مادرم و دوست پسر کیر کلفتش

1402/12/28

من کیاوش هستم خیلی داستان دارم که واقعی هست میخوام براتون بگم کوتاه و سریع
پدر من شغلش راه دوره و چند ماه چند ماه خانه نیست
من الان ۲۹ سالمه این ماجرا برای زمانی هست که من سوم یا چهارم بودم مادر جوان بود الان ۵۵ رو رد کرده اون زمان ۳۵ رو داشت ما ۳ تا پسریم و ۱ خواهر کرج زندگی میکنیم
من و خواهرم که اخری ها بودیم هر جا مامان میرفت ما هم میبرد بمون میگفت هیچی به داداشتون نگید بابا هم که نبود زمانی که میومد هیچی بهش نمی گفتیم بچه بودیم حرف مامان رو بیشتر گوش می دادم بابام خیلی بداخلاق بود یه جورایی
خلاصه مامانه من اون زمان خیلی خفن بود آرایش زیاد لباس تنگ و از اینجور چیزا
خونه دوست مامان که بهش میگیم خاله خیابون نبوت بود ما بیشتر اخر هفته ها می رفتیم اونجا یه پسر اندازه من داشت
شوهرش حراست بود الان بازنشست شده ۲۴ ساعت کار ۱۲ استراحت یه همچین چیزی
خلاصه یه خونه قدیمی بود حال بعد آشپزخانه اپن نبود اتاق بود ی اتاق هم داشتن که یه پنجره بغل رو به سرویس بهداشتی بود طاقچه مانند بود روش کبوتر و مجسمه سنگی بود بغلش هم یه شکستگی داشت
ما میرفتیم اونجا زمانی که عمو عباس میرفت تا جمعه نمیومد
خاله معصومه هم دوست مامان پایه بود
ما که میرفتیم دوست پسر مامان هم میومد ما دیگه بهش عادت کرده بودیم با مون بیرون میومد مثل فاب بود با مامانم
خلاصه چند وقتی بود که فضولیم گل کرده بود به خواهرم میگفتم به نظرت مامان با جواد تو اتاق چیکار میکنن هی میگفت نمیدونم
میخندید
ی. شب اوجا بودیم که دیگه خاله معصومه گفت دیگه جا بندازم ساعت ۱۱ شده بخوابیم و هر کی بره جای خودش ازین حرفا
خلاصه جا انداختن دراز کشیدیم دیگه میشد بگفتی همه خوابشون برده من از فضولی و هیجان بیدار بودم دوست داشتم ببینم مامانم با جواد چکار میکنه آروم نگاه کردم همه خوابن اروم پاشدم رفتم پشت پنجره ی چراغ خواب کنار تخت روشن بود مامانم فقط شرت پاش بود جواد هم لخت شده بود خداییش کیر کلفت سفیدی داشت که من الان دوس دارم کیرم اونقدر باشه
خلاصه دیدم ابجیم پیداش شد گفت کثافت زشته نگاه نکن بهش گفتم لختن جواد لخته مامانی هم داره ی چیزی رو کیر جواد میکشه کاندوم اون موقع نمیدونستیم چیه اجیم اروم گفت بزار منم ببینم جواد سینه های مامانو خورد مامانم مامان رو شکم خوابوند کیرشو گذاشت تو کس تنگ مامانم آروم فرو میکرد تو منو خواهرم نگاه هم کردیم خندیدیم جواد مامان رو حسابی کرد بهش میگفت تو جنده اشغالی الان شوهرت میدونه من. زن جونشو میکنم من به خواهرم میگفتم چرا به مامان فحش میده که دیگه پیرهنمو کشید گفت بیا بریم بخوابیم
کلی خاطره دارم مینویسم🙏🏻

نوشته: کیاوش


👍 25
👎 31
89101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

975724
2024-03-19 01:35:46 +0330 +0330

خواهشا دیگه ننویس
لطف بزرگی به همه میکنی اگه دیگه ننویسی
این حجم از کیری گویی نوبره
توصیم بهت اینه بجای کسشعر تفت دادن تمرکزت رو بذار رو دو تا چیز
1 - کون دادن بیشتر
2 - جلق زدن هنگام دادن و ادامه جق در تنهایی

2 ❤️

975732
2024-03-19 02:14:39 +0330 +0330

شما که انقدر خوش غیرتی میزاری الجیتم ما لکنیم

0 ❤️

975737
2024-03-19 02:59:38 +0330 +0330

ننویسی لطف بزرگی میکنی

0 ❤️

975738
2024-03-19 03:04:02 +0330 +0330

اگه واقعی باشه خیلی بیغرت و بی همه چیزی نه به خاطر اینکه دیدی مامانت داده بلکه در مورد مادرت گفتی بجق به عشقش ولی در موردش ننویس

0 ❤️

975770
2024-03-19 10:26:47 +0330 +0330

از کجا فهمیدی تنگه؟ 😂😂😂😂

میخواستی هیجان داستانو بالا ببری شیطون؟ 🤣🤣🤣🤣

1 ❤️

975804
2024-03-19 14:50:31 +0330 +0330

نکنه وقتی بچه بودی با کس مامانت ور می‌رفتی که میدونستی تنگه؟!

1 ❤️

975884
2024-03-20 07:20:30 +0330 +0330

باحال بود بازم بنویس🌹

0 ❤️

976049
2024-03-21 11:56:05 +0330 +0330

فقط بگو چطور متوجه شدی تنگه ؟؟

0 ❤️

976067
2024-03-21 16:19:35 +0330 +0330

واضح تر و با آب و تاب بنویس

0 ❤️

979362
2024-04-11 19:24:29 +0330 +0330

ریدی با این داستان نوشتنت

0 ❤️