لز من و اون

1392/11/16

سلام من دریا هستم 16 سالمه ما با خوانوادش رفت وامد زیاد داشتیم فامیل دورمون بود از من 2 سال کوچیکتر بود خیلی باهم صمیمی شده بودیم هر روز یا من میرفتم خونشون یا اون میومد . هیکل توپلی داشت و قدش متوسط بود با موهای بلند مشکی خیلی ناز بود منم لاغرو قد بلند یه روز که اومد خونمون من میخواستم برم حموم دیدیم تنها میمونه گفتم عطیه میای بامن بریم حموم اول یه کم نگام کرد و بعدش گف پایه ای اب بازی منم گفتم بزن بریم جلو در حموم لباساشو دراورد فقط موند لباس زیرش منم لباسامو در اوردمو با لباس زیر رفتیم تو حموم یکم زیر دوش بودیم بعدش وان بزرگ حمومو پر کردمو بهش گفتم بره توش اونم پرید تو اب یکم که گذشت نشستم لبه وان که بهم گف تو هم بیا تو وان منم رفتم کنارش لم دادم تو اب یکم خوب نگاش کردم دیدم سرشو تکیه داده به لبه وان و چشماشو بسته لباشم قلوه ای دماغ کوچولو و یه صورت گرد داشتم نگاش میکردم که چشاشو وا کرد اروم سرشو اورد جلو خیلی نزدیک شد و منم یهو لبامو گذاشتم رو لباشو شروع کردم لب گرفتن ازش یهو سرشو کشید عقب و خوب نگام کرد گفت منتظر این لحضه بودم منم دوباره رفتم سمتشو بوسیدمش اونم باهام همکاری میکرد یه 10 دیقه ای سر گرم بودیم که دستمو گرفت تو دستشو برد سمت پاهاشو دستمو گذاشت رو کسش وای خیلی داغ بود بهش گفتم بدو خودتو بشور اونم سریع خودشو شست و از حموم اومدیم بیرون سریع خودمو خشک کردمو اونم خودشو خشک کرد نشست لبه ی تخت جفتمون لخت بودیم در اتاقمو بسته بودمو قفلش کرده بودم نشستم کنارشو دست کشیدم رو موهاش اونم برگشت سمتمو دوباره همو بوسیدیم ایندفعه خودم دستمو گذاشتم رو کسش وای خیلی داغ بود کم کم داشتم با انگشتم میمالیدمش انگشتم رو کسش بودو تکونش میدادم کم کم صداش در اومد اه و ناله میکرد و گاهی دستمو به کسش فشار میداد یهو اومد جلو و دستشو گذاشت رو کس من و شروع کرد به تکرار کار من انگشتشو میکشید رو کسمو تکونش میداد وااااااااااای خیلی حال میداد من با ارگاسم رسیدم و اونم ابش اومد … . ما لز های دیگه هم داشتیم حتی تو ماشین وقت کردم براتون مینویسم.

نوشته: دریا


👍 0
👎 0
65653 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

411798
2014-02-05 04:30:08 +0330 +0330
NA

بابا جان تو که چند تا داستان همزمان مینویسی، لا اقل یه مقدار کم و زیادش کن

0 ❤️

411799
2014-02-05 07:26:49 +0330 +0330
NA

خوار کسده

0 ❤️

411800
2014-02-05 09:47:33 +0330 +0330

ایشالا به حق پنش تن دیگه وقت نکنی! اگه میخوای بازم اینطوری بنویسی ایشالا اینقد سرت شلوغ باشه که به داستان نوشتن نرسی. :)))

0 ❤️

411801
2014-02-05 19:05:48 +0330 +0330
NA
wwtb2zkislq2vpor7xyb.jpg همین به کون ادم دروغ گو...قبول پسرم
0 ❤️

411803
2014-02-05 21:56:47 +0330 +0330
NA

ديگه يواش يواش كار داره به آپ كردن قصه هاي شب كودكان مي رسه اينجا . بد تايم استوري . ملتي كه تا ترس از جريمه نبود ، كمر بند ماشين رو نمي بست ،‌معلومه كه به گهي كه اون بالا سر در سايت خورده شده كه زير هجده سال ممنوع الورود هست به سايت رو به تخمش هم حساب نمي كنه .

0 ❤️

411804
2015-08-02 19:14:06 +0430 +0430

ادمین جان یه نگاهی به سن بچه ها بکنی بعد داستاناشونو تایید کنی جای دوری نمیره

0 ❤️