فرناز دوست دختر رفیقم

1394/04/04

سلام رفقا. عاغا من حوصله ندارم 3 ساعت تایپ کنم هرکی هم فش بده یه راس کیرم از دولا و پهنا تو اول و آخرش :))

خب محمد هسم 21 ساله بچه تبریز. یه رفیقی داشتم به اسم ابراهیم خخخخ بش میگفتیم ( ایبیش) این رفیق من، یه روز گفت بریم قلیون و از اون جا بریم یه جا، باس دوس دخترم و ببینم و اینا! خلاصه رفتیم یکم قلیون کشیدیم و تقریبا 1 ساعت بعدش بم گفت بلن شو بریم… وقتی رسیدیم سر قرار طرف و دیدم تو دلم گفتم اوهو اوهو ایبیش تو دیگه کی هستی!!! باو آخه این ایبیش خداییش اصن سر و روی درس حسابی نداشت خخخخ دیوٍ نمیدونم چطور رفیق شده بود با این خلاصه من موندم تو کف این دختر! دخترم که چه عرض کنم ، جنده بگم بهتره. ولی خوش اندام و بود دلم میخواس با کله برم لا پاش :)) یه مدت گذشت، طبق معمول با ایبیش قلیون بودیم بم گف ممد گوشیت و بده شارژم تمومید یه اس بدم. ناموسن اصن دختره یادم رفته بود. نگو به همون دختره (فرناز) اس داده. بعد خدافظی کردیم و برگشتم خونه. گوشیم زنگید شماره ناشناس بود ج دادم قط کرد :| زنگ زدم دیدم میگه محمد!!! عه این خط توعه؟؟!! گفتم دختر خانوم کی هستی؟ گف فرنازم دیگه دوس دختر ابراهیم. تو کونم عروسی گرفته بودم که به به شمارش و گیر آوردم حلش میکنم. گفتم دیگه اخلاقش مث جنده ها بود :)) خلاصه یکم حرف زدیم و اینا بم گف به ابراهیم نگی به این شماره ز زدماااا فقط کنج کاو شده بودم همین. گفتم نترس باشه! بعد اون روز شرو کردم گهگاهی بش اس میدادم و کس لیسی میکردم تا مخش و بزنم که بالاخره موفق شدم! البته نه بطور کامل یکم مِن مِن میکرد که ابراهیم گناه داره و اینا گفتم خب باهاش قط رابطه نکن! گف ینی چی؟ ینی هم با تو باشم هم با اون؟؟ تو مگه راضی هستی؟ گفتم خب خودت میگی گناه داره و اینا! گف فک نمیکردم اینقد بیغیرت باشی! تو دلم میگم اخه مگه سر جنده هم باس غیرت داشت؟! :)) خلاصه دباره مخ زنی کردم و به همون رِوال راضیش کردم… 2 روز بود که باهم دوس شده بودیم، خواستم امتحانش کنم. تو اس گفتم: بیا جلو!
فرناز: واس چی؟
من: تو بیا دیگه
فرناز: باش اومدم
من: اووووماچ
فرناز: مرسی
من: زهرمار اه چرا اینقد سرد ج میدی باو!! پس مال من کو؟
فرناز: اینطور دوس ندارم تو اس…
من: عه؟ نه بابا؟ بیام پیشت چی؟ جراتش و داری؟
فرناز: وا جرات نمیخواد که تو دوس پسرمی عشمی بوس که چیزی نیس خلاصه تو اس دستش و خوندم که بعله خودش میخاره!! باش قرار گذاشتم و رفتیم اینور اونور یه محله خلوت میشناختم بردمش اونجا و حسابی لب گرفتم ازش… شب اومدم بش گفتم اه فرناز من دلم تورو میخواد و از این کس شعرا خخخخ باز مخش و زدم که بیاد خونمون! هر غلطی کردم نشد! گفتم خب من بیاااام خونتون!!! گف باشه اگه یه روز خونه کسی نبود میگم بیای… چن روز بعدش ز زد و گف برم خونشون… نمیخوام اَلکی بگم گاییدم و اینا ولی رفتم خونشون، لب گرفتم ازش و گردن و سینه و ایناش و خوردم اونم به زور!! دیوث نمیذاش :)) ولی یبار دیگه گفت برم. منم قبل رفتن کلی مخش و زده بودم که باید واسم ساک بزنه. که دمش گرم 2 بار کیرم و کرد تو دهنش گف برو گم شو داره حالم بهم میخوره خخخخ گفتم فرناز جون ممد حد اقل تخمم و بخور یکمم تخمم و گرفت انصافا وقتی تخمم و خورد خیلی حال کردم. بعد گفتم خب باید ارضام کنی نشست کنارم و با دستش واسم جلق زد… البته الانم باهم در ارتباطیما… خدایی واقعی بود.

نوشته: ممد


👍 0
👎 0
21066 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

464865
2015-06-25 10:35:11 +0430 +0430

خعلی چررررررررررت بود

1 ❤️

464866
2015-06-25 11:28:42 +0430 +0430

ریدی با این داستان نوشتنت.مخ زدی که بری واست جق بزنه!!!
خب خودت میزدی افلیج.

0 ❤️

464868
2015-06-25 12:37:15 +0430 +0430

محمد بچه کونی به کیرم که بچه تبریزی اصلا کیر ما هم نیستی، دیوث اومده واسه ما داستان نوشته، ریدی بابا ریدی، کونی ریده با این داستانش اومده میگه (( هرکی هم فش بده یه راس کیرم از دولا و پهنا تو اول و آخرش )) آخه چاقال تو اصلا کیر داری؟ بیام کونت بزارم؟ واسه اون خخخخخ گفتنات هم باید بگم که کیررررر خررررررر، فکر کرده خیلی بامزست بچه کونی

0 ❤️

464869
2015-06-25 14:53:36 +0430 +0430

کیرم تو اون لهجه کیریت دهاتی … ریدی با این چرندیات… تو کیر منم نیستی بچه کونی… بیا بکنش تو دهنت تا خرخره … ریدم تو صورتت و داستان تخمیت… عن تاپاله کونی… بچه کیری… مامان جون خوشگلت هم همینجوری ساک زد و بعد کردم تو سوراخ کون مامان جونت

0 ❤️

464870
2015-06-26 04:11:19 +0430 +0430

موافق با امیر عباس هستم.
نویسنده داستان ، دادن به دست یه دختر خوش اندام رو افتخاری بس بزرگ می پندارد. آخه ریدم تو مغزت، تو که نمیتونی بکنی، چه فرقی میکنه اندامش چه جوری باشه؟

0 ❤️