهای جنوب شرقی آفریقا تو کونت. دستگاه بدنسازی از بغل تو کونت. کیرم تو اسمت “دکتر ساناز” که اسم منو هم یجورایی خراب کردی

0 ❤️

374327
2013-04-12 17:21:10 +0430 +0430
NA

چقد پارکا ازاد شده
خوش به حال شهرای دیگه
انگار فقط این اصفهانه که انقد بگیر بگیره اصن یه ربع بخوای با پسر بشینی تو کافی شاپ از استرس شبیه گوشی میشی که رو ویبرس

0 ❤️

374329
2013-04-12 17:46:04 +0430 +0430

دکتر اهوازی حرص نخور عزیزم شیرت خشک میشه :D :D
پوستت هم خراب میشه ها کلا حرص خوب نیست سعی کن حرص نخوری =)) =))
و اما نویسنده داستان خانوم دوکتر ساناز :D
دوکتر جان کلا سعی کن وقتی داستان میگی یه جوری بنویسی که کسی ازت نتونه سوتی بگیره و به دروغ گو بودن متهمت کنه >:)
جوجه خروس :P :P

0 ❤️

374331
2013-04-12 20:34:29 +0430 +0430
NA

این شهرام کس لیس دنبال قاتل بروسلی میگرده ~X( حلقوی واسه این میگن تا شما با خیال راحت لیس بزنی :))

0 ❤️

374332
2013-04-13 01:47:38 +0430 +0430
NA

بسیج رو خوب اومدی…هههههه

0 ❤️

374333
2013-04-13 05:43:54 +0430 +0430
NA

Bekhatere do0ro0ghat 2 ta pam to0 ko0net bekhatere ghesmate sexish ke do0s dashtam kosam dahanet

0 ❤️

374334
2013-04-13 06:29:04 +0430 +0430
NA

اد

0 ❤️

374335
2013-04-13 09:11:57 +0430 +0430
NA

کس نوشته ای بود اندر احوالات عشقی به شرط کسی حلقوی

0 ❤️

374336
2013-04-13 19:25:17 +0430 +0430
NA

در مورد حلقوی بودن پرده باید بگم که سعی نکردم اثبات کنم اوپن نبودم…این دوستی که با اعتماد بنفس بالا درصد هم ارائه داده بهتره حداقل گوگل رو سرچ میکردی بعدا اظهار فضل!!!واقعیت این بود و اگر به فرض اوپن هم بودم هیچ دلیلی برای پنهانکاری و اونم حداقل تو این سایت سکسی وجود نداشت…بهتره قبل حرف زدن یکم فکر کنیم.

0 ❤️

374340
2013-04-13 19:37:35 +0430 +0430
NA

در مورد دیدن اتاق آرمان جونم برای اولین بار باید بگم که زود قضاوت کردید عزیزان:دومین باری که من رفتم خونه آرمان تقریبا دوسال بعد بود و اونموقع خونه دیگه ای رو اجاره کرده بودن!!!و من برای اولین بار اون اتاقشو میدیدم…
;کلا بعضیا بجای خوندن داستان به فکر سوتی درآوردن و تخریب و اثبات دروغ بودن داستان هستن…فکر میکنم داستانهای سکسی بخاطر جنبه اروتیک بودنشون هس که مورد توجه قرار میگیرن نه راست یا دروغ بودن

0 ❤️

374341
2013-04-13 19:39:26 +0430 +0430
NA

جواب فحشاتونو نمیدم به دو دلیل:
اصلا اهمیتی نداره
هر کسی شخصیت خودشو ثابت میکنه با طرز صحبت کردنش…درسته اینجا یه سایت سکسی هستش ولی بد نیست حداقل یکم واسه خودمون ارزش قائل باشیم و درست حرف بزنیم
من این داستانو تقدیم کردم به اولین و آخرین عشقم آرمان و با نوشتنش خودمو تخلیه کردم یجورایی…قصد اثبات راست یا دروغ بودنشو ندارم بنابراین
در مورد دوستی که در مورد افراد تحصیلکرده چرت نوشته بود باید بگم که انسانی کامله که چند بعدی رشد کرده باشه و من مفتخرم که با رتبه کل 8 کشوری در آزمون PHD رشته خودم به تفریحات زندگیمم رسیدم البته با رعایت خط قرمزها
در مورد دیدن اتاق آرمان جونم برای اولین بار باید بگم که زود قضاوت کردید عزیزان:دومین باری که من رفتم خونه آرمان تقریبا دوسال بعد بود و اونموقع خونه دیگه ای رو اجاره کرده بودن!!!و من برای اولین بار اون اتاقشو میدیدم…
در مورد حلقوی بودن پرده باید بگم که سعی نکردم اثبات کنم اوپن نبودم…این دوستی که با اعتماد بنفس بالا درصد هم ارائه داده بهتره حداقل گوگل رو سرچ میکردی بعدا اظهار فضل!!!واقعیت این بود و اگر به فرض اوپن هم بودم هیچ دلیلی برای پنهانکاری و اونم حداقل تو این سایت سکسی وجود نداشت…بهتره قبل حرف زدن یکم فکر کنیم.

0 ❤️

374342
2013-04-13 19:42:13 +0430 +0430
NA

در مورد دیدن اتاق آرمان جونم برای اولین بار باید بگم که زود قضاوت کردید عزیزان:دومین باری که من رفتم خونه آرمان تقریبا دوسال بعد بود و اونموقع خونه دیگه ای رو اجاره کرده بودن!!!و من برای اولین بار اون اتاقشو میدیدم…

0 ❤️

374344
2013-04-13 19:44:59 +0430 +0430
NA

قاقول اول املاتو تقویت کن بعد بیا نظر بده…عین رو با ع مینویسن نه الف!!!

0 ❤️

374345
2013-04-13 19:45:54 +0430 +0430
NA

مرسي كه ملت تبريزو سربلند كردي . عزيزم ميخواي اسم تبريزو خراب كني واسه چي جفنگ مي بافي . بيشعوووووووووووووور

0 ❤️

374346
2013-04-13 19:50:51 +0430 +0430
NA

احمق تو که انقدر هات بودن رو بد میدونی اینجا چه غلطی میکنی؟؟؟؟
بد نیس قبل نوشتن یکم فک کنی…آدمای احمقی مث توان که آبروریزی میکنن

0 ❤️

374347
2013-04-13 19:53:01 +0430 +0430
NA

ممنون از نظر
البته برای کرم ریزی اینکار لازم بود:-))

0 ❤️

374348
2013-04-13 19:58:01 +0430 +0430
NA

بیان منو بکنیین منو اقعی هستم

0 ❤️

374349
2013-04-13 23:45:41 +0430 +0430
NA

ساناز_تنها:

دوست عزیز نویسنده باید جنبه انتقاد داشته باشه . اینجا همینجوری هست . دوستان سوتی می گیرن و این شمایی که باید در داستانهای بعدی به رفع سوتی هات و اشکالاتت

بپردازی.نه اینکه با مخاطب در بیفتی و بگی که نه من در ست گفتم. درسته اینجا سایت سکسی هست ولی دوستانی داریم که نوشته هاشون از سطح سایت فراتر هستش. تو باید بدونی که هر کسی افکار تورو درک نمی کنه. شاید منم چون فکرم بهت نزدیک بود انتقاد نکردم.

موفق باشی.

0 ❤️

374350
2013-04-14 01:45:43 +0430 +0430
NA

کاری به راست و دروغش ندارم
ولی ادبیاتت پسرانه بود .حتی گاهی مردانه میشد.
ازبس دخترا و زنها تو وادی سکس منفعلانه عمل میکنن ،حالا به هر دلیلی ،
تا یه دختر هات بقول معروف میاد یه داستان مینویسه متهم به پسر بودن میشه.
شما برخوردت با خواننده ها هم یه برخورد دخترونه نبود .میتونستی نرم تر از خودت و داستانت دفاع کنی. نه اینکه خواننده رو تحریک کنی که اونم بیشتر توهین کنه.
من نظر شخصیم اینه که تا جایی که میشه باید مودبانه صحبت بشه. اینجور بهتره و جو سایت هم عاقلانه تر و دلنشین تر میشه.
همیشه هستن کسانی که از حرف زدن فقط فحش دادن و بد گفتن رو بلدن.
بنظر من داستانت قشنگ بود.
هرچند که جاهایی رو غلو کرده بودی بخصوص توی پارک رو بنظرم پیازداغش رو زیاد کردی. من که خودم همچین پارک امنی رو سراغ ندارم

0 ❤️

374351
2013-04-14 04:56:05 +0430 +0430
NA

180درجه پاهاتوبازکرد!باباژیمناستیک کار
راستی نگفتی چجورنشستی؟اینجوری!!؟
میگن فقط5درصددختراحلقوی وارتجاعین؛چه جوریه هرکی میاداینجامیگه من حلقویم!

0 ❤️

374352
2013-04-14 05:13:04 +0430 +0430
NA

ممنون از نظر
پارکی که گفتم ساعی بود…البته این ماجرا مربوط میشه به 3-4 پیش و این اتفاق شب افتاده…وقتی که پارک تاریک بود…تو پارک ساعی تو قسمتایی که حالت سربالایی داشتن یه جاهای امنی بود که میشد در همین حد با دوستت باشی.نه بیشتر البته
البته توصیه میکنم الان دیگه امتحان نکنی قبلا خوابگاهم اونجا بود خیلی وقته اونجا نرفتم :D
در مورد حرف دیگران :من این داستانو نزاشتم که امتیاز بگیره هیچ هیجانی واسه نظرها نداشتم…شبی که اینو نوشتم واقعا دلم واسش تنگ شده بود و این موضوع باعث شد که دس به قلم بشم…البته دیگه اینکارو نخواهم کرد…پشیمون شدم از نوشتن احساساتم!!!

0 ❤️

374354
2015-11-13 02:33:27 +0330 +0330
NA

پل زمانخان چهارمحال و بختیاری رو ولش کن…اون درخته کناره پل هست…همون درخته از ریشه هاش توی کونت بی جنبه. کسکش یجوری میگه PHD دارم انگار ما PHD ندیده ایم. ننه کونی توی این مملکت پاتو دراز کنی میره توی کون یه PHD. والا با این نون پختنت

0 ❤️