علی و رامین

1391/01/16

اسم من علی است.من الان 28 سالمه ولی خاطره ای رو که می خوام تعریف کنم مال چند ساله پیشه.و کاملا هم واقعیه و از این خیال پردازی ها نیست.چند سال پیش که تو چت روم داشتم علاف می گشتم با یه نفر که از شهر خودمون تو چت روم بود آشنا شدم.و خلاصه از اونجایی که من علاقه شدیدی به کون دادن داشتم ولی تا به حال به کسی اعتماد نتونسته بودم.یواش یواش باهاش سر صحبتو باز کردم.بعد از چند هفته دیدم که می تونم بهش اعتماد کنم.باهاش یه قرار گذاشتم .راستی رامین یه راننده تاکسی بود .آدم لاغر اندام ولی کیر بزرگی داشت.و حسابی حشری بود.خلاصه اومدم سر قرار اول یکم استرس داشتم که برم یا نه ولی بالاخره دلمو به دریا زدم و رفتم سوار ماشینش شدم.بعد از سلام و احوالپرسی رفتیم سمت خونه رامین . منو برد خونش یکم که نشستیم گفتیم که شروع کنیم که زن رامین رسید و ما مجبور شدیم بزنیم بیرون.شب بود و ما تو ماشین .رامین رفت یه میلان خلوت و کیرشو در آورد و منو گفت که خم شم و کیرشو بساکم.منم خم شدم و کیر یه مردو برا اولین بار تو دهنم گذاشتم هی بد نبود و آروم شروع کردم به ساکیدن بعد رامین گفت عمیق تر بساک که نفسم گرفت و بلند شدم.خلاصه اون شب که نشد ولی فرداش دوباره اکی کردیم و رفتیم خونه داداش رامین که خالی بود و اونجا بود که رامین ترتیب منو برا اولین بار تو عمرم داد.زمستون بود رفتم جای بخاری .رامین گفت لخت شیم و من بدون اینکه خجالت بکشم لخت شدم و جلو بخاری وایستادم رامین هم لخت شد و از پشت بغلم کرد و کیرشو گذاشت لای کونم.وای خداییش خیلی خوشم اومد و حال کردم و با دستاش سینه هامو که کمی بزرگه گرفت.بعد منو رو زمین خوابوند و کیرشو رو باسنم می مالوند.بعد گفت می خوام بزارم تو گفتم نه درد داره . گفت یه جور می کنم که خودت حال کنی.راستی از خودم بگم که بدن سفید و بی مو و کون بزرگ و نرمی دارم.خلاصه راضیم کرد که بزاره تو و با تفش کونم خیس کرد و کیرشو فرو کرد تو کونم یواش یواش ولی خداییش خیلی درد داشت.و هی سعی میکردم از زیر کیر رامین فرار کنم.اونم محکم منو گرفته بود و نمی زاشت جایی برم.مثل این بود که دارن یه چوب سفتو به زور تو کونم می کنن.کونم خیلی می سوخت.ولی بعد از اینکه کیرش تا ته تو کونم رفت همونجا چند دقیقه نگهش داشت تا کونم برا کیرش جا باز کنه.بعد آروم آروم شروع کرد به تلنبه زدن تو کونم دیگه درد نداشت فقط کمی می سوخت ولی خیلی حال می داد.بعد از مدتی حالتمونو عوض کردیم و تو حالت سگی منو می کرد و با دستش رو کونم می زد.جون چه حالی میداد.آخر سر هم حالت طاق باز پاهامو رو شونه هاش گذاشت و شروع کرد به تلنبه زدن تو کونم دیگه داشتم دیونه میشدم.تو عمرم اینقد حال نکرده بودم.رامین تند تند تو کونم تلنبه میزد طوری که عرق کرده بود بالاخره آبش اومد و همشو تو کونم خالی کرد .وای الانم که دارم این خاطره رو می نویسم تو حسم.من عاشق کون دادنم.اصلا تو خونمه و فقط با مردن از سرم میره.بعد از این حال اساسی چندین بار دیگه تا چند سال با هم رابطه داشتیم و کلی روشای مختلفو امتحان کردیم که هرکدومش یه داستن می شه.
اگه خوشتون اومده بگین تا اونا رو هم تعریف کنم

نوشته:‌ علی


👍 0
👎 1
26888 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

315628
2012-04-05 00:55:56 +0430 +0430
NA

اصلا داستانو نخوندم
ولي دوم شدم

0 ❤️

315629
2012-04-05 01:51:39 +0430 +0430
NA

بشد نبود معلوم بود که واقعیه و منم درست مثل توم استیل بدنم مثل دختراس
سوم شدم

0 ❤️

315630
2012-04-05 04:26:26 +0430 +0430
NA

خوب نبود
چهارم شدم

0 ❤️

315631
2012-04-05 08:12:50 +0430 +0430
NA

سلام پیشنهاد میکنم چند تا رمان معمولی بخونید قبل از نوشتن چند لحظه چشماتون ببندید و به نوع سکسی که دوست دارید انجام بدهید فکر کنید واز فکر کردن به آن لذت ببرید وبعد از تصویری که تو ذهنتون پرورش دادید بنویسید

0 ❤️

315632
2012-04-05 16:32:12 +0430 +0430
NA

آخه مکس عزیز، اینقدر این راننده ها همه گی شدن که هیچ کس نمی خونه، فقط میان بازی

0 ❤️

315633
2012-04-05 18:59:15 +0430 +0430
NA

نـــــــــــــــــــــــــه فقط اومدم کامنت دادم که از فکر داستان نویسی در بیای و دیگه مزخرف ننویسی بچه مشهدی!
حتماً باید فُحشت بدن تا از رو بری؟! به این نتیجه رسیدم بعضیا فحش خوردنو دوست دارن انگار داری ازشون تعریف میکنی!!!

0 ❤️

315635
2012-04-12 01:20:51 +0430 +0430
NA

به نوشتن ادامه بده…این داستان واسه شروع بد نبود…ولی جا داره خیلی بهتر بشی…مرسی از داستانت

0 ❤️

315636
2012-04-17 05:12:46 +0430 +0430

از گی بدم میاد ننویس . . . . . . . .
کوس کش ننویس حالم بهم خورد. چقدر کونی زیاد شده دیگه باید صادر کنیم به پاکستان.

0 ❤️

315637
2014-03-01 19:27:24 +0330 +0330

خلاصه بود و جزییاتشو کم گفته بودی ولی از اینکه این همه لذت بردی منم لذت بردم و خوشم اومد. مرسی

0 ❤️

315638
2014-03-01 20:11:23 +0330 +0330

بدنبود.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها