قسمتی از زندگی من (1)

1394/08/24

از هواپیما پیاده شدم یه ماشین دربستی گرفتم تا سریع به خونه برسم به کسی نگفتم که برمیگردم ساعت حدود یازده بود کلید انداختم درب آپارتمان وباز کردم از سورپرایز کردن خوشم میومد اروم رفتم داخل مهناز با گوشیش مشغول بود خیلی اروم بهش نزدیک شدم گونه نرمشو بوسیدم باجیغ پرید وقتی منو دید پرید بغلم.
مهناز:دیوونه ترسوندیم کی رسیدی؟
من :همین الان.
لبمو چسبوندم به لبش سینشو چنگ زدم گرم بوسیدنش شدم اروم اروم دستمو به کسش رسوندم یهو کاخ آرزوم به یه چهل متری کلنگی تبدیل شد کی شدی؟
مهناز: دیروز بر ات میخورمش.
بغلش کردم باز بوسیدمش گفتم نمیخواد هستم حالا. مشغول صحبت شدیم تو چهل روزی که ندیدمش کلی تغییر کرده بود خوشگلتر بنظر میرسد رفتیم توی تخت غرق تماشاش بودم که نفهمیدم کی خوابیدم.
ساعت یازده با صدای زنگ بیدار شدم بطرف در رفتم مهرانه بود خواهر زنم هم سن من بود و دو سالی از مهناز بزرگتر بود به خاطر شوهرش باهاشون را بطه ایی نداشتم ولی مهرانه(مهری) رو دوست داشتم بعد روبوسی داخل تعارفش کردم اونم یه بسته سبزی داد دستم وباقی خرید ها رو روی پیشخون اشپزخونه گذاشت
مهری: مهناز گفت اومدی ازم خواست ناهار تازه واست درست کنم. تا کی اینجایی؟
من: یه بیست روزی هستم مهناز مرخصی بگیره میریم شمال "با این که از شوهرش خوشم نمیومد "حال شوهرشو پرسیدم !!!
مهری: مهناز بت نگفت پریروز قانونی جدا شدیم مردک بیغیرت معتاد پیرم کرد شش ساله تحملش کردم شاید درست بشه فقط عمرمو باختم همینجور که از تو مشما خرت و پرتا رو تو یخچال میچید مشغول صحبت بود.
راست میگفت خیلی شکسته شده بود اما از زیباییش چیزی کم نشده بود تعارفش کردم با ما بیاد شمال با خوشحالی قبول کرد منم تلویزیونو روشن کردم رفتم کمک مهری گرم صحبت بودیم که با جیق مهری پریدم سمتش ابجوش ریخته بود رو پاش با عجله پماد از یخچال ور داشتم مهری ساپورتشو کشیده بود پایین و اخ و اووخ میکرد چیزی تنش نبود یخ کردم و کیرم داشت راست میشد و از زیر شلوارک مشخص بود رفتم سمت مهری پمادو ور داشتم مالیدم به روناش با دستش دستمو گرفت کشید رو کوسش عرق کرده بودم به من من افتادم یه طرف عشق به مهناز مانع فکر کردن به سکس با مهری میشد از یه طرف شهوت دیوونم کرده بود که با صدای مهری بخودم اومدم.
مهری: چیه بابک دوست نداری؟
کمی مکث!
بیا خیلی میخوامت از روزی که دیدمت دلم میخواست باهات سکس کنم.
خیلی داغونم واقعا احتیاج دارم!!!
دستشو گذاشت رو کیرم حسابی راست کرده بودم شلوارمو کشید پایین کیرمو دستش گرفت کرد دهنش تو بهت و لذت غوطه ور بودم گفتم پات چی پرید تو حرفم و گفت چیزیم نیست زیر اجاق و خاموش کردم و رفتیم تو خواب لباسای مهری رو بیرون اوردم و خودم هم لخت شدم شروع کردم بوسیدن و چنگ زدن سینش از پستونای مهناز بزرگ تر و نرم تر بود سرمو کشیدم رو پستوناش نوک قهوه ای شو مک میزدم با دو انگشت نوک اون یکی پستونشو میمالیدم با صدای لرزون گفت بکن کیر میخوام اروم شروع کردم به مکیدن و لیس زدن کوس مهری و انگشتمو توش فرو کردم داخل واژن خیس و نرمشو ماساژ میدادم کوس شیو شدشو میخوردم که یهو با انقباض کوس مهری و بیحال شدنش فهمیدم اورگاسم شده اما میخواستم یه بار دیگه به اوج لذت برسه شروع کردم به نوازشش مث یه بچه گربه تو بغلم کز کرده بود با یه نگاه حشری گفت با کیرت بکنم. کمی کیرم شل شده بود شروع کرد ساک زدن عالی میخورد به تخمام زبون میزد مور مور میشدم حس میکردم حجم کیرم بیشتر شده پاهاشو باز کردم با یه فشار کوچیک همه کیرم و اروم اروم فرو کردم تو کوسش شروع کردم تلمبه زدن بعد سه چهار دقیقه بازم ارضا شدو قربون صدقه منو کیرم میرفت.
کوسش و با یه دستمال خشک کردم و دراز شدم و نشست روکیرم وبالا پایین میرفت خیلی لذت داشت صدای مهری اتاقو پر کرده بود کشیدم بیرون گذاشتم دهنش کمی خورد و اوردمش لبه تخت دمر از پشت دوباره کیرمو تو کوسش فرو کردم با یه اخ کوچیک شروع کردم به عقب و جلو کردن کیرم. با شدت میزدم و مهری زیر کیرم : جون جون جون
باورم نمیشد واسه بار سوم مهری ارضا شد کمی بعد ارضا شدم خیلی دوست داشتم ابمو تو دهنش خالی کنم اومدم جلو صورتش روشو برگردوند منم پاشیدمش به بدنش. بی حال افتادم رو تخت و خوابیدم نزدیکای ساعت سه مهری اومد بیدارم کرد ناهارو رو میز چیده بود با بوی قرمه سبزی و رخوت بعد سکس خودمو به سمت میز کشیدم. مهری:مرسی بابک عالی بود بازم بهم میدی؟ چسبید. دوست دارم بازم منو بکنی قربونت برم من:اخه مهناز چی الانم ازش خجالت میکشم. مهری:اگه من راضیش کنم چی؟
من: اگه راضی بشه منم از خدامه.
بعد ناهار و کمی گپ زدن دوباره رفتم تو تخت و خوابیدم کمی بعد با بوسه مهناز بیدار شدم با خوش حالی : ده روز مرخصی گرفتم همه چی حله. دو روز بعد عازم شمال شدیم و…
ادامه دارد. ! ! !

نوشته: بابک


👍 1
👎 0
25534 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

474379
2015-11-15 16:39:48 +0330 +0330

عجب!!! منتظر قسمت بعد هستیم! با اینکه خیلی اغراق آمیز بود!!! bye

0 ❤️

474380
2015-11-15 16:42:00 +0330 +0330

کاملا تخیلی بود داداش.هیچ زنی تودنیا فک نکنم راضی بشه شوهرشو باخواهرش شریک بشه.منکه باورم نمیشه

0 ❤️

474381
2015-11-15 16:43:24 +0330 +0330

درضمن باید عرض کنم ریدی تو اون قسمت اززندگیت بااین تفکراتت

0 ❤️

474382
2015-11-15 18:30:16 +0330 +0330

عزیزم ادرس ساقیت و جنسی که میزنی بده تو خصوصی اخه من خیلی وقت میشه که فاز سنگین نزدم
اخه بچه کون تو جدی زن دادی جل الخالق که زنت اجازه داد تو خواهرش رو بکنی برو کمتر کوس بگو و ذهن بچه ها رو خراب نکن همون داستان جلقات رو تو حموم با صابون بگو رمانتیک تره

2 ❤️

474383
2015-11-15 21:59:43 +0330 +0330

نگارش خوب و روانی داری /یکم بیشتر رو فضاسازیت کار کنی داستان خوبی در میاد
از المان های قصه ات بیشتر کار بکش
ممنون

2 ❤️

474386
2015-11-16 01:19:29 +0330 +0330

کیرم تو داستان کیریت که باید با کون بپری روش لاش گوشت دروغگو //کونی برو سوژ جلقتو جای دیگه تعریف کن // قربون سوراخت

0 ❤️

474388
2015-11-16 02:35:20 +0330 +0330
NA

خوبه كه زياد بهش شاخ و برگ نميدي اما اينكه بخواد زنتو راضي كنه خ.شم نيومد سكس دزدكي بيشتر حال ميده

1 ❤️

474389
2015-11-16 05:04:38 +0330 +0330
NA

کیرم تومغزپریودیکت. ببین مهناز داره کیر چه خری رو میخوره وبراش تلمبه میزنن

0 ❤️

474391
2015-11-16 08:23:35 +0330 +0330
NA

این خواهر زن بود یا… که اینقد سریع ترتیبش دادی. نمیدونم چرا از این خواهرزنا به پست ما نمیخوره biggrin

1 ❤️

474394
2015-11-20 18:05:22 +0330 +0330
NA

:-|
عجب

0 ❤️

474395
2015-11-20 18:06:51 +0330 +0330
NA

عجب
:-|

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها