غلیان

1397/02/21

توجه:
(این داستان فعلا فاقد صحنه های سکسی است و اگر صرفا به این دلیل به مطالعه ی داستان میپردازید باید بگم که وقت ارزشمندتون رو صرف خوندن این داستان نکنید!)

اخ!
عزیزم خوبی؟!
نه زیاد!
میخایی تمومش کنم?!
نمیدونم؟!
پس تمومش میکنم!
نه!..یکم دیگه ادامه بده! شاید یکم قابل تحمل تر شد!
باشه(همیشه این نازو اداهاشو وقت سکس دوس داشتم.خودشم دوس داشت اینجور موقع ها یکم ناز بخره)

نمیدونم از کجا باید شروع کنم،مثله همه ی جوونایی که وارد دانشگاه میشن و خب طبیعتن در کنار جنسِ مخالفِ همسنِ خودشون قرار میگیرن تغییراتی در رفتارشون رخ میده که جالب توجه هستش،اصولا در ترم های اول چون پسرا یه کم بی جنبه تر تشریف دارند دخترا طاقچهِ بالا میذارند(با اینکه خودشون از ما بیشتر دلشون میخواد ولی خب بماند)و به مرور با جلوتر رفتن ترم و بالاتر رفتن جنبه اقایون،خانوما هم نرم تر میشنو بیشتر راه میدن ولی خب من از این قائده مستثنی بودم.به دلیل ویژگی های شخصیتی خودم که دوستام اسمشو غرور میذارن(در حالی که خودم با کسایی که برام مهمن همچین ایده ای ندارن)
اصلا به دخترا توجه نمیکردمو سرم تو لاک خودم بود و از طرفی از لحاظ قد قامت چهره کاملا معمولی هستم.(البته اگر بخاییم سیکس پک بودنو یه اپشنهِ معمولی حساب کنیم)گرچه همیشه سعی کردم جوری لباس بپوشم که خوش تیپ به نظر بیام و جوری رفتار کنم که جذاب.جالب اینکه همین مسئله باعث شده بود توجه بچه های کلاس(نه فقط دخترا)بیشتر بهم جلب شه و چون از طرفی ازاد میخونم تصمیم گرفتم بودم که 3 ساله بخونم تا زودتر فارغ التحصیل شم و یه مدت کار اموزی کنم تا بتونم تو جامعه ی الان یه کاری واسه خودم دست پا کنم.
خلاصه…از روز اولی که ما وارد دانشگاه شدیم و توی یک کلاس تخصصیمون کنار همدیگه قرار گرفتیم و بیشتر با هم دیگه آشنا شدیم دختری توی کلاسمون بود که اینجا اسمشو میذارم دریا(همیشه این اسمو دوس داشتم چون به نظرم شنیدنش باعث به وجود اومدن احساس ارامش درونت میشه،یعنی به موقعش بهت ارامش میده به موقعش هم طوفانیت میکنه، یع روزی اگه دختر دار بشم حتمن اسمشو میذارم دریا)این دریا خانوم از همه لحاظ نامبر وان بود
شکم سفتو ورزشکاری(بعدا فهمیدم که هر روز صبح 1 ساعت میدوه و باشگاه میره)
سینه ها سفت خوش فرم(بازم بعدا فهمیدم که!ورزشای خاصی برای سفت موندن سینه هاش انجام میده)
باسن نسبت به انحنای کمرش فوق العاده برجسته و تپل(همون بازم…!)
و اجزای صورتش هم که فوق العاده خوب با هم ترکیب شده بودند(البته شاید از نظر من فقط. چون کسی تو این دنیا کامل نیس جز کسی که تو بهش عشق میورزی!)
و خلاصه التا اوشنی بوود واسه خودش تو ورودی های جدید
اما وقتی برای اولین بار دیدمش غرق تماشای صورتش شدمو اصلا نگاهم به جاهای دیگه بدنش نخزید.
برای اولین بار بود که به یه دختر اینجوری خیره شده بودمو احساس جوشش. غلیان درونی در خودم حس میکردم.

یه لحظه برگشت به سمت بچه ها نگاهمون به هم گره خورد.

علی!
مرگ چته؟!
حواست کجاس استاد داره صدات میزنه!
یه دفعه به خودم اومدمو دستمو به نشانه حضور در کلاس بلند کردم.

یه نگاهی به دور برم کردمو دیدم که نخیر! مثله اینکه فقط من محو تماشای ایشون نشدمو 20 جفت چشم همزمان داشتن ایشون رو پای تابلو که در حال حل کردن مسئله بود میپاییدن!(اگه بگم تا یکی دو ترم بعد حداقل 10 نفر یکبار با این صورت اندام جلق میزدن دروغ نگفتم چون کم بیش یه چیزایی از بچه ها شنیدم!)

و خب طبیعتن خیلی از بچه ها سعی کردن که مخ این دریا خانومو بزننو باهاش وارد رابطه بشن اما چیزی جز یه (block)(یا شایدم یه موز!)نصیبشون نشد!

و عجیب اینکه این دختر فوق العاده اعتماد به نفس بالایی داشتو به راحتی با همه ارتباط برقرار میکرد و لبخند میزد اما به هیچکس رو نمیداد! جوری که همه تو کفش بودن
خلاصه من هم ب دلیل که بالا گفتم و شرایطی که وجود داشت تصمیم گرفتم فعلا پا جلو نذارم همون تریپ پسر مغرورو به خودم بگیرم که بعدا فهمیدم این رفتارم خیلی بدردم خورد.

همینجوری که ترم جلو میرفتو کلاسا میرفت جلو احساس میکردم این دریا خانوم ما یکم حواسش پیش منه امار منو کم بیش داره!
هی با خودم میگفتم نه,اشتباه میکنی این دختره با جنبه تر از این حرفاس.تو اعتماد به نفس کاذب داری و…
حتی با یکی از دوستامم این قضیه رو در میون گذاشتم که گف اشتباه میکنی،حرفی نزنیو کاری نکنی که کنف میشی بچه ها دست میگیرن برات!(گر چه هنوزم یه حسی بهم میگف که اشتباه نمیکنم!

خلاصه منم از این قضیه ی امار دادنو تو نخ بودن اومدم بیرون ولی از دورادور حواسم بهش بود و جالب این که بعدا فهمیدم اونم دورادور هوای منو داشته!پس احساسم اشتباه نمیکرده.

(کلا بهتون میگم تو زندگی اگر به هر چیزی شک کردین هیچوقت به ندای قلبتون شک نکنید،قلبتون همیشه باهاتون صادقه،البته اگه شمام باهاش صادق بودینو اجازه ندادین که هر کسی هر وقت خواست بیاد توشو هر وقت خواست بره!)

تا اینکه اون فرصتی که جفتمون منتظرش بودیم پیش اومد.

داشتم به سمت دانشگاه حرکت میکردمو بارون سنگینی هم میومد جوری که اگه میخواستی از ورودی دانشگاه به سمت ساختمان محل برگزاری کلاس حرکت کنی خیس خیس میشدی.
یهو دیدم که یه پراید با ی 405 تصادف کرده و راننده هاشون چسبیدن به هم،یه دختر خانوم هم کنار جاده وایستاده بود برام دس بلند کرد
منم با اینکه وقت زیاد نداشتم زدم کنار پیاده شدم

واای خودش بود!

دریا زیر باروووون!

موهای خیسش دور صورتش ریخته بودو جذابترش کرده بود.

لباساش خیش شده بودنو برجستگی های بدنشو بهتر نشون میدادن

باروون به صورتش خورده بوودو ارایششو بهم زده بود

کیف دانشگاشو رو سرش گرفته بود که کمتر خیس بشه،نمیدونس حتی بارون هم میخواس خودشو به شدت بهش بکوبه بلکه بتونه ذره ای از داغیه بدنشو در اغوش بکشه

بعد از سلامو احوال پرسی بهش اشاره کردم که بشینه بعد رفتم سراغه دوتا راننده از هم جداشون کردم نشستم تو ماشین حرکت کردم به سمت دانشگاه

خب مسیر کم بود و سکوت سنگینی بین ما حاکم بودو فقط صدای اهنگ بود که این سکوتو میشکست.

یه دستمال کاغذی از کیفش در اورده بودو داشت ارایشه صورتشو پاک میکرد.

از طرفی احساس میکردم ک یه کم معذبه و احساس ارامشو راحتی نمیکرد.دلیلشو حدس میزدم.

تصمیم گرفتم که یه حرکتی بزنم که هم یه جورایی با شخصیت خودم هماهنگ بودو هم دخترا از این مدل پسرا خوششون میومد و هم این سکوته لعنتی رو بشکنم.

یعنی یک تیر با 3 نشون!

گفتم خانوم فلانی اگه میخاین یکی دو قدم قبل از دانشگاه پیادتون کنم چون احساس میکنم معذب هستین شاید دوس ندارین با یه پسر غریبه تو دانشگاه دیده بشین(درحالییکه هنوز چیزی بین ما نبود)و باعث سوء تفاهم نشه؟!

بعله اگه لطف کنین یکی دو قدم جلوتر نگه دارین ممنون میشم

حدسم درست بود. دقیق زدم به هدف! همون که میخاستم شد

خلاصه وایستادمو اونم حسابی تشکر کرد از ماشین پیاده شدو حدوده یه ده قدمی جلوتر رف زیر چتر یکی از دوستاش با هم راه افتادند!

وای خدا! این دختر معرکه بود،وقتی صحبت میکرد احساس میکردم جریان خون تو بدنم اوج میگیره،نگاش که میکردم تپش قلب میگرفتم!وقتی به اندامش خیره میشدم بی اراده جریانه خونو تو قسمت پایینی بدنم حس میکردم،احساس میکردم این دختر کسی بود که حاظر بودم به خاطرش دنیا رو بهم بریزم

و طبیعتا از اونروز به بعد رفتار و نگاه ما به هم عوض شد.

هر وقت منو میدید وایمیستاد سلام میکرد(یه خاطر احترامی که بهش گذاشته بودم رفتارش باهام عوض شده بود) و من هم طبیعتا با احترام جوابشو میدادم

طرز نگاه هر دومونم به هم عوض شده بودو گر چه سعی میکردیم به روی خودمون نیاریم ولی هر دومون ته دلمون میدونستیم که یه علاقه ی هر چند جزئی بینمون به وجود اومده بود.

این قضیه بود تا من یکی دو جلسه از یکی از کلاسای تخصصیمو غیبت کردم و جزوشو نداشتم و خوب بدون هیچ قصد غرضی به جزوه ی اون دو جلسه نیاز داشتم و از طرفی دوس داشتم دوباره باهاش هم کلام شم پس …

سلام خانوم فلانی
سلام
خوب هستین؟!
ممنون لطف دارین!
راستش من یکی دو جلسه از کلاسه امارو نبودم جزوشو لازم دارم شمام که ماشالله خوش خط و کامل مینویسین امکانش هس که قرض بگیرم ازتون?!
من کلا جزو به کسی نمیدم معمولا عکس میگیرم تو گروه میذارم اما خب شما فرق میکنین بفرمایین.
ممنون لطف کردین تا اخر هفته میارم براتون!
مشکلی نیس خدانگهدار
خداحافظ

(من کلا جزو به کسی نمیدم معمولا عکس میگیرم تو گروه میذارم اما خب شما فرق میکنین بفرمایین)این جملش تا اخر هفته تو ذهنم موج میزد!
یعنی منظوری داشت؟!
خب اگه منظوری نداش که همچین حرفی نمیزد!
پس حتمن اونم ازم خوشش اومده!
شایدم همه ی اینا توهمات ذهنم باشه!

اینا گذش تا اون اخر هفته رسید!

(دوستان ممنون از وقتی که گذاشتید اگه بازخورد ها خوب باشه قسمت بعدی رو هم میذارم)

شاید ادامه داشته باشد!..
نوشته: Take_del


👍 6
👎 0
991 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

686988
2018-05-11 21:51:44 +0430 +0430

به نظر من خوب بود ، طرز نوشتنت به دلم نشست
واسه شروع کار خوب نوشتی

0 ❤️

686997
2018-05-11 22:15:43 +0430 +0430
NA

جالب بود منتظر ادامش هستیم
اگه زود اپ شه

0 ❤️

687047
2018-05-12 07:17:58 +0430 +0430

اگه اینقدی که واسه خودت پپسی (پرانتز) باز کرده بودی داستانو ادامه میدادی حتما تموم میشد…حالا فک کردی قسمت دومش چیه؟؟دختره محو زیبایی صورتتو و غرور شخمیت و البته البته سیکس پکت میشه و میرین ی سکس مریض انجام میدین و تمام
شاهنامه نمیخواستی بنویسی ک دنباله دارش کردی

0 ❤️

687079
2018-05-12 10:24:04 +0430 +0430

خوب بود ادامه بده ببینیم چی میشه

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها