ماجراجویی سه نفره

1393/12/03

سلام خدمت همه دوستان. من مهرداد 16 سالمه. قدم معمولیه و سفیدم و یه ذره تو پر.داستانم واقعیت زندگیم.

من یه پسرخاله دارم که اسمش سامانه. همسن و هم قد منه مثل منم سفیده ولی یه ذره از من تو پر تره نه که چاق باشه ولی یکمکی بگی نگی تپله. من و سامان بهترین دوستای همیم و از بچگی همه کارامون با هم می کنیم چون خونه هامون با خونه مامان بزرگ مادریمون تو یه کوچست. ما از هم چیزیو پنهون نداریم و راجب همه چیز از مسایل بزرگ تا کس و کون با هم حرف می زنیم.

داستان من و سامان از 14 سالگی شروع میشه. یه روز که واسه تمیزکاری انباری خونه مامان بزرگمون بودیم داشتیم بهش کمک می کردیم تا وسایل جا به جا کنه اتفاقی دست سامان به کیر من خورد. من یه نگاه بد بهش کردم که گفت:چیه نیگا میکنی سر کارتونو بگیر. کارتون بردیم بیرون انباری که موقعی که کارتون گذاشتیم زمین این دفعه از عمد پشت دستشو زد به کیرم. همیشه وقتی واسه موضوعی بد نگاش می کردم واسه اینکه لج منو در بیاره دوباره اون موضوع تکرار می کرد. بش گفتم:نکن بد میبینی ها. یه نیش خندی زد و رفت. تو زمین گذاشتن کارتون بعدی کونم خارید و من دستمو زدم به کیرش. سر کلکل همین جور دور از چشم مامان بزرگ هی میزدیم به کیرای هم. گاهی انقد محکم که واقعن دردمون میگرفت. کارای انباری که تموم شد آخ اوخ جفتمون رفته بود هوا. بنده خدا مامان بزرگمون که فکر می کرد از کمر درد جا به جایی وسایله کلی ازمون معذرت خواست و تشکر کرد و قول یه هدیه خوب به جفتمون داد. ما هم کلی تعارف تیکه پاره کردیم و خدافظی کردیم. اومدیم تو کوچه کلی با هم خندیدیم و سامان گفت بریم خونه ما گیم بزنیم که منم قبول کردم و رفتیم خونه اونا. به خالم سلام کردیم از تو آشپز خونه داد زد گفت:تموم شد کارای مامان بزرگ؟ سامان گفت:آره مامان. خالم تا اومد تو پذیرایی گفت: اه اه چه بوی عرقی میدین یالا سریع برین حموم خونه رو بو گند ورداشته. من و سامان قبلا با هم زیاد حموم رفته بودیم البته با شرت و مامانمونم بهمون اعتماد کامل داشتن چون کلا پسرای خوب و حرف گوش کنی بودیم. به خصوص خالم که کمتر نسبت به مامانم حساس بود رو مسایل. ما هم که کلی غر زدیم که بابا می خوایم گیم بزنیم و چه گیری میدی اون از حمالی کردن این از الان.

خلاصه به زور رفتیم تو حموم و لباسامون جز شرتمون در آوردیم و رفتیم زیر دوش (حمومشون از خونشون بزرگتر). داشتیم خودمون می شستیم که سامان گفت: کس کش خوب از صدقه سر من یه کادوی مفت گیرت میاد ها. گفتم: ببند دهنتو بابا. اگه من نمیزدم تو کیرت که اصلا کلکلی پیش نمیومد ولی لاشی جفت تخمام داره میترکه از درد. گفت: نکه تو مال من ناز میکردی و یکی دیگه محکمتر از دفعه های قبلی زد قشنگ زیر تخمام. آخه شرتم کمی نازک و تنگ بود و دم دسگام یه ذره معلوم بود. دفعه های قبل همین جوری شانسی میزد و زیاد به خایه هام نمی خورد. از درد به خودم پیچیدم و افتادم تو وان ولی جرعت داد زدنو نداشتم تا خالم نفهمه. چون تا میفهمید می پرید تو حموم می گفت چی شده اون وقت باس خر میاوردیم باقالی بار می کردیم(قبلا زیاد این کار کرده بود).سامان زهر ترک شد از ترس و گفت: چی شد؟ گفتم:خواهرتو گاییدم (سامان خواهر نداره واسه همین تیکه کلام من بهش همینه).به سختی لای پام و باز کردم کش شرتم به سمت بیرون کشیدم و با دست دیگم کیرم دادم بالا که ببینم خایهام هستن یا نه. سامانم اومد تو وان نشست و کش شرتم بیشتر کشید تا ببینه چی شده. اولین باری بود که کیر و خایه منو می دید. گفتم: هوووی راحت باش و دستشو از رو شرتم ور داشتم. تو چهرش ترس داد می زد و مشخص بود غریزی این کارو کرد. گفت: شرمنده نمی خواستم انقد محکم بزنم. منم همین جور که دستم تو شرتم بود خایه هامو می مالیدم گفتم: برو گوه تو بخور. سامان بلند شد و رفت زیر دوش. شرتم تنگ بود و مالش بیضه هام و سخت می کرد. بعد چند دقیقه سکوت بینمون سامان در حالی زمین نیگا می کرد گفت: من که دیدمش شرتت درار تا راحت تر بمالیشون. راستش یه جورایی خوشم اومد از حرفش. باسنم آروم از کف وان بلند کردم یه جورایی با اشوه و در حالی که نگام به سامان بود شرتم تا بالای زانوهام دادم پایین و همین جور میمالیدم. فکر کنم یه 15 مین به همین روال گذشت و من دیگه درد فراموش کرده بودم از رو لذت خودم میمالیدم و سامانم الکی خودشو زیر دوش می شست. آروم بلند شدم و در حالی که همین جور شرتم تا بالای زانوم بود رفتم زیر دوش کنار سامان. سامان گفت: بهتر شد؟ چیزی نگفتم. حس عجیبی بود تا حالا کسی به غیر از خودم به کیرم نیگا نکرده بود. سامان دیگه خیلی راحت زل زده بود به کیرم. داشت لجم در می اومد از نیگاهاش. یه دفعه شرتشو کشیدم پایین. گفت: چیکار می کنی؟ گفتم: تو مال منو دیدی منم باس مال تو رو ببینم. چیزی نگفت و شرتش کامل در آورد منم همین کاور کردم. کیرش مثل مال من نیمه شق بود. درازی کیر من بیشتر به نظر میومد (کیرم 12 سانتی میشد البته الان که 16 سالمه خیلی بزرگتر شده) ولی مال اون از مال من واقعا کلفت تر بود. دیگه هر کی داشت مال خودشو می مالید به مال اون یکی نیگا می کرد. کیرامون شق شده بود و حسابی حشری شده بودیم. سامان آروم دستش گذاشت رو کیرم شروع به مالیدن کرد و گفت: ببخش کوچولو اگه زدمت و خندید. منم شروع کردم به مالیدن کیر سامان. یواش یواش چسبیدم به سامان و کونش هم ناز کردم اونم همین کارو کرد. دیگه حسابی داشتیم هم میمالیدیم و حال می کردیم که یهو آب من اومد ریخت رو شیکم سامان. یه لبخند رضایت زدم و کیر سامان تند تر مالیدم که بلافاصله آب اونم اومد ریخت رو دستم. سریع همدیگه شستیم و رفتیم بیرون که خالم شک نکنه آخه خیلی طولانی شده بود حمومون. تو این فاصله اصلا حرفی بینمون رد و بدل نشد و فقط مالیدن هم دیگه بود و بس. رفتیم بیرون و خالم گفت که چقدر طول دادین. من گفتم: انقدر غر زدی خاله گفتیم خودمون حسابی بشوریم باز گیر ندی رفتین چرکاتون خیس کردین برگشتین. واسمون دو لیوان شربت آورد و یکی زد پس کلم. با خودم گفتم یا خدا فهمیده تو حموم چیکار کردیم. گفتم: واسه چی میزنی خاله؟ گفت: واسه اینکه دیگه واسه من زبون درازی نکنی. یه نفس راحتی کشیدم و آروم شدم. با سامان رفتیم تو اتاقش شروع کردیم به بازی. تو مدت بازی دستامون رو کیر هم بود و حسابی از خجالت هم در اومدیم. انقدر مالیدیم همو که آب جفتون تو شرتامون اومد. یه سه ساعتی گذشت که خالم صدام زد گفت: مامانت زنگ زد گفت بری خونتون کارت داره. منم رفتم تو اتاق به سامان گفتم و اومدم خدافظی کنم باش یهو لباش گذاشت رو لبام و بوسم کرد و گفت: مرسی خیلی خوب بود. راستش یه ذره حالم بد شد از لب گرفتنش ولی چیزی نگفتم و یه چشمک زدم و رفتم. فردا صبح که داشتیم می رفتیم مدرسه( پیاده میریم چون مدرسمون نزدیک) گفت: نمی خوای راجب اتفاقای دیروز حرف بزنی؟ آخه همیشه من ادای آدم منطقی ها رو در می آوردم و شروع به سخنرانی می کردم. با خودم گفتم بذار یه کم اذیتش کنم. گفتم: آره شب پا درد شدم از بس جعبه جا به جا کردیم. گفت: کس مغز بی مزه منظورم راجب کارایی که تو خونه ما کردیم. گفتم: آها خوب کلتو خوابوندم ها دیگه باس دنبال یه حریف حرفه ای تر باشم. اعصابش خورد شد و گفت: کس کش. دیگه هیچی نگفت. یه دو مین بعد گغتم: می خوام صادقانه بگی چه حسی نسبت بهش داری؟ گفت: راستش خیلی حال داد تو چی؟ گفتم: به منم خیلی خوش گذشت. گفت: ادامه بدیم؟ گفتم: اینجا وسط خیابون؟ گفت: یه دقیقه جدی باش کلی گفتم. تو همین لحظه یکی از هم کلاسی هامون از اون ور خیابون صدامون زد. اومد سمت ما تا با هم بریم و بحث ما نیم کاره موند ولی با نیگام به سامان رسوندم که منم می خوام ادامه بدیم. رسیدیم مدرسه و رفتیم تو کلاس. زنگ اول ریاضیات داشتیم و غرق درس دادن آقای جعفری بودم چون هم ریاضی دوس داشتم هم از روش درس دادن آقای جعفری خوشم می اومد که یه دفعه سامان دستش گذاشت رو کیرم آروم شروع کرد به مالیدن (تو نیمکتای دو نفره کنار هم میشستیم). دستشو کشیدم و جدی گفتم: دارم درس گوش میدم. چیزی نگفت و تا زنگ آخر بام سرد بود. تو راه برگشت گفتم: از دستم دلخوری. گفت: نه چطور. گفتم: واسه زنگ اول. گفت: نه بابا. رسیدیم در خونه ما. گفتم: بیا بریم بالا کارت دارم. فهمید که بله. رفتیم بالا و سامان به مامانش زنگ زد که اومده خونه ما و تا شب اینجاست. می دونستم مامانم خونه نیست و تا شب نمیاد. شروع کردم که لباسای مدرسم عوض کنم که شرتمم در آوردم. سامان داشت نیگا می کرد. گفتم: تو لخت نمیشی؟ اونم سریع لخت شد. رفتیم تو تخت من و چهار زانو نشستیم رو به روی هم. شروع کردم به مالیدن کیرم و کیر اون. اونم کیرمو از دستم گرفت شروع به مالیدن کرد. یه 5 مین همین جور مالیدیم و رفته بودیم تو حال حسابی که سامان گفت: بیا مال همو بخوریم. گفتم: بریم تو حموم اول خودمون بشوریم بعد. قبول کرد و رفتیم تو حموم شروع کردیم به شستن و کف مالی کردن هم. سامان گفت: بخورش دیگه. آروم جلوش زانو زدم و سر کیرشو بوسیدم. یه آه باحال کشید که باعث شد بوس دوم آبدارتر بکنم. زبونم آوردم بیرون یه لیس حسابی زدم سرش و بعدم رگ زیر کیرش و بقلای کیرش. خیلی خوشم اومده بود و سامانم کیرش رو زبون من و خودش تو آسمونا بود. همین جور با ولع لیس میزدم که کیرشو هل داد تو دهنم منم نامردی نکردم حسابی شروع به ساک زدن کردم. چیزی نگذشته بود که یهو آبش اومد. جهش اولش تو گلوم پرید و کیرشو در آوردم و دومی و سومین جهسشش رو لبام و گردنم ریخت. آبش تف کردم و گفتم: خوارکسه چرا آبتو ریختی تو دهنم. سامان تو اوج بود و همین جور کیرشو می مالید. گفتم: هوی با توام. گفت: خیلی حال دادی اصلا نتونستم خودم کنترل کنم. یکم که سرحال شد نشست و یکجا کیرم تا آخر کرد تو دهنش با ولع تمام شروع به ساکیدن کرد. منم رفتم تو حال که آبم بریزم تو دهنش که بعد چند مین فکری به سرم زد. گفتم: بسه. گفت: واسه چی هنوز که آبت نیومده. گفتم: بلند شو. پاشد. چنگ انداختم دو تا لپای کون سفیدش و چنگ زدم گفتم: می خوام بکنمت. گفت: عمرا. گفتم: بعدش تو منو بکن گفت: درد داره. گفتم: شامپو میزنم و اول انگشتت می کنم تا جا باز کنه. با اکراه و به امید کون من چرخید. نشستم و شروع کردم به شستن کونش. بعدش شروع به خوردن کپلاش و لیس زدن و مالیدن سوراخش کردم. از فرط لذت تو فضا سیر میکردم. رد دندونام و دستام رو کونش مونده بود و منظره سکسی ایجاد کرده بود. انگشت اشارمو توفی کردم و آروم در حال مالیدن سوراخش بودم که سر انگشتمو کردم تو یه آخی گفت من انگشتم بیشتر کردم تو. گفت: آرومتر درد داره. منم سرعتمو کم کردم. چند مین بعد که انگشتمو تا آخر تو کونش کرده بودم انگشت وسطمم آروم آروم کردم تو. سامان فقط ناله می کرد و می گفت آروم تو رو خدا. وقتی حس کردم خوب جا باز کرده بلند شدم یه تف اساسی سر کیرم کردم و گذاشتم رو سوراخ سامان. یه فشار دادم تا سر کیرم رفت تو سامان. از درد کونشو سفت کرد تا خواست در بره گرفتمش و نذاشتم. با یه فشار دیگه همه کیرمو کردم تو. سامان تو درد غرق بود و من تو لذت. بهترین حسی بود که تا حالا تجربه کرده بودم. شروع به تلمبه زدن کردم و در عرض 1 مین از گرمی و تنگی کون سامان آبم اومد و همشو خالی کردم تو کون سامان. بیچاره از درد هیچی نگفت و نشست کف حموم. 10 مین که گذشت گفت: بریم بیرون من کونم درد میکنه. منم خوشحال از اینکه گاییده نمیشم قبول کردم و خودمون آب کشیدیم رفتیم بیرون. رفتیم تو تخت من. سامان رو به شکم دراز کشید و کونش قلمبه زد بیرون. هم دیدم دوباره شق کردم. رفتم کنارش دراز کشیدم و گفتم: میخوای بمالم بهتر شه؟ سرش تکون داد و گذاشت رو بالش.منم شروع کردم و تا یکم لای کونش وا کردم دیدم سوراخش یکم وا مونده خیلی دیدنی بود. همین جور که کون سامان و میمالیدم واسه خودمم جرق میزدم که بعد 10 مین آبم اومد تو دستمال خالی کردم. سامان یه نیگا بد از اون نیگاهای خودم کرد ولی چیزی نگفت. منم همین جور که دستم لای کون سامان بود از شدت خستگی خوابم برد. داشتم رویای کردن دوباره سامان میدیدم که یهو درد عجیبی تو سوراخ کونم حس کردم. از خواب پریدم و فشار زیادی روم بود. داد زدم و خواستم تکون بخورم که نتونستم. سامان از خواب بودن من استفاده کرده بود و کیرش تا ته کرده بود تو کونم و خودش انداخته بود روم. التماسش می کردم که بلند شه ولی گوش نمی کرد و همش می گفت الان خوب میشه. گریم در اومده بود از درد. تازه فهمیدم که بیچاره چه دردی تو حموم کشیده. بعد 5 مین که آروم تر شدم گفت: اگه بلند شم تف بزنم که راحت تر تلمبه بزنم و کمتر دردت بیاد فرار نمی کنی؟ اشکامو پاک کردم و گفتم: نه. کیرش آروم در آورد و حس کردم سوراخم همین جور باز موند. حواسش به من بود که در نرم. نمی دونست که تمام بدنم لس و بی حس شده که حتی نمی تونستم تکون بخورم چه برسه به اینکه در برم. سر کیرش تف زد و دوباره کرد تو کونم. اینبار درد خیلی کمی داشت و با شروع شدن تلمبه های سامان منم کم کم داشتم احساس لذت می کردم. تازه داشتم به اوج نزدیک می شدم که نفسای سامان تندتر شد و حس یه لزجت داغی تو سوراخ کونم حس کردم. سامان همه آبش توم خالی کرد و بی حال افتاد بغلم. تا سرم چرخوندم چشمم افتاد به ساعت که 7:40 بود. به سامان گفتم: پاشو خودمون جمع جور کنیم الاناس که مامانم بیاد. دو تا دستمال کاغذی ورداشت و آب کیرش که از سوراخ کونم داشت می ریخت بیرون تمیز کرد. بلند شدم رفتم دستشویی تا خودم بشورم. تو دستشویی به کارایی که کرده بودیم فکر کردم از لذتی که برده بودم خوشحال. اومدم بیرون سامان لباسشو پوشیده بود داشت تختمو جمع می کرد. منم داشتم لباسامو می پوشیدم که صدای آیفون اومد. مامانم بود و من و سامان مسرور از اینکه به موقع خودمونو مرتب کردیم. مامانم اومد تو خونه و سلام کردیم و گفت: سامان خاله تو اینجا چیکار می کنی؟ سامانم گفت: اومدم تا با مهرداد درس بخونیم امتحانات نزدیکه. مامانمم گفت: آره بخونین که اگه معدلتون کم بشه وای به حال جففتتون. خلاصه از اون بعد از ظهر به بعد من و سامان هفته ای 3 یا 4 بار همو میکنیم. از تو مدرسه گرفته تا تو مغازه بابام و یک سر به هم ور می ریم. خاطره زیاد اگه بخوام تعرف کنم. تو ایام امتحانات بود و مامانامون نمی ذاشتن همو ببینیم تا بشینیم درسامونو بخونیم. یه 4 روزی میشد که فرصت پیش نیومده بود تا همو بکنیم. جمعه بود همه خونه مامان بزرگمون دعوت بودن ناهار. ساعتای 12:30 بود که رفتم اونجا سامان زودتر اومده بود تا چشممون به هم افتاد در حد لالیگا هوسی شدیم. بهش گفتم: تا همه بیان و سفره بندازن یه یک ساعتی وقت داریم بیا به بهانه رفع اشکال بریم خونه شما. گفت: فکر خوبیه. همه رو پیچوندیم رفتیم خونه سامانشون. از تو آسانسور پریدیم به هم و مالیدن. از شدت هوس نمی فهمیدیم چیکار می کنیم. تا رفتیم تو خونشون لخت شدیم و سامان شروع کرد به ساک زدن واسم. عادت داریم اول از همه یه بار آبم تو دهنش می یارم و می ره تف می کنه (خودش دوس داره) بعد می ریم سراغ بقیه حالمون ولی من خوشم نمیاد که آبش تو دهم بیاد سامانم باهاش کنار اومده. چون 4 روز آبم نیومده بود آبم سه ثانیه ای اومد و رفت تف کرد. بعدش یکم من واسش ساک زدم که رفتیم تو تختشو گفتم: بخواب رو تخت. عاشق کردنش تو حالت خوابیده ام. اونم از همه بیشتر دوس داره رو کیرش بشینم و قر بدم و بالا پایین شم. سریع خوابید رو تخت و کونش قلمبه داد بالا و داد زد: بکککنم که دارم می میرم. گفتم: جووون و مثل وحشیا پریدم روش و با یه تف رو سوراخش کردم تو. همین جور داشتم دیوونه وار تلمبه میزدم و سامان از لذت آروم آه آه می کرد که یه دفعه صدای آه آه سامان قطع شد. توجهی نکردم و مرگبار به کارم ادامه می دادم که سامان با صدایی عاجزانه گفت: مهرداد واستا بکش بیرون. گفتم: جووونم داری جر می خوری یه جوری بکنمت که مجنون لیلیو نکرده. گفت: کس نگو و سعی کرد از زیرم بیاد بیرون. دست نگه داشتم و گفتم: چی شده که متوجه امتداد نگاش به در اتاقش شدم. تا نیگا کردم مردم. دانیال پسر عمه سامان جلو در وایستاده بود و داشت ما رو نیگا می کرد. تا از رو سامان بلند شدم از جلو در رفت اونور. به سرعت نور شرتمو پام کردم و رفتم بیرون اتاق که دیدم دانیال جلو در ورودی خونه داره میره بیرون. دوییدم سمت در و تا رسیدم جلو در رفته بود تو آسانسور. از تو آسانسور کشیدمش بیرون و گفتم: کجا؟ بیا کارت دارم. گفت: به من دست نزن آشغال کثافت من باهات کاری ندارم. گفتم: خیله خب بهت دست نمیزنم بیا می خوام باهات صحبت کنم همین. با اصرار من و با اکراه اومد تو. گفتم: بشینن برم لباسامو بپوشم تا با هم صحبت کنیم کارت دارم. داشتم کس شعر می گفتم فقط می خواستم از خونه نره بیرون بقیش مهم نبود. رفتم تو اتاق دیدم سامان همین جور لخت لخت رو تختش و سرشو گذاشته تو دستاش. گفتم: هوی مردی ایشالا. پاشو یه چیزی بپوش چرا اینجوری ول خوابیدی. بیا یه کمکی کن این طوله سگو خفه کنیم نره کونمونو پاره کنه. شلوارم و تی شرتمو تنم کردم و سامان تکون نخورد. با دست تکونش دادم و گفتم: خوارکسه با توام ها. سرش آورد بالا و گغت: کونمون پاره نکنه! این مادر جنده تا تیرای برق تو کوچه رو نکنه تو کونمون ولمون نمی کنه.شاید بتونی سوراخ کون الکسیس تگزاسو ببندی ولی دهن اینو نمیتونی ببندی. به فاک رفتیم وای اگه بابام بفهمه وای وای. این چه گهی بود خوردیم. گفتم: یعنی می خوای همین جور بذاری بره پاشو باش حرف بزنیم ببینیم چه خاکی باس بریزیم رو سرمون. بابا پسر عمه تو ها بهتر از من می شناسیش. پاشو پاشو. به زور بلندش کردم گفتم: لباستو بپوش بیا بیرون. رفتم تو نشیمن روی مبل رو به روش نشستم. گفت: چیکارم داری بگو کار دارم باید برم. گفتم: ببین چیزی که دیدی اون جور که فکر می کنی نی. گفت: داشتی سامانو می کردی ها بعد میگی اون جور که فکر می کنم نیس. تو همین لحظه سامان از اتاق اومد بیرون و گفت: مهرداد راس میگه دانیال. دانیال گفت: تو کونی خفه شو. گفتم: ببین دانیال. من و سامان یه نیازایی داریم و با هم توافق کردیم که به هم کمک کنیم تا نیازای هم رو بر طرف کنیم. گفت: کس نگو بابا. منم مثل شمام ولی نمیام نیازمو با هم جنسم بر طرف کنم. گفتم: بابا هر کسی آزاد هر جور دوست داره نیازاشو برطرف کنه. گفت: آره مثلا به پسر خالش کون بده و با سر به سامان اشاره کرد. سامانم از کوره در رفت و گفت: خب کون وا مونده به تو چه خودت گه می کنی این وسط (دلیل واکنش شدید سامان کم سن تر بودن دانیال نسبت به ما (1.5 سال کوچیکتر) و چاق بودن و کون گنده تر بودنش بود. کونی داره که فکر می کنی روزی ده بار میکننش). دانیالم پاشد و گفت: کون تویی جنده ننه به من ربط نداره دیگه منم با شما حرفی ندارم و رفت سمت در. سامان بلند شد که بزنتش جلوش و گرفتم و گفتم: دو دقیقه نمی تونی زبونت نگه داری. گفت: داره به مامانم فوش میده ها. رومو کردم سمت دانیال و گفتم: این حرفت یعنی هر چی که دیدی با کسی درمیون نمی ذاری دیگه؟ گفت: اتفاقا همه باید بدونن شما دو تا چه حروم زاده هایی هستین. تا این گفت اعصابم کیری شد و به سامان یه اشاره کردم که بریم سمتش و دوییدیم سمتش گرفتیمش. داشت سر و صدا و تقلا می کرد که سامان جلو دهنش و گرفت نذاشت جیغ بزنه. گفتم: دست و پا نزن لباسای مهمونیت پاره میشه همه می فهمن کون دادی و چه حروم زاده ای هستی. انداختیمش رو مبل و شروع کردیم لباساشو در آوردن. گفتم: خودت مجبورمون کردی. دستاش به نشونه تسلیم برد بالا و سامان دستش از جلو دهنش برداشت تا حرف بزنه. دانیال گفت: به کسی چیزی نمی گم فقط ولم کنین. سامان گفت: دیگه دیره. منم سری تکون دادم که یعنی هر چی سامان بگه. شروع کرد به داد زدن که سامان دوباره جلو دهنشو گرفت و به سختی لباساشو در آوردیم. وقتی که داشتم شرتشو در می آوردم یهو کیرش افتاد بیرون که نیمه شقش اندازه کیر شق شده ما بود. من و سامان خشکمون زد یه لحظه. همیشه فکر می کردم آدمای کون گنده و تپل کیراشون کوچیکه. چه کیری داشت این پسر و جالبیش این بود که یه تار حتی یه تار کرکم نداشت. نه که تیغ زده باشه ها نه کلا هیج جای بدنش مو نداشت. منو سامانم بدنامون کم مو داره ولی یه کرکی داریم این پسر هیچی نداشت. برش گردوندم و یه کون دو برابر کون سامان سفید تر و بدون مو اومد جلوم. با اینکه یه ذره وسواس دارم ولی نتونستم خودمو کنترل کنم و مغلوب بهشتش شدم و سرم کردم تو کونش و شروع کردم به خوردن. سامانم محکم گرفته بودتش. خیلی دست و پا میزد نمی ذاشت درست حسابی حال کنم. گوشیمو دراوردم و شروع به فیلم گرفتن از صورت و کون بدنش کردم. کیرم گذاشتم لای کونش و شروع به تلمبه زدن کردم.نمی شد بکنم تو سوراخ صورتیش خیلی تکون می خورد نمی ذاشت. یه دقیقه ای آبم اومد و ریختم لای کونش و با انگشتم دادم تو سوراخ کونش و قشنگ فیلم گرفتم. بیچاره دانیال داشت بشدت گریه می کرد و دیگه شل شده بود و سامان تقریبا ولش کرده بود. دلم واسش سوخت و در گوشش گفتم: خودت مجبورم کردی .من گفتم بیا با صحبت حلش کنیم قبول نکردی. یکی زد تو گوشم. دستمال کاغذی دادم بهش تا خودشو تمیز کنه و سامانم نشست فیلمی که گرفته بودم نیگا کنه. رفتم کنار سامان نشستم و گفتم: نزدیک بود چس مثقال بچه به فاک بدمون ها. گفت: الان که ما اون به فاک دادیم. نیش خندی زد و یه نیگا به دانیال کرد دید داره لباساش میپوشه گفت: هی من هنوز نکردمت کون من درار لباساتو. دانیال گفت: تو رو خدا بذارین برم ازم فیلمم که گرفتین به کسی چیزی نمی گم. سامان گفت: من با تو کاری ندارم با کونت کار دارم و بلند شد رفت سمت دانیال. دانیال شروع کرد به مقاومت کردن و با سامان گلاویز شدن. رفتم وسطشون و به دانیال گفتم: سامان که بلاخره می کنتت بذار کارشو بکنه تا کمتر اذیت شی. اصلا به نظر من حس نزدیکی با یه نفر تجربه کن شاید خوشت اومد و لذت بردی. تا یه چیزو امتحان نکنی که نمی تونی بفهمی چجوریه. دانیال طفلی هم قبول کرد. لخت شد رو مبل دراز کشید یعنی چاره ای نداشت. سامان در گوشم گفت: کیرم تو زبونت کس کش. منم بهش گفتم: من که از خدامه. فقط طفلیو زیاد اذیتش نکن لاپایی بزن. سوراخشو ول کن به اندازه کافی اذیت شده. سامانم اوکی داد و رفت روی دانیال خوابید. به دانیال گفت: لاپات بچسبون به هم و اونم همین کارو کرد و آب سامان سریع اومد آبش ریخت لای پای دانیال و بلند شد از روش و بهش گفت: کونت حرف نداره یکی محکم زد در کون دانیال که تا 30 ثانیه کون دانیال می لرزید. به سامان گفتم: نه به اون عزایی که نیم ساعت پیش رو تختت گرفته بودی نه به حالات. گفت: اون موقع فکرم کار نمی کرد و با خودم گفتم دیگه قرار بمیرم. تو که می دونی من همچین آدمی نیستم تازه به مامانمم فوش داد اعصابم خط خطی شد. بعد رفت سمت دانیال و ازش معذرت خواهی کرد. دانیالم هیچی نگفت. تو همین لحظه تلفن زنگ خورد. سامان رفت جواب بده. صحبتش تموم شد گفت: از خونه مامان بزرگ بود گفتن بیاین ناهار. حالا ما سه تایی لخت و خونه به ریخته. به سامان گفتم: تو حاضر شو سریع برو بگو من دارم به دانیال یه مبحث ریاضی که مشکل داره توضیح میدم زود میایم تا اینجا رو مرتب کنیم بیایم. سامانم همین کارو کرد و رفت. به دانیال گفتم: برو صورتتو یه آب بزن. همین جور لخت رفت تو آشپزخونه از یه طرف کیر گندش بالا پایین میشد از یه طرف کون نازش. صحنه شهوت انگیزی بود که باعث شد دوباره شق کنم. از آشپز خونه اومد بیرون یه نیگا به کیر شق شده من کرد و اومد کمک واسه مرتب کردن رو مبلی ها. گفتم: خب چی شد؟ گفت: چی چی شد؟ گفتم: سکس دیگه خوشت اومد؟ راستشو بگو؟ گفت: چی بگم. گفتم: ای شیطون بلا پس خوشت اومده. گفت: هی. ولی آبم نیومد که. گفتم: دوست داری منو بکنی؟ گفت: مگه تو هم کون میدی؟ گفتم: بهت که گفتم اون جور که فکر می کنی نیست. من سامانو می کنم سامانم منو میکنه. حالا دوست داری من بکنی یا نه؟ گفت: آره. گفتم: فقط یه شرط داره. گفت: چه شرطی؟ گفتم: منم بکنمت. گفت: درد داره نخواستم بابا. گفتم: منظورم این بود که لاپایی بزنم. وقتی داشتی میرفتی تو آشپزخونه رقص کونت داغونم کرد نیگا این بدبختو. گفت: قبوله. گفتم: بریم رو تخت سامان. اون جلو و من پشت سرش را افتادم. وای چه کووونی. داشتم دیوونه می شدم. از پشت چسبیدم بهش و کیرمو انداختم لای کونش. یه خنده ای کرد و به راهش ادامه داد. رسیدیم به تخت و هولش دادم رو تخت. اونم سریع قمبل کرد تا منو روانی کنه. سرمو کردم لای کونش و با تمام وجود می خوردم و صورتمو می مالیدم به کونش. لای کونش مزه آب کیر سامانو می داد. دانیالم کونش رو صورتم می لرزوند که بیشتر حال کنم و هی می خندید و آه آروم میکشید. بعد 5 مین تو بهشت بودن پاشدم و گفتم:لای پاتو بهم بچسبون و کونتو شل شل کن. اونم یه تف زد لای کونش و کاری که گفتمو کرد. کیرم گذاشتم لای کونش و تلمبه مرگبار میزدم. هر بار که می خوردم به لپای کونش چنان میلرزید و هوسناک بود که با اون استرس و یه بار اومدن آبم بعد 2 مین آبم اومد و همشو ریختم لای کونش. یه بوس و تشکر کردم ازش و گفتم حالا باس جرم بدی. بلند شد و روشو کرد سمتم. گفتم: وای چه کیر بزرگی نسبت به سنت داری. گفت: آره می دونم. یه تف آبدار انداختم روش و شروع به مالیدنش کردم. همین جور داشت بلند و سفت میشد. منم داشتم دو دستی میمالیدم کیرشو. آخه تو یه دستم جا نمی شد. انقدر مست شدم که شروع کردم به ساک زدن کیرش. مال سامان همش تو دهنم جا میشد ولی مال دانیال نه. کیرش 15 سانتی بود اون موقع و کلفت (الان که 18 سانته هیولاس لامسب). خوب که شق شد رو تخت دراز کشیدم و قمبل کردم سمتش. گفتم: فقط آروم ها کیرت دقیقا دو برابر کیر سامانه باس بذاری کونم بش عادت کنه. یه تف زدم به سوراخم و خودمو انگشت کردم تا سوراخم وا بشه. دانیالم همراهی می کرد و سوراخم لیس میزد با انگشتش کمکم می کرد.بلند شد کیرشو تنظیم کرد رو سوراخمو سر کیرشو فشار داد تو و آروم می کرد تو که وسطای کیرش که رسید احساس کردم دارم جر می خورم و گفتم: واستا بی شرف. ولی اون نامرد تا ته کرد تو کونم و جر خوردم. یه دقیقه ای مکس کرد تا آروم شدم انگشتام تف زدم و مالیدم دور کیرش تا راحتتر بره تو کونم. دانیال شروع کرد کمر زدن و من داشتم حسابی حال می کردم. هی می گفت: چه کونی داری. چه کونی داری. منم گفتم: همش مال توه محکمتر بکنم. اونم سرعتشو برد بالا و آبش با شدت زیاد ریخت تو کونم.حس کردم پر شدم. آب کیرش انقدر زیاد و داغ بود که از دور کیرش در حالی که تو کونم بود می زد بیرون. وقتی داشت میکشید بیرون هوا میرفت تو کونم و صدای گوز میداد و دانیال فقط می خندید. گفتم: پارم کردی عوضی. واقعا از کیر سامان لذت بخش تر بود. به سختی از جام بلند شدم و به محض بلند شدن جریان آب کیر دانیال از تو کونم به سمت رونام راه افتاد. گفتم: چه قدر آبت زیاد بود. گفت: تازه 2 روز پیش جرق زدم. خودمو تمیز کردم. موقع راه رفتن کونم می سوخت و قشنگ لپای کونم وا افتاده بودن. از صد کیلومتری می فهمیدن جرم دادن. سریع لباس پوشیدیم و راه افتادیم. تو آسانسور حسابی همو انگشت کردیم و من واسه اولین بار کون دانیالو با انگشتم فتح کردم. گفتم: راستی تو چیجوری اومدی خونه خاله؟ که گفت: زن دایی بهم گفت که شما دو تا خونه اونایین و اگه می خوای تو هم برو. داشتم میومدم که زن دایی گفت آیفونشون تازگی مشکل پیدا کرده و باید با کلید بری تو. منم گفتم بیام بترسونمتون که دیدم تو رو سامان خوابیدی و داری می کنیش. تا رفتیم خونه مامان بزرگم بابا مامان دانیال حسابی واسه درس دادن به دانیال ازم تشکر کردن. سامان گفت: چرا انقدر دیر اومدین؟ گفتم: جریان داره بت بعدا میگم. عصر که جریانو تو حیاط خونمون به سامان گفتم اون از هوسی شدن و واسه جبران خیانت من بردم تو انباری و دوبار آبشو تو دهنم ریخت و اون روز آغاز سکس های سه نفره من و سامان و دانیال بود. من و سامان دانیال می کردیم و دانیالم هر دفعه جفتمون. انقدر آب کیرش زیاده که کون جفتمونو پر می کنه. اگه فرصت شد براتون تعریف می کنم. ببخشید اگه نوشتنم ایرادی داشت.

نوشته: مهرداد


👍 2
👎 0
57985 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

454041
2015-02-22 16:12:49 +0330 +0330
NA

ما همسن شما بودیم کون میکردیم ولی خودمون نمیدادیم.اصلا بدمون میومد که اسم این چیزا رومون باشه حتی فکرش هم عذابمون میداد که مفعول باشیم.اصلا نوجوونای اینروزا هیچی براشون مهم نیست.البته نه همشون.ولی اونموقع ما خواهر رفیقمون حتی تو فکرمون هم نامردی میدونستیم بهش فکر کنیم اما حالا…
خدا اخر و عاقبت ایران بخیر کنه که به قهقرا داره میره.

1 ❤️

454043
2015-02-22 16:26:07 +0330 +0330

داستانتون خيلى طولانى بود. من خودم تجربه گى با پسر عمم رو داشتم خيلى لذتبخش بود و متاسفانه اعتياد آور… هنوز که 25 سالمه و ازدواج کردم نتونستم ترک کنم. البته از 12 يا 13 سالگى با بادمجون و خيار و … خودم رو ارضا ميکنم

0 ❤️

454044
2015-02-22 17:28:42 +0330 +0330

تخمی بود قبول کن

0 ❤️

454045
2015-02-22 17:40:07 +0330 +0330

سگتوله جق زاده
این مهدکودک کونی های نسل جدید بسیجی گاییدن این سایت رو
ای کیر کریستف کلمب و ماژلان و مارکوپولو و جیمزباند و سیلوستر استالونه
لای پستونای مامان جون و خاله جون و مامان بزرگ جونت که تویه کوچه باهم کوس میدن
همچین نوشتی ماجراجویی من گفتم الان یه چیز تو مایه های رمبو رو میخوای تعریف کنی
ننویس بچه بسیجی کون جق زاده

0 ❤️

454047
2015-02-23 07:14:09 +0330 +0330
NA

چقد کونی زیاد شده!

0 ❤️

454048
2015-02-23 08:12:01 +0330 +0330
NA

baz ham ye koni ye dastane kosesher

0 ❤️

536261
2016-04-06 06:02:46 +0430 +0430

خیلی قشنگ بود.
حس کردم دارم فیلم سینمایی گی میبینم

0 ❤️