ماجراهای دیگر مسکن مهر

1401/09/19

...قسمت قبل

هر چند که زینب حس نابی داشت اما سکس با معصوم که هات و حرفه ای بود خیلی لذتبخش تر بود و انرژی بیشتری بهم میداد شایدم بخاطر سن پایینش بود،
دو روز از سکس با زینب گذشته بود و من به خیال اینکه انتقامشو گرفته داستانش تموم شده اما گاه و بیگاه پیامک میداد و کوتاه حرف میزدیم،یه جورایی حس میکردم که داره وابسته میشه به معصوم جریانو گفتم که اونم گفت؛ بدبخت از خدات باشه، یه لعبت ناب دم در خونته که هرروز صبح میتونی بکنیش!
اما من منتظر رو نمایی از دکتر و راحله بودم و تو این مدت هیچ گاه قسمت نشد ببینمشون، البته یک شب تا صبح را خونه معصوم گذراندم و هرروز در ارتباط بودم و هیچ حرفی از دو همسایه جدید نبود و منم زیاد حساسیت نشون ندادم تا اینکه خود معصوم زنگ زد و گفت ؛ بهرام یه خبر خوب دارم
: خوش خبر باشی عشقم بگو
؛ برزگر واسه یه مدت طولانی نیست و با نوچه هاش میرن ماموریت سرکوب تو کوردستان
: اینکه خبر خوبی نیست، یه گروهان برن مردم بیدفاع رو قتلعام کنن کجاش خوبه؟
؛ بخدا تو خیلی خنگی، این یعنی اینکه خونه شون خالیه و میتونیم با خیال راحت بریم بدون سرخر و مزاحم
: بریم!؟ یعنی کیا بریم؟
؛ من و تو دیگه
: من چرا؟
؛ عههههه خیلی شوتی مرد نمیدونم تو بااین سنت، چرا این همه ساده و پرتی؟ من کاملا برات توضیح دادم که ما چهار نفر باهم قرار گزاشتیم
من که کاملا میدونستم چی میگه بازم خودمو به نفهمی میزدم که فک کنه واقعا ساده م و گفتم : معصوم، جان مادرت منو درگیر این امنیتیها نکن، اینها صدتا چشم دارن و خودشون هم که نباشن جاسوس میزارن ضمنا دومادش خطرناکترین آدم شهره
؛ خطرناک کجا بود؟ تا قبل نصب دوربینها راحله دو تا دوس پسر داشت که بیشتر از ۲۰ بار با هماهنگی خودم و زینب آوردتشون خونه و آب از آب تکون نخورد، برزگر هم که دوربین گذاشت کاملا خیالش راحته که همه چی ثبت میشه و هیشکی دست از پا خطا نمیکنه
: بچه ش چی؟
؛ اونم که صبحا میره مدرسه بعد رفتنش میریم
: نمیدونم معصوم خیلی خطریه استرس دارم
نه تنها استرس نداشتم بلکه کاملا مشتاق هم بودم و چنین تجربه ای برام لذتبخش بود و بهش گفتم : آخه من این زنم نمیشناسم
؛ عهههههه خیلی رو اعصابی ، میریم اونجا آشنا میشیم، اصلا تو مگه میخای بگیریش که آشنا شیم
: ولی من جلو تو نمیتونم هیچ کاری انجام بدم
؛ جلو من نه ، همراه من!
: همراه من دیگه چه صیغه ایه؟
؛ سه تایی باهم، گروپ
دیگه ته دلم خالی شد،بارها فیلم سوپر گروپ دیده بودم و آرزو داشتم برای منم اتفاق بیوفته، اما جزو محالات بود و اصلا فکرشم نمیکردم که این اتفاق تو زندگیم بیوفته که یهو صدای معصوم افکارمو پاره کرد ؛ بهراااااام کجایی؟ صدامو داری؟
: اره عزیزم نمیدونم چی بگم ، اصلا به این چیزا فکر نکردم خیلی چیزه غریبیه برام
؛ بازم زد زیر خنده و گفت ؛ چیه خر کیف شدی؟
یه کم حرف زدیم و قرار شد شب هماهنگی کامل کنیم و صبح بریم خونه برزگر، این دیگه بزرگتری معجزه و شانس بود که امکان داشت برای آدمی به سن و موقعیت من اتفاق بیوفته، نمیدونستم اصلا میتونم دو نفرو ارضا کنم،اصلا چیکار باید بکنم؟ از تو پورن هاب چن تا فیلم fmf نگاه کردم که خیل باحال بود یکیشون مرده سیاه پوست بود که کیر بزرگی داشت و دوتا زن سفید رو کاملا به گوه خوردن انداخته بود، ولی اون مردهای جوان و ورزشکار با کیرهای بزرگ کجا، من ۵۰ ساله با کیر ۱۶ سانتی کجا!
شب با معصوم هماهنگ کردیم که بعد از اینکه بچه راحله به مدرسه رفت اول اون بره همه چی اوکی شد منم برم،ضمن اینکه گفت برم طبقه زینب و با آسانسور برم بالا تا کسی متوجه نشه،لعنتی همه برنامه ریزیهاش دقیق بود و مو لا درزشون نمیرفت.
صبح زود بیدار شدم و حموم و صبحونه زدم و یه تاخیری خوردم که کم نیارم و منتظر تماس معصوم،حدودای ۸ ونیم زنگ زد که بیا،با استرس و ذوق رفتم به طبقه برزگر رسیدم دوتا درب بود که یکی باز و معصوم از گوشه در اشاره کرد که برم تو، داخل خونه فقط معصوم بود که گفت بشین و بغل دستش رو مبل سلطنتی طلاکوب شستم، همه چی بر خلاف تصوراتم بود، فک میکردم خونه پر از عکسای خمینی و خامنه ای باشه و دوتاشون با شورت و سوتین آبی و قرمز منتظرم باشن که راحله از اتاق خواب اومد و سلام کرد دست دادیم و رفت تو آشپزخونه،قیافه ش معمولی قد حدود ۱۷۰ و هیکل هم خیلی معمولی حدود ۴۴ سالی میشد،با سه تا چای اومد و روبرمون نشست و گفت ؛ خیلی خوش اومدین
: ممنونم شما خوبین
؛ ای به لطف شما، بعد جفتشون زدن زیر خنده در حالی که چیز خنده داری وجود نداشت گفتم : تو خونه دوربین که ندارین
؛ نه خیالت راحت تو مونیتور فقط دوربینهای کوچه،ورودی و پارکینگ هستش
: نه اینو نمیگم، دوربینی که مخفی باشه و به گوشیش وصل باشه
؛ نه نه اصلا نگران نباش
دست معصوم را رو شلوارم حس کردم که دنبال کیرم بود نیگاش کردم چشمکی زد، لب تو لب شدیم که راحله هم اومد جلوم نشست و زیپ شلوارمو کشید پایین و کیر نیم شقمو از دگمه های شرتم کشید بیرون و یکم بازی کرد اما زیپ شلوارم بهش میخورد و اذیت میشدم، پاشدم شلوارمو درآوردم و اونا هم خودشونو لخت کردن اما شورت و سوتین آبی نبود، معصوم توری ست مشکی و راحله یه شرت طرح باب اسفنجی! و سوتین گلبهی با ممه های ۷۵ بدون شرت رو مبل نشستم،با معصوم لب تو لب شدیم و راحله از خایه هام شروع کرد خیلی اروم لیس میزد و گرمای دهنشو به کیر شق شده م منتقل میکرد لذت ناب لبهای دونفر بر کیر و دهنم واقعا زیبا بود، مطمئن بودم خواب نیستم حالا کیرم تا ته تو دهن را حله بود و کلاهکم به زبان کوچکش میخورد و زبان معصوم هم تو دهنم، داشتم ممه هاشو فشار میدادم و با صدای بلند آه لذت بخش میکشیدم که راحله کیرمو از دهنش بیرون کشید و گفت بریم تو اتاق خواب، روتخت دراز کشیدم و جفتشون با هم مشغول خوردن بودن فهمیدم اگه اینطوری ادامه بدن زود آبم میاد به معصوم گفتم بیاد بالا و لب بگیریم، اما مستقیما اومد و کوسشو با چوچول سیاش گذاشت رو دهنم و جلو عقب میکرد و آهش دراو مده بود جفتشون در هماهنگی کامل بودن معلوم بود که قبلا تجربه داشتن، بعد چند مدت جا عوض کردن، راحله رو به معصوم کوسشو که چروکیده بود گذاشت رو دهنم و کونشم جلو چشمام بود که گشاد بود، آب کوسش خیلی کم و تا حدودی خشک بود یه کم که عقب جلو کرد کونشو گذاشت رو دهنم ، لوسیون معطری زده بود ، مشخص بود که کاملا تخلیه کرده و داخلشو شسته و تمیز و ضد عفونی شده، اما دوس نداشتم زبون بزنم، معصوم جفت تخمامو تو دهنش کرده بود و کیرمو میمالید، کنترل کار از دستم دررفته بود،به معصوم گفتم رو کیرم بشین که یهو تا دسته تو کوسش فرو کرد و آهی کشید و شروع به بالا پایین کردن کرد و حرکاتش با راحله هماهنگ شد ، نگاه کردم داشتن از هم لب میگرفتند و عقب جلو میکردن و آه و ناله بود،راحله خودشو رو شکمم خم کرد و سوراخ کونش بالا تر رفت و کوسش اومد تو دهنم با دست راستش یه دیلدو صورتی رنگ بهم داد و گفتش تو کونم بزار، داشتن دیلدو تو دستم حس چندش آوری داشت،کله شو میزون کونش کردم و امتدادش رو صورتم بود و کوس بی احساسش کامل تو دهنم خواستم فرو کنم که به لرزه افتاد و فهمیدم ویبراتورش روشن شده، معصوم کاملا کیرمو تو کوسش قورت داده بود و با حالت دایره ای تو کوسش میچرخوند، تموم ماهیچه های کوسش دور کیرم در حال رقص بودن و حسشون میکردم،نصف دیلدو ویبراتور تو کون راحله بود و خودشو شل کرده بود که بقیه شو فرو ببرم و گفتش که همه شو بدم تو، گفتم : میخام خودم با کیرم بازش کنم و ویبراتور را در آوردم، معصوم از رو کیرم پاشد و رو تخت تاقباز پاهاشو باز کرد و راحله جلوم قنبل کرد و سرشو گذاشت رو کوس معصوم،لعنتیا خیلی حرفه ایی مثل فیلما رفتار میکردن، کیرمو دم سوراخ کون راحله گذاشتم و کله شو فرو دادم اصلا عضلاتشو سفت نکرد آه معصوم تو اتاق بود که راحله کوسشو میلیسید، یه تف رو سوراخ کون راحله که کله کیرم توش بود انداختم و نصف کیرمو فرو کردم آهی کشید و بازم خودشو شل کرد یه کم عقب جلو کردمو تا دسته کونش گذاشتم یه حس عجیبی داشتم من رو کون راحل استوار بودم و چشمای خمار معصوم روبروم بود، تلمبه زدنو شروع کردم و معصوم ملتمسانه ازم تقاضای کیر میکرد به راحله گفتم که دیلدو را تو کوس معصوم بزاره اونم دیلدو را کرد تو کوسش و صحنه خیلی شهوتناکی درست شد و تلمبه زدنو تندتر کردم جفتشون جیغهای کوچیکی میکشیدن، بعد چن دیقه پوزیشن عوض کردیم راحله لبه تخت دمر خوابید طوری که پاهاش رو زمین بود و معصوم هم به همون شکل رو راحله ، حالا دوتا کوس و دوتا کون جلوم بود، واقعا نمیدونستم چیکار کنم که را حله دیلدو را تو کونش کرد و معصو با دستش منو جلو کشید به ارومی کیرمو تو کوس داغ معصوم فرو کردم و شروع کردم تلمبه زدن و موهاشو از پشت کشیدم، شروع کرد به اه کشیدن و گفتن؛ بکنم تند تند بکنم صداش حالی به حالیم میکرد اما چون روهم بودن و کوس معصوم بالاتر بود باید پاهامو بلند میکردم و رو سینه و انگشتای پام می ایستادم تا خوب بکنمش که سخت بود ، معصوم بلند شد تا راحله بیاد بیرون و به حالت قمبل جلوش زانو بزنه، ودیلدو را تو کونش گذاشت منم داگی تو کوسش تلمبه میزدم، عجیب بود که تاحالا راحله فقط از کون پایه بود که معصوم دیلدو را از کون راحله بیرون کشید و آروم رو سوراخ کونش گذاشت از کیر من یه مقدار دراز تر بود ولی کیر من کلفت تر بود دیلدو چندش آور را گرفتم و اروم اروم تو کونش فرو کردم ضربات ویبراتور به کیرم تو کوسش منتقل میشد که به انزال زودتر تحریک میشدم ویبراتورشو خاموش کردم و با دوتا کیر شروع به گاییدنش کردم، راحله برگشته بود و صورتش زیر صورت معصوم در بوس و تف بازی بود کاملا بیخیال من با هم عشقبازی میکردن که معصوم با جیغ و تکان شدید به ارگاسم رسید و پای تخت بیحال افتاد
راحله رفت بغلش کرد و دستشو رو کوس معصوم گذاشت و میمالوند و با هم لب تو لب شدن و منم مثل ابله ها نگاشون میکردم بعد مدتی جفتشون پاشدن و رو تخت به حالت 69 رو هم قرار گرفتن پاهای معصوم زیر راحله اون سر تخت راحله جلوم با کوس و کون آماده که دهن معصوم زیر کوسش بود با کشیدن لمبر هاش فهمیدم که باید بازم کونش بزارم، سوراخ کونش بازو بسته میشد و کیر طلب میکرد رو کونش خیمه زدم و اروم شروع کردم به گاییدن کونش همزمان معصوم از زیر کوسشو لیس میزد و راحله هم سرش تو کوس معصوم آونور تخت بود خیلی تصویر خارق العاده و بینظیری بود که هر سه تامون تو اوج شهوت و لذت آهمون دراومده بود که معصوم جلوتر اومد و حین گاییدن کون راحله خایه هامو لیس میزد که با تمام وجود تحریک شدم خواستم مانعش بشم تا دیر ارضا بشم اما لذت زائدالوصفش نزاشت و تندتر تو کون راحله تلمبه میزدم که همزمان تو کوس معصوم جیغ میزد وقت ارضا شدنم بود کیرمو تا دسته تو کون راحله کردمو جیغ بلندی شید و عضلاتش سفت شد و کیرمو کاملا خفه کرد ،با چند تکان ریز تو کونش با صدای بلند خالی شدم و همونطور قفلی روش موندم و چند ثانیه بعد بیرون کشیدم و چند قطره آبم رو سرو صورت معصوم که زیر بود ریخت، راحله ارضا نشده بود و کیر میخاست و منم کاملا ناتوان شده بودم و گوشه تخت دراز کشیدم چشمام باز نمیشد و کمرم سِر شده بود تو همون حالت دیدم صدای آه و ناله شون بلند شد،نگاه کردم دیدم راحل رو به من دمر خوابیده و معصوم از پشت دیلدو رو توکوسش میکنه راحله خواست برم جلو که کیرمو بخوره رفتم،کیر شل شدمو تو دهنش کرد و شروع به میک زدن،تا کیرم تو دهنش راست شد و ناله میکرد وقتی که خوب دقت کردم دیدم پلاگین تو کونشه و سه تا سوراخش پرشده دیگه داشت تند ساک میزد و با دندونش کیرمو اذیت میکرد یهویی کیرمو از دهنش درآورد و روتختی را باشدت گاز گرفت و جیغشو تو تخت خالی کرد و ارضا شد، من وسط اونها دراز کشیدم و از دوطرف بهم چسپیدن ، تازه متوجه شدم که به ممه های راحل دست نزدم و بیحال همونجا خوابم گرفت


دو روز از سکس گروهیمون گذشته بود و من واقعا کوفته شده بودم به مدت ۱۰ روز دوبار با معصوم یک بار با زینب و یک بار مشترکا معصوم و راحله رو کرده بودم و طبعا بعد ۵ سکس تو ده روز کم آورده بودم، حقیقتش راحله زیاد بهم نچسپید مخصوصا که متوجه شدم که خیلی وقته کونیه و از کوس دادن زیاد حال نمیکنه، البته از سرمنم زیاد بود ولی وقتی دوتا شاه کوس همیشه آماده دم دستم بود کون راحله توجیهی نداشت، زینب همچنان پیامک میداد و زنگ میزد، چون شوهرش محدودش کرده بود اینستا و واتساپ نداشت اما تو حرفاش یه بیا منو بکن واضح داشت، موضوعو به معصوم گفتم که تایید کرد و گفت که اون روز بهش خوش گذشته و میخاد یه بار دیگه تو خونه خودش با دل و جون تحویل بده و منتظره که شوهرش وقتی میره روستاهای دور برای بُزخری کردن قالی دستباف روستاییا کارو تموم کنه، ازینکه یه بار دیگه قرار بود که زینبو یک دل سیر بگام دل تو دلم نبود
یه چن روزی گذشت و خبری نشد،حتی از خانوم دکتر هم چیزی نگفتن که معصوم اطلاع داد راحله میخاد فردا تنهایی باهاش باشی، درسته که خودمو بی میل نشون دادم اما مشتاق بودم که یک بار با تموم قدرت زن برزگر را از عقب و جلو میگاییدم، صبح مثل دفعه قبل از آسانسور بالا رفتم و خزیدم تو خونه برزگر ، راحله با شورت و سوتین منتظرم بود و بی مقدمه رفتیم تو اتاق خواب، بغلش کردم و لب تو لب شدیم، این زن تو خوشبو کردن اندامش بینظیر بود لباش برق لبی با طعم بلوبری و گردنش هم یه عطر سکسی جذاب زده بود، سینه هاش تو سوتین به زور جاشده بود و یه کم شکم و پهلواش آویزون بود و مانند دستگیره قابلمه تو دستم بود ، خودش پیرهنمو درآورد و با دندوناش عشوه گرانه کمربندمو باز کرد و شلوار و شورتمو کشید پایین دستشو تا سوراخ کونم زیر خایه هام آورد و کیرمو تو حلقش کرد و همونجا نگه داشت، بعضی وقتا دهنشو باز میکرد و نفس میکشید،آروم موهای مش شده شو گرفتم و سرشو تا اخرین حد ممکن به شکمم فشار دادم، واقعا دیگه کیرم به ته حلقش چسپیده بود و داشت بال بال میزد کله شو عقب کشیدم و کیرم از دهنش دراومد چن تا عق زد و یه عااااا گفت و خندید، بازم اون حرکتو چن بار تکرار کردم اشک چشاش سیاهی مداد چشمشو رو گونه ش پخش کرده بود و خیلی هیستریک با صدای بلند میخندید که صداش بیرون میرفت گفتم : یواش جیغ بزن جنده همسایه بغلی میفهمه
: واحد بغلی خالیه کسی توش نیس نترس
بازم کیرمو تا ته تو حلقش کردم و نگه داشتم تا بال بال بزنه آب دهنش رو سوتین و سینه ش ریخته بود بزور از کیرم جدا شد و تند تند نفس میزد
نمیدونم چرا انقدر جری و خشن شده بودم گفتم؛ چی شد کونی داشتی خفه میشدی خیلی شهوت آمیز گفت : عممممم خفه م کن مثل سگ بکنم،جررررم بده
فهمیدم که این حالش خرابه سوتینشو محکم کشیدم سینه راستشو درآوردم و تو دهنم کردم محکم میک میزدم اون یکی هم خودش درآورد و سوتین زیر دوتا ممه شباعث شده بود که جفتشون روبه بالا ایستاده باشن، وحشیانه چنگ میزدم و نوکشونو گاز میگرفتم، رو تخت دراز کشیده بود و منم روش دستمو رو شرتش گذاشته بودم و ممه شو تو دست دیگه م گفتم : چیکارت کنم جنده خانوم
؛ فوشم بده،همه کس و کارمو ابراهیم دیوثو ، دختر و مادرمو،خواهرامو
منظورش از ابراهیم شوهرش بود،برزگر
گفتم : کیرم تو خونوادت جلو ابراهیم یه جوری بکنمت که خودشم هوس کیر کنه، کوسش زیر شورت خیس شد فهمیدم از فوش شنیدن تحریک میشه سرشو تکون میداد و میگفت؛ بکنم جلو چشم همه کیرکلفتتو تو سوراخام فرو کن،پارم کن،جررررم بده
گفتم : مادر جنده همتونو با هم میکنم اون خواهراتو،مادرتو الان کونتو تحویل بده که پارش کنم رو تخت به پشت خوابیدم و خودش کونشو رو کیرم تنظیم میکرد اما خشک نمیرفت و هی فشار میداد که بهم فشار میومد گفتم ‌: فامیل جنده اینطوره که نمیره تو ، کیرمو تو دهنش کرد و تفیش کرد و تف هم به سوراخ کونش روش نشست کلاهک کیرم تو سوراخش جا شد گفت ؛ میخام پارم کنی و فشار داد تا نصفه با سختی فرو رفت و گفت آخخخخ ابراهیم کوسکش ببین چطور زنت جنده شده و کیر میبلعه، یه کم بالا پایین کرد و خودشو با تموم قدرت به پایین فشار داد طوری که فک کردم کیرم تو یه لوله فلزی فشار داده میشه، بی آماده سازی خیلی کونش تنگ بود لباشو گاز گرفته بود و چشماشو بسته بود و رو سینه م خم شده بود ، یه آخخخخی کشید و گفت ؛ پاره شدم،دردم اومد
: کونی واسه من ادا اصول نیا بالا پایین کن تا دخترتو جرررررش ندادم
؛ آخ جوون بکنش اون کون گلابیو که تا حالا کیرکلفت به خودش ندیده
کم کم رو کیرم بالا پایین میشد و میگفت ؛ قرررربون کیر کلفتت بشم من که بعد چن مدت کونمو پر کرده اصلا هوا نمیکشه اخخخخخ
: دوس داری کیرمو؟
؛ آررررره خیلی زیاد
: کجاهات بزارم
؛ فقط کونم
: جلو کی بکنمت؟
؛ فاطمه،ابراهیم،حاجی،داداشم جلو همه بکنم تند تر بالا پایین میکرد و آخ میگفت بعد یه مدت خسته شد و بغلم دراز کشید و تو بغلم نفس میزد و گفت چه کیر کلفتی داری عاشقشم اولین بار بود که کسی از کیرم تعریف میکرد و خر کیف شدم کیرمو تو دستش فشار داد و ادامه داد؛ غلط میکنی این کیرو به کس دیگه بدی فقط مال خودمه
: دربست مال خود کونیته
یه اممممی گفت و کیرمو که بوی کونش میداد تو دهنش کرد و مثل چی میک میزد یه چن دیقه ای بی وقفه ساک زد و به نفس زدن افتاد از کشو زیر تخت یه دیلدو بزرگ سیاه و درشت درآورد، با تعجب گفتم: این چیه کونی؟
؛ بُکن کوسمه
به پهلوجلو من دراز کشید و کله دیلدو را تو کوسش میکرد و گفت؛ کونم بزار
متعجب کیرمو اروم تو کون جمع شدش میکردم و پرسیدم: چنتا ازینا داری
؛ ۳تا این سیاهه اون صورتی و یه دوطرفه
: مگه شوهرت نمیکنتت
؛ چراااا ولی من و اون این مدلی دوس داریم،عاشق کیررسیاهم اونم چن تایی بکننم بعضی وقتا دوتارو تو کوس وکونم میزاره و خودش تو دهنم تلمبه میزنه
: میتونی چن تا سیاهو تحمل کنی
؛ آخخخخ عاررره
آدرنالینش بالا بود همزمان دیلدو سیاهو تو کوسش میکرد و کونشو بیشتر عقب میداد و گفت؛ محدودیت تو سکس احمقانه س آدم باید همه جوره سکسک کنه نه مثل زینب که ۱۸ ساله یه کیر دیده، راستی کوس اون خوبه یا مال من؟
نمیدونستم چی بگم و گفتم: دل به کار بده به مردم کاری نداشته باش مادرتو گاییدم
با شنیدن فوش کونشو تا آخر عقب داد و نصف بیشتر دیلدو رو تو کوسش کرد و عقب و جلوش میکرد، بزرگی دیلدو رو کیرم از تو کونش حس میکرد
گفتم: باید‌ همین دیلدو رو تو کون ابراهیم کنن و سه تا سیاهپوست جلو چشاش پاره ت کنن یه جووونی گفت و حرکاتشو تند تر کرد منم محکم میزدم جیغ میکشید و منم آخ میگفتم چن دقیقه مدام مثل‌چکش پنوماتیک میزدم، ظاهرا داشت ارضا میشد محکم کونشو به کیرم قفل کرد و سوراخ کونش مثل ترمز ای بی اس میزد و بدنش میلرزید که متوجه شدم داره ارضا میشه قمبلش کردم و با تموم قدرت تو کونش تلمبه میزدم و داد میزد یواشششش مادرمو گاییدی، پدرمو گایییدی ،خدامو گاییدی یواششش
حرفاش روانیم‌کرده بود و وحشیانه تلمبه میزدم و در حالی که عرررم بلند شده بود تو کونش با تموم قدرت خالی شدم ، تو کونش نگه داشتم نفسم بالا نمیومد جفتمون رو تخت بیحال افتادیم
چن روزی ازون ماجرا گذشته بود و یه بار معصوم پرسید؛ تو که خشن نبودی و حرف بد از دهنت در نمیومد
: چطور مگه؟
؛ راحله یه چیزایی عجیب غریب از سکس اون روزتون میگفت
: چیا مثلا؟
؛ میگفت همه خونوادشو فوش کِش کردی
: نخیرم اون خودش نخ میداد و عاشق فوش شنیدن بودن
؛ اونو که میدونم فیتیش خشن دوس داره ولی اینکه بتونی همراهیش کنی برام عجیب بود
: چی بگم والا تو این سن تو شهرتون همه چی یاد گرفتم
واقعا هم همینطور بود، از بچگیم تا دوسال قبل من یه ادم کاملا عادی با روابط سالم اجتماعی بودم،اصلا با هیچ زنی رابطه نداشتم و پاک زندگی میکردم تا زندگیم کلا نابود شد اما از دوسال قبل که اینجا با اینکه ناسالم و با کثافت کاری زندگی میکردم اما روز به روز اوضاعم بهتر میشد،ماشین خریدم بعد مدتی با پول ماشین و پول خودم این خونه رو خریدم، اوضاع کاسبیم بهتر میشد و تقریبا عمده فروش بودم،بدهیمو به دوست وارد کنندم تسویه کرده بودم فروشنده داشتم و توی شهر هم کلی طلب داشتم، خیلی برام عجیب شده بود ، منی که یه عمر یاد خدا تو دلم بود و به امید او سخت کار میکردم هیچ وقت اوضاع مالی خوبی نداشتم و پس از سی سال کار فقط یک پراید خریده بودم که مجبور به فروشش شده بودم اما در حالی که بیخیال،وجدان و خدا شده بودم و ارتباطهای حرام داشتم تو همه اموراتم رشد را مشاهده میکردم، یه جای کار ایراد داشت. یا زندگی سالم گذشته اشتباه بوده یا این زندگی جدید که در این صورت باید منتظر تاوان سنگینی میشدم، اما لذت بی حدوحصر گناه و شرایط استثنایی آن مانع از آن میشد که بیخیال کلیت ماجرا بشم تو دهه ششم زندگیم بودم و به زمان پایان رسیدن توان جنسیم نزدیک میشدم و به هیچ عنوان امکان نداشت که یک صدم این شرایط را مجددا بدست بیارم
اگر میدونو خالی میکردم باید بابت سکس پول میدادم و با تن فروشای مریض با دلهره و ترس از آبروریزی سکس کثیفی میکردم و منتظر عواقبش میشدم، پس بیخیال عذاب وجدان شدمو معصومیت ازدست رفته مو با رضایت خاطر ادامه دادم
یک هفته از سکس با راحله گذشته بود و زینب بشدت برای روز موعود لحظه شماری و برنامه ریزی میکرد تو این یک هفته هم بازم یکبار با معصوم تو مستی سکس کرده بودم واقعا کیفیت سکس با معصوم خیلی بالاتر از راحله بود صورت زیباش،لبهای قلوه ایش،گردن بلند و اندام خراطی شده ش و مشروب خوردنش تو مستی، شنگول شدن و شیطنت هاش اصلا یه چیز دیگه بود که با هیچی مقایسه نمیشد
متاسفانه هیچکدوم از دکتر چیزی نمیگفتند و ماشینشو تو پارکینگ نمیدیدم ،حتی دیگه صدای درب بستنهای وحشیانه ش نمی اومد تا اینکه دلو به دریا زدم و از معصوم پرسیدم : دکتر ازینجا رفته که ماشینش نیس؟
؛ نه یه دوره اموزشی بیس روزه مشاوره ترک اعتیاد مواد صنعتی تو تهران داره، چطور مگه؟ ما برات کم گزاشتیم؟
: نه فداتشم آخه از اون روز که حرفشو زدی مفقود شد
؛ نه سه روز بعدش رفت و همیشه در تماسیم و از همه ماجراها خبر داره ، قراره برگشتنی یه جلسه مشاوره بری پیشش
: چرا برم؟ منکه ناراحتی روحی روانی ندارم
؛ نه میخاد با شخصیت و روحیاتت بیشتر آشنا بشه
منم سریع حرف خودشو تحویلش دادم
: آشنایی واسه چی؟ نمیخام که بگیرمش
؛ زد زیر خنده و گفت اون میخاد تورو بیشتر بشناسه شاید اون بگیرتت بازم زد زیر خنده
: راستی خانوم دکتر چن سالشه
؛ ۳۸ سال
: هنوز دختره؟
؛ چییی؟
: منظورم اینه که هنوز باکره س؟
؛ عاررره بابا ۳۸ ساله خودشو تنگ نگه داشته که تو بیای بزنی توش!!! واقعا چرا اینقدر خنگی الان کسی از کلمه باکره استفاده میکنه؟ الان دیگه این آپشن به حساب نمیاد مرررررد!
نمیدونستم چی بگم، هم بابت این کارهام فکر میکردم آدم پستی شدم هم جامعه منو در حد یک آدم اُمُل فسیل مغز میدید توان تجزیه و تحلیل نداشتم،خودمو به دست جریان آب سپرده بودم که شب معصوم پیام داد الان زینب باخبر شده فردا ابوالفظل میره روستاهای دور واسه خرید قالی
دل تو دلم نبود لحظه موعود نزدیک بود ضمن اینکه معصوم گفته بود که زینب میخاد از ته دل مثل فیلم سوپرا بده و برای اولین بار ساک بزنه و میخاد یه جوری بکنیش که قولنج کوسشو بشکنی! با این حرف شدید شق کردم و تموم بدنم گر گرفت آخر شب از شدت ذوق یه تاخیری خوردم و خوابیدم صبح هم بازم یه تاخیری دیگه حموم کردم و کیرمو حسابی شیو کردم، روغن معطر بهش مالیدم و مثل راحله هر نقطه از بدنمو یه عطری زدم که یهو به سرم زد مشروب بخورم که بیشتر حال کنم، دوتا پیک کوچولو زدم که چون ناشتا بودم خفن گرفتتم یه پیرهن با یه شلوار راحتی پوشیدم که زیاد معطل لباس درآوردن نباشم حدودای ۸ موبایل زنگ خورد زینب بود ضربانم بالا گرفت خیلی ملایم سلام کرد صداش کیرمو شق کرد و گفت ؛ عزیزم منتظرم بیا


با هیجان زیاد ۶ تا پله رو پایین رفتم و خودمو تو خونه انداختم و با یک صحنه غافلگیرانه مواجه شدم، زینب پشت درب بود و کاستوم توری مشکی تنش بود که فوق العاده هوس برانگیز بود تن سفیدش داخل تور مشکی مثل ستاره های براق میدرخشیدند سینه های درشتش داشت لباسشو جر میداد موهاشو دم اسبی بسته بود و یک روژ تیره با میکاپ تیره کرده بود که واقعا سکسی و حشری بود، خودشو توبغلم انداخت تنش خیلی گرم بود به خودم فشارش دادم نمیخاست جدا بشه، سرشو بالا گرفت و لب تولب شدیم لبهام و گونه هام از اثرات ویسکی گُر گرفته بود و حرارت تن زینب هم داشت آتیشم میزد
آروم دستمو زیر رونش بردم و دست دیگه م زیر شونه هاش و بلندش کردم و در حالی که لباشو میخوردم بردمش سمت مبل نشوندمش رو مبل و خودمم بغل دستش گفتم: خوبی عشقم؟
؛ خوبم عزیزم تو چطوری؟
: من که عالیم مخصوصا که تورو دیدم
اشاره ای به ارایش و پوشش کرد و گفت؛ چطور شدم؟
: فوق العاده ای
خیلی خر ذوق شد و گفت؛ خدارو شکر پسندیدی. و خودشو تو بغلم ولو کرد دگمه های پیرهنمو با هم باز کردیم و سینه هامو میبوسید و پشمامو ناز میکرد ،من هم خونه رو ورانداز میکردم تموم فرشهاشون دستباف و درجه یک چن تا تابلو فرش هم به دیوار بود یه چن تکه ظروف مسی هم تو دکورها دیده میشد، تو این احوال متوجه شدم زبونشو تو نافم کشید که یهو سوراخ کونم تیر کشید، انگار از نافم تا اونجا یک سیم برق مستقیم متصل بود که هروقت زبون تو نافم میکشید اونجا واکنش نشون میداد، شلوارمو کشیدم پایین و کیرم بیرون پرید دستشو به کیرم میکشید و آروم زبون میزد، تو چشام نگاه کرد و گفت ؛ بخورمش
: آره عشقم بخورش همش برا خودته
؛ اول بارمه شاید ناشی باشم
: عشقم بخورش یاد میگیری
کلاهک کیرمو تو دهنش کرد و آروم رفت پایین، خیلی سعی میکرد به دندوناش نخوره ولی خیلی حال میداد که یک زن برای اولین بار برای تو ساک میزنه، موهای زردشو ناز میکردم ، پشت گردن بلوریشو گرفتم داغ و یه کم نمناک شده بود، خیلی بادقت و آروم کیرمو تا نصفه تو دهنش میکرد و از تو گلو میگفت؛ امممم
انگار تو ابرها بودم،زینب ولعش برای کیر خوری بیشتر شده بود میکهاشو با قدرت بیشتری میزد یه چن دیقه برام ساک زد، شونه هاشو گرفتم و بالا کشوندمش صورتش عرق کرده بود گفت؛ خوب بود؟
: آره عشقم محشر بود
لب تو لب شدیم ممه های درشتشو روی تور فشار میدادم و قربون صدقه شون میرفتم که گفت ؛ دوسشون داری
معلوم بود که شدیدا نیاز به تایید داره
گفتم: بی نظیره ، با تعریفهام خیلی حال میکرد و بیشتر خودشو شل میکرد ، با هم رفتیم تو اتاق خواب یه تخت بزرگ و بلند داشتن ، هولش دادم رو تخت ولو شد خودمو روش انداختم با دست از بالای سینه ش کاستوم توریشو پاره کردم و ممه های مرمریش پخش شد رو سینه ش افتادم به جونشون و با تموم قوا میخوردمشون، فکری به کله م زد بلند شدم و رو شکمش چمباتمه زدم و کیرمو بین ممه های درشتش گذاشتم خودش دوتا ممه هاشو به هم چسپوند کیرم لای ممه هاش گم شد عقب جلو کردم سرشو بالا آورد و کله کیرم تو دهنش میرفت ، هم من هم او برای اولین بار این پوزیشونو تجربه میکردیم و در اوج لذت بودیم یه کم دیگه ادامه دادم و بلند شدم رفتم بین پاهاش ، کوسش باد کرده آب انداخته بود با دو انگشت از دو طرف توری بالای کوسشو کشیدم و پاره کردم که تلپی کوس سفیدش با چوچول درشتش بیرون پرید زبونمو تو کوسش کشیدم یه اه بلندی کشید، خیلی کوسش داغ بود و با کوس خشک و سرد راحله فرق داشت واقعا این بار کوسش خوشمزه تر بود و هیچ بویی نداشت که عطشم برا لیسیدنش بیشتر میشد با دستام ممه هاشو گرفته بودم و سرم تو بین رونهای درشتش گم شده بود ، آه کشیدناش بلندتر و بیشتر شده بود که یهویی با دستام کاستومشو از وسط جر دادم حالا فقط تور روی رونهاش بود ، یادم اومد دفعه قبل با سوراخ اکبند کونش خیلی تحریک شده بود برش گردوندم دمر شد از پست رفتم بین پاهاش، کوسشو لیس زدم نوک دماغم رو سوراخ کونش بود زبونم اروم رو سوراخ کونش کشیدم انگار برق سه فاز گرفتتش رعشه تو کل بدنش افتاد بازم سوراخ کون خوشگلشو زبون زدم و بازم لرزید، هرچند که توقع این کارو ازم نداشت اما برای اینکه کونشو با انگشت تحریک کنم خودشو حسابی تمیز کرده بود،بازم زبون زدم از فرط لذت ملحفه را چنگ زده بود پرسیدم : دوس داری ؟ یه امم گفت و گفت ؛ وحشتناکه
زبونمو از چوچولش تا سوراخ کونش بالا کشیدم گفت ؛ آیییییی
انگشتمو تو کوسش کردم و چوچولشو بین دو انگشتم گرفتم و کوس و کونشو با هم میلیسیدم ، فوق العاده خوشمزه بود ،این شوهر دیوثش چطور میتونست بیخیال این لعبت ناب باشه
چوچولش بین دوتا انگشتام مالیده میشد و براش لیس میزدم صداش تو اتاق بود و لذت میبرد تو حرفاش اسم منم میبرد بازم تموم عظلاتش مرتعش شد و رونها و کوس و کونش به لرزه افتاد ، سرمو بلند کردمو به چوچول مالیدنش ادامه دادم جیغ میکشید و برای اولین بار دیدم که آب کوس یک زن چطور بیرون میزنه با اینکه ارضا شده بود اما بازم میلرزید و ناله میکرد،محکم تو بغل گرفتمش و به خودم فشارش دادم خودشو تو بغلم جمع کرده بود و مثل بچه گریه میکرد پیشونی و صورت پر از اشکشو بوسیدم تا آروم شد پرسیدم : چرا گریه کردی؟
؛ بهرام خیلی لذت داشت تا حالا این همه لذت نبردم حتی دفعه قبل
: زینب جان هنوز که نکردمت مونده تا لذت واقعیو بچشی
؛ آخخخخخخ میکشی منو
بازم بغلش کردم لعنتی انگار یه دختر دست نخورده بود بازم طراوت ثانیه اولو داشت آروم کیر نیم شقمو گرفت و گفت؛ میخامش
پایین رفت و کیرمو دهنش کرد اروم برام ساک میزد تازه جون گرفته بود قرصهای تاخیری و الکل نمیزاشت تحریک بشم اینبار تا ته تو دهنش میکرد و چند ثانیه یه بار اون لباشو که کیرمو میخورد میبوسیدم، اما عاشق ساک زدن شده بود و با ولع میخورد تا اینکه خسته شد و اومد تو بغلم اندام توپولش واقعا نرم و لطیف بود یه کم باهاش ور رفتم و گفتم : آماده ای بکنمت
؛ آره عزیزم
و سریع قمبل شد فهمیدم این پوزیشن دفعه قبل خیلی بهش حال داده لعنتی کوسش مث یه تیکه الماس از تو پاهاش میدرخشید و سوراخ کون لیسده ش برق میزد اروم کله کیرمو رو کوسش کشیدم ، با لمس کیرم رو کوسش بازم واکنش نشون میداد دیگه تحملم تموم شده بود، کمرشو با دوتا دست گرفتم و بیهوا تا ته فرو کردم یه جیغی کشید و خواست خودشو جمع کنه ، نزاشتم کیرمو تو کوسش نگه داشتم و آروم تلمبه زدم ، کاملا واداد و هماهنگ حرکات کیرم شد و مجددا ام ام میکرد، از تو کوسش گرما و عطش رو با تمام وجود میگرفتم گفت ؛ کوسم چطوره فرهاد؟
: محشره زینب،خودبهشته تا حالا همچین کوسی نکردم
؛ جووووون فدای کیرت بشم بکن این کوسو به جای اون حرومزاده خائن بکن
حرکتمو تند تر کردم و آخش بلندتر شد
بازم انگشتمو با آب کوسش رو سوراخ کونش مالوندم و تحریک میشد یه کم نوک انگشتمو فرو دادم که جلو کشید بیخیال نشدم و همزمان با تلمبه زدن خیلی ظریف انگشتش میکردم ، این کونو نباید از دست میدادم خصوصا اینکه زینب میخاست ۱۸ سال سکس رسمی و خشک را جبران کنه تو اوج لذت بودم و نصف بند انگشتم تو کون پلمپش دیگه مخالف نمیکرد و خودشو با ضربات کیرم هماهنگ کرده بود صدای فلچ،فلچ نازنینی از برخورد خایه هام با روی کوسش میومد، لمبرهای کون گوشتیشو میمالوندم و گه گاهی اسپنک میزدم که آخش تو اتاق میپیچید ، بازم میخاست ارضا بشه ولی من تحت تاثیر قرص و الکل نمیومدم تندتر گاییدمش داشت جیغ میکشید فهمیدم به قول خودش داره میاد تلمبه زدنمو تندتر کردم کوسش آتیش شده بود به عینه ارضا شدنشو رو کیرم حس کردم بیحال شده بود، میخاست بیوفته ، نزاشتم تو اوج حشرش با تموم قدرت میگاییدمش نمیتوست حرف بزنه انگار دوبطر عرق خورده بود حرفاش هزیون بود و حرکاتش ناموزون تلمبه پشت تلمبه ، سرش رو تشک افتاده بود و داگی کیر کلفت میخورد که حس کردم منم میام بازم تلمبه و با تموم قدرت تو کوسش خالی شدم


آنچنان سکس زینب بهم حال داده بود داشتم دلباخته ش میشدم و از حس و حالش میشد فهمید که اونم همین حسو داره سعی کردم ارتباطمو با معصوم کمترش کنم که پنج روز بعدش زنگ زد و گفت؛ الهام یعنی دکتر دیروز برگشته و برای فردا ساعت ۳ برات وقت مشاوره گذاشته
: مشاوره چی؟
؛ مگه دکتر روانپزشک نیس؟
: من که وقت مشاوره نخواستم
؛ تو نه، اون باید بهت مشاوره بده
: چرا گنگ حرف میزنی
؛ من گنگ حرف نمیزنم تو خیلی پرتی ، میخاد قبلش باهم آشنا شین، این سیستمش اینطوریه ناسلامتی دکتر معتبریه نمیتونه از را نرسیده زیرت بخوابه
: خب بزار از راه برسه
؛ هه هه هه هه چقدر خندیدم حوصله بحث ندارم ادرسشو برات میفرستم فردا ساعت ۳ منتظره
بازم خرکیف شدم یعنی من یه دکتر واقعی و حاذقو میکردم؟
این فراتر از معجزه بود برام حتی تو توهماتم نمیتونستم این چیزو تصور کنم
خیلی دیر یه روز گذشت و من ساعت ۳ به مطب دکتر الهام رفتم درب بسته بود، در زدم درو یه خانم باقد ۱۷۰ باز کرد و خیلی خودمونی گفت؛ سلام بفرمایید داخل
: سلام ممنونم
رفتم تو، هیچکس نبود حتی منشی پرسیدم: خانوم دکتر تشریف ندارن
لبخندی زد و گفت ؛ خودمم بهرام خان
: آه ببخشید متوجه نشدم
منو به داخل مطب هدایت کرد و خیلی رسمی رفت پشت میز خودش و مجددا گفت؛ خیلی خوش اومدین
: سپاسگذارم
دکتر یک زن فوق العاده لاغر با صورتی بی حس و پر از جراحی، دماغ،گونه،لب و حتی چال گونه فیک چشمهایی سبزرنگ که خیلی تو ذوق من میزد دندونهاشم کلا لمینت سفید زاق سینه های صاف که زیر مانتو کوتاه و چسپناکش دوتا جوش به جای سینه نمایان بود لبخندش خیلی مصنوعی بود شروع کرد به حرف زدن ؛ معصوم جان از شما خیلی تعریف کردن منم خواستم بیشتر باهاتون آشنا بشم و بدونم تو این مدت چطور گذشته و به چه نتیجه ای رسیدین
این دیگه چه سوالیه ،این یارو کلا مرخصه بخدا،  کسی که ظاهر طبیعی خودشو قبول نداره و ده تا جراحی زیبایی کرده چطور میتونه منو قبول داشته باشه؟
با اکراه جواب دادم: معصوم جان لطف دارن و خودش گفته همه چیو براتون تعریف کرده و فک کنم کاملا در جریان باشین
؛ بله اون همه چیو گفته اما از زاویه دید خودش ،مایلم از زبان خودتون بشنوم
: حقیقتا این چیزی نیس که دیدگاههای مختلفی داشته باشه هرچیزیو که تعریف کرده همونه دیگه
؛ نه تفاوت داره شما با سه تا زن کاملا متفاوت در سه مکان مختلف سکس داشتین یه بار هم با دوزن همزمان گروپ داشتین، شما خودتون تعریف کنید که چیکار کردین و چطور بوده!
: ببخشید خانوم دکتر این مثل بازجوییه
در حالی که لبای پروتزیشو غنچه کرده بود خیلی زشت و مصنوعی هاهاهاها خندید و گفت ؛ نه اصلا شما اومدین پیش یه روانکاو و باید تموم حرفای دلتو به من بگی
: ولی قرار بوده که با هم آشنا شیم
؛ خب همین دیگه اینم همون آشناییه
حال به هم زن ترین چیز نوع حرف زدنش بود که میخاست فارسیو با لهجه بریتیش ادا کنه مثل اونایی که سالها فرنگ بودن و به فارسی تسلط کمی دارن، منم از ماجراهایی که خودشم خبر داشت براش تعریف کردم و سریع فهمید که به زینب گرایش دارم و گفتش ؛ چون شما یه عمر سنتی زندگی کردین زن سنتی بیشتر میپسندین لطفا رو تخت دراز بکشین
علی رغم اینکه نمیخاستم بابت خودبرتر بینیش بهش باج بدم اما بی هیچ مخالفتی حرفشو قبول کردم ، یه تخت کاناپه مانند مخملی به رنگ بنفش بود که از زیر شانه ها با زاویه ۴۵ درجه بلند تر میشد که حالت بالش گونه داشت دراز کشیدم و اومد کنارم نشست شروع کرد به حرف زدن؛ تجربه با راحله چطور بود؟
: چی بگم والا راحله خانوم که در ظاهر خیلی عادی و معمولیه اما تو خلوتش خیلی حرکاتش غیر عادیه
؛ آره میدونم چی میگی اون رفتاراش بر اثر زیاد پورن دیدنه ، راستی شما پورن نگاه میکنی؟
: نه خیلی کم به صورت اتفاقی راستش من اصلا تو این فازا نبودم یه مرد کاملا خونگی بودم
؛ میشه زندگیتو برام تعریف کنی
واقعا احتیاج داشتم در مورد زندگی سراسر رنج قبلیم با کسی صادقانه حرف بزنم  و چه بهتر که با یه روانکاو باشه
تو نیم ساعت تموم گذشته مو تعریف کردم و بعضی جاها بغض میکردم مثل یه کودک که از دست دوستای بدش به یه بزرگتر توضیح میده، حین حرف زدن دستمو تو دستای لاغرش گرفت و سعی میکرد بهم دلداری بده و باهام همدلی میکرد اون فضای خشک و عذاب آور با حضور دکتر صورت پروتزی خیلی عوض شده بود حدودای ۳و ۵۰ دقیقه صدای باز شدن درب ورودی اومد که منشی همرا مریض وارد شدند منشی پس از مدتی درب اتاق و زد و سلام کرد و پس از هماهنگی خیلی ریلکس به منشی گفت ؛ آقای بهرامی! یه ربع دیگه کارشون تموم میشه و منشی رفت بیرون پس از یه کم دیگه حرف زدن بلند شد و رفت پشت میز کارش و منم رو صندلی روبروش نشستم شمارشو داد و ازم خواست که بیشتر آشنا بشیم و خداحافظی کردم و رفتم، دیگه رفتاراش برام عجیب نبود فکر کردم که فارغ از هرچیزی لازمه که چن جلسه تراپی پیشش برم
شب تووخونه خواستم باهاش چت کنم پشیمون شدم چون بشدت دوس داشت با زینب چت کنم اما زینب هیچ اپلیکشنی تو سوشیال میدیا نداشت تو این فکرها بودم که معصوم زنگ زد : جانم بفرما
خیلی وحشت زده گفت؛ بهرام بدبخت شدیم رفت
: چی شده؟
؛ همش تو مقصری من گفتم تو راهرو هواست باشه کسی نبینه
: چی شده؟ کی منو دیده
؛ اصلا فکر اینجاشو نکرده بودم که این پیتاره متوجه بشده بخدا آبرو ههمونو میبره
: دِ بگو چی شده، کی منو دیده
؛ خاله سکینه پدرسگ دیده رفتی خونه راحله یقه منو گرفت گفت آبروتونو میبرم حرومزاده های هرزه بزار برزگر بیاد پدرتونو در میارم
خاله سکینه نیم طبقه روبروی من بود که یک و نیم طبقه از واحد راحله پایینتر بود ، یک پیرزن بدترکیب چاق عینکی۷۰ ساله عصبی و بی حیا که با همه درگیر بود همیشه فریادش به راه بود، هیچ کسی جرات نداشت به کاراش اعتراض بچه هاشو تو خونه ش راه نمیداد، هروقت میومدن پیشش درو براشون باز نمیکرد با فروش ارثیه شوهرش این واحدو خریده بود و یک قرون به بچه هاش نداده بود، دنیا رو سرم آوار شد این مشکل هیچ راه حلی نداشت گوشیو بی خداحافظی قطع کردم  و رفتم تو فکر که چیکار کنم، امکان صلح و سازش با این زن محال بود،اصلا نمیشد باهاش سلام احوالپرسی کرد چه برسه ازش خواهش کنی که بیخیال شه، تو ناامیدیهام غرق شده بودم که یهویی به فکرم رسید اگه منو تو راه پله راحله دیده چرا یقه معصوم را گرفته ، اصلا چرا هیچ داد و قالی نکرده؟ چرا یقه من یا راحله رو نگرفته ؟ به معصوم زنگ زدم و جریانو گفتم ، گفت ؛ راحله خونه دخترشه
: خب چرا همونروز که منو دیده چرا کاری نکرد؟
؛ چه میدونم؟
: چه میدونم چیه؟ سکینه همیشه دنبال بهانه واسه معرکه گیریه، اصلا نمیتونه ازین چیزا بگذره ،جریان چیه معصوم؟
؛ نمیدونم بخدا خودش بهم تلفن کرد
: داری دروع میگی اگه دیده بود همون لحظه قیامت به پا میکرد یا یقه خودمو میگرفت
؛ نمیدونم از کجا فهمیده،لابد میدونه منم تو ماجرا دست دارم
: از زینب چیزی نگفت؟
؛ نه نه اصلا اونو نمیدونه
خیالم راحت شد و خدارو شکر کردم که حداقل برای اون شر درست نمیشه
: الان چیکار کنیم؟ چطوری جلوشو بگیریم؟
؛ من خیلی باهاش حرف زدم که مانعش بشم نشد که نشد،اما…
: اما چی؟
؛ چی بگم یه چیزی گفت که جرات ندارم بهت بگم
: بگو چی گفت ؟
؛ میخاد باهاش سکس کنی!
دنیا برام تیره و تار شد هیچی نمیفهمیدم و حس نمیکردم ، گیج و منگ بودم ، یه لحظه حس کردم اینم یکی از شیطنتهای معصومه و داره سربه سرم میزاره و الان میزنه زیر خنده ، گفتم: مسخره بازی در نیار
؛ نه به خدا به مرگ مادرم عین واقعیته
دیگه کاملا مطمئن شدم راست میگه، یهویی بغضم گرفت ناتوان شدم
؛ بهرام میخای چیکار کنی؟
: یعنی چی میخای چیکار کنی؟ تو که انتظار نداری من با اون عجوزه بوگندو ۲۰۰ کیلویی سکس کنم
؛ ابرو هممونو میبره بخدا ، شوهرم،ابولفظل،برزگر بفهمن بخدا میکشنمون ضمنا اونقدام چاق نیس نهایتش ۱۴۰ کیلو باشه
: خفه شو بابا
گوشیو قطع کردم واقعا بدبخت شده بودم، اگه باهاش میخوابیدم کونم گاییده میشد اگر هم قبول نمیکردم کون هممون که هیچ گاییده میشد دودمانمون هم به فاک عظما میرفت
ادامه داستان انچنان چندش آور و ضد حاله که قابل نوشتن نیست و همینجا تمومش میکنم

نوشته: بهرام


👍 27
👎 11
72501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

906157
2022-12-10 10:11:11 +0330 +0330

قشنگ بود

1 ❤️

906166
2022-12-10 11:21:24 +0330 +0330

همش دروغ وقت نکرم همه رو بخونم تو جق زدن زیاد فکر می کنی زیاد جق نزن چشمات ضعیف میشه

2 ❤️

906173
2022-12-10 12:05:11 +0330 +0330

ادامه بده عالی بود

0 ❤️

906185
2022-12-10 14:04:35 +0330 +0330

ادامه اش رو بزار تازه جالب شذه

0 ❤️

906197
2022-12-10 19:13:00 +0330 +0330

نسخه عمو جانی ایرانی. برو جقتو بزن

1 ❤️

906201
2022-12-10 20:17:05 +0330 +0330

اینهمه کس گفتی خوب این یدونه کسم بگو دیگه

0 ❤️

906208
2022-12-10 21:43:37 +0330 +0330

بنویس

0 ❤️

906214
2022-12-11 00:16:26 +0330 +0330

واس ما جالبه، بنویس ادامشو

0 ❤️

906276
2022-12-11 09:22:58 +0330 +0330

جالب بود .اتفاقا شاید ادامش سرگرم کننده تر باشه .تازه باحال شده داستان . کردن خانم دکتر هم میتونه جالب باشه

0 ❤️

906370
2022-12-12 02:03:36 +0330 +0330

داداش تنها داستانی هست که تو چند سال تو این سایت خوب بوده و تا اینجا دنبالش کردم پس ادامه بده
قلم خوبی داری

0 ❤️

906448
2022-12-12 21:32:01 +0330 +0330

خیلی جذاب شد اول بگو این مجتمع چند واحد داره که باید بجایی همرو

0 ❤️

906576
2022-12-13 18:28:04 +0330 +0330

خیلی جالب بود ادامه بده

0 ❤️

907128
2022-12-17 23:33:31 +0330 +0330

ادامه بده. کردن پیرزن هم ازت بر میاد. حتی اگه ضد حال باشه

0 ❤️

908351
2022-12-27 02:51:46 +0330 +0330

جالب بقیشو بزار

0 ❤️