مسعود و مادر جنده اش (طنز)

1393/07/02

تقديم به مسعود ****، معلم مادر جنده ام. با عشق و احساس…

داستان از زبان يكي از استاد هاي بد بخت ما گفته شده: من مسعود **** هستم و ٤٩ سالمه و مادرم هم جندس! براي شروع داستان اصلي، لازم ميدونم ك يك سري مقدماتي از زندگي ام رو براتون بگم. ميخوام براتون از زندگيه خودم بگم، از همون بچگيم و بلكه قبل تر… تقريبا ٥٠ سال پيش بود(دقيقا ٤٩سال و ٩ ماه پيش) كه مادره هفتيركش و جندم داشت تو ميدون شهريار(ميدان آزادي الان) دنبال يه كير كلفت ميگشت واسه گايش! اتفاقا همون شب هم يه معتادِ بوگندويه ترياكيه حشيشيه مادر جنده تر از من، حشرش زده بود بالا و اومد مادر منو تا دسته كرد! سه، چهار ماه گذشت و هر شب هم مامانم به يكي ميداد تا اينكه متوجه شد حامله است! از اون جايي ٤ ماهه باردار بود، فهميد ك چهار ماه پيش حامله شده و از اون جايي ك چهار ماه پيش چون كلا پريود بود و فقط يك روز وقت براي كسب درآمد از طريق سكس رو داشت، فهميد ك از اون معتادِ بوگندويه ترياكيه حشيشيه مادر جنده تر از من حامله شده. خلاصه از اون جايي ك مادر جنده ي من، گانگستر و هفتيركش هم بود، با من(كه البته تو شكم اش بودم) رفت سراغ اون معتادِ بوگندويه ترياكيه حشيشيه مادر جنده تر از من. ننم با يه تير، زد خارو ماره بابام رو ب گايه عظما داد! يعني كلا مغزش رو زد رو زمين پخش كرد. اين گذشت تا پنج ماه بعدش، وقتي مامانم داشت به يكي ميداد، درد شديدي حس كرد و درجا اينجانب را ريد! مامانم وقتي اين صحنه رو ديد، پيش خدا عهد بست كه ديگه هيچ وقت و تحت هيچ شرايطي، به هيچ مردي كون نده، وقتي كه حامله اس!

مامانم منو خيلي خوب تربيت كرد كه عين خودش باشم، من هم چون استعدادم ژنتيكي بود، به طور فشرده، حرفه ي مادر جنده ام رو دنبال كردم تا شايد در عرصه ي كون دادن، بتونم پيشرفتي خيره كننده بكنم و ايران و ايرانيه غيور وقهرمان رو سر افراز كنم، اما خيلي زود در سن ١٥ سالگي(٣٥ سال پيش) وقتي با ننم رفته بودم ميدون شهريار، كار آموزي، يهويى ملت عين كير ريختن تو خيابونا و شعار مرگ بر شاه سر دادن. از شانس كيريه من، اون روز يه شلوار سفيد پوشيده بودم، ملت هم تا شلوار سفيد من رو ديدن، با سرعت به سمتش حمله ور شدن و با قدرت، از ناحيه ي خشتك، جر دادنش. جوري ك كير و خايه هاي من هم با هاش كنده شد! بعد رو خشتك ام نوشتن مرگ برشاه و پرچمش كردن!(و اين گونه شد كه ضرب المثل فلاني خشتكش پرچم شده، اختراع شد) مامانم هم از همه جا بي خبر داشت بين اون همه جمعيت، بين بوته ها كون ميداد، كه زير پاي ملت له شد و از ناحيه لپ چپ كون، فلج شد.(البته همين دليل معروفيت ننه ي من شد ك بعد ها به اون لغب شهره كون تاپال رو دادند.) بعد از انقلاب، به دليل داغون بودن وضعيت كشور، و امن نبودن ميدون آزادي(شهريار قديم) مادر من مجبور شد دفتر كارش رو به زير پله هاي صادقيه تقيير بده و چند وقتي اونجا مشغول خدمت باشه. و من هم ك عقيم(اخته، خواجه) شده بودم و كيرم به باد رفته بود هم، به عنوان كار آموز كون بدم. البته من برعكس مامانم ك حدودا ٢/٥ متر مكعب، كون داشت، كون كوچكي داشتم، اما با توجه ب نو بودن و صفر كيلومتر بودنش، مورد پسند ارباب رجوع قرار ميگرفت.

همه ي اين ها گذشت و من و ننم هم يه گروه پورن تشكيل داديم و اسمش رو هم گذاشتيم “من و ننم”. هنوز يك ماه از تشكيل اين گروه فوق حرفه اي نگذشته بود كه صدّام (كس ننش) به ايران حمله كرد و از طرف بسيج، اومدن مادر من رو براي خدمت در جبهه ي حق و اسلام، به خط مقدم جبهه بردند، تا سربازان اسلام، پشتوانه ي كوني داشته باشند. بعد از اون قضيه، مادر من در جبهه مفقودالاثر شد و هيچ وقت خبري از اون به گوشم نرسيد… بعد از اون اتفاق، ضربه اي جبران ناپذير به جامعه ي جنده هاي غرب تهران وارد شد، ك تا ساليان سال، قابل ترميم نبود. وقتي اين اتفاق افتاد، به من شُك روحيه خيلي قويي وارد شد، به طوري ك من حرفه ي خودم رو در سن ٢٤ سالگي كنار گذاشتم و به تحصيل در رشته ي ادبيات و زبان فارسي روي آوردم. بعد از ١٩٣ بار مشروط شدن و تجديدي گرفتن، بالا خره موفق شدم ك در سن ٣٤سالگي مدرك كيريه خودم رو بگيرم و در مدرسه ي **** مشغول به كار بشم. من قسم خورده بودم ديگه هيچوقت و به هيچ كس در هيچ شرايطي كون ندم، و استادي ساده و معمولي باشم. من به قولم پايبند بودم، تا روزي ك يه استاد عربي به نام ذاکری اومد تو مدرسه. عاقا اين ذاکری خيلي داف بود! خوشگللللللل، قد حدود١٥٧ و عرب! اصن عرب بودنش رو ميشد از رو كيرش فهميد! هي من به خودم تف و لعنت ميفرستادم، كه من قول دادم ديگه كون ندم و از اين حرفا، ولي هر وقت اين ذاکری تخم سگ رو ميديدم دلم هوس يه كير دراز و كلفت ميكرد. هيچي ديگه…

من ك حشر ام اساسي زده بود بالا، گفتم باس يه حركته سازنده اي بزنم! من اون روز وقتي به خونه اومدم، نشستم كلي فكر كردم با خودم، كه چجوري به ذاکری بگم كير ميخوام و از اين جور حرفا كه ساعت٩ شب روي كاناپه خوابم بُرد… وقتي خواب بودم، مادرم رو در خواب ديدم ك بهم گفت: پسره كس ننه ي عزيزم، من در طول خدمتم، هميشه آرزوي اين رو داشتم ك يك عرب من رو تا لوزالمعده بكنه! حالا ك من كونم از اين دنيا كوتاه شده، تو در تحقق اين هدف والا و تجلي جندگان ايران بزرگ به من كمك كن… كمك كن كمك كن ككممككممم ككنننن كككككمممممكككككمممم كككنننن ككككمممممممكككككككك ككككننننننننننن همينجوري تو خواب هي با صداي اِكو دار ميگفت كمك كن، كه من گفتم: اي بابا گاييدي. اونم يه چَك خوابوند تو گوشم و من از خواب پريدم. وقتي از خواب پريدم ساعت ٥ صبح بود، (فكر كنم مامانم ٨ساعت داشت ميگفت كمك كن!) فرداي اون روز، وقتي تو راه مدرسه بودم، ديدم ذاکری، داره پياده از سر شهرك مياد. شيشه ي ماشين رو پايين دادم و با صداي تقريبا بلند و كيريه خودم داد زدم: ذاکری! برسونمت!! بعد ملت همه يه جور كيريي ب من خيره شدند، ك من متوجه ي گه خوري زيادي ام شدم و خودم رو جم و جور كردم. همين جور ك داشتم آروم، آروم با ماشين همراه ذاکری ميومدم، گفتم: بيا بالا ديگه… ناز ميكني چرا؟! يهويي ذاکری وايساد و تو چشماي من خيره شد. به طوري ك ميشد عمق غم رو در چشمان تخمي اش ديد. قطره ي اشكي روي چشمانش، لغزيدن گرفت و گفت: آخه مادر جنده ي كس مغز، وسط خيابون جاي عر زدنه اين وقت صبح؟ اون ننه جندت به تو ادب همسايه داري ياد نداده؟؟؟؟؟ عاقا اينارو تا گفت، من فهميدم ك اون نه تنها خيلي كييييره، بلكه غيب گو هم هست! چون جنده بودن ننه ي من رو به راحتي فهميده بود. بهش گفتم: تو جنده بودن ننه ي منو از كجا فهميدي جيگر؟ - فهميدن نميخواد، نام ننت در سطح جهاني، شناخته شدس. - پس تو هم ننه ي من رو ميشناسي؟ - آره - خب حالا بيا بالا ديگه… اين رو كه گفتم، اونم سوار ماشين شد و ٢٣٩ متر رو طي كرديم تا به مدرسه رسيديم… اون روز من و اون خيلي درباره ي ننم حرف زديم و منم ماجراي خوابم رو براي ذاکری تعريف كردم و اونم تا شنيد، گفت كير من در اختيار فرزند خلف شهره جنده!!! (مامانم). ذاکری تا اين رو گفت، صداي جرقه اي اومد و آسمون شروع به باريدن باراني چسبناك كرد! (فكر كنم مادرم داشت تو ملكوت اعلي جلق ميزد) خلاصه، اون شب با هم قرار گذاشتيم ك اون ساعت ١١شب بياد خونمون و يه گي سكس رديف با هم داشته باشيم. اتفاقا فردا ي اون روز هم بايد از بچه ها امتحان ميگرفتم. وقتي داشتم سوال هارو طرح ميكردم، سوالا يكم تخمي شد، جوري ك خودمم جوابشو نميدونستم! ولي به تخمه نداشتم! ، فوقش ميگم بچه ها تجديد ميشن! اصن حقشونه! اصلا چون مادرم خرابه دوست دارم همه تجديد شن، اونايي هم ك اعتراض دارن خفههههه شششننننننننننن. هيچي ديگه… قبل از اين ك ذاکری بياد، من رفتم تلويزيون رو گذاشتم رو يه كانال سكسي وساعت ١١ شد و ذاکری اومد خونمون. من استقبال گرمي ازش كردم و اوردم نشوندمش رو مبل ها و رفتم براش قهوه بيارم. وقتي رفتم قهوه رو حاضر كردم، ديدم ذاکری، كلي زده تو كار اين كاناله و حشرش حسابي اوج گرفته بود. اين رو ميشد از رو كيره سيخ شدش فهميد. قهوه ها رو بردم و با هم خوديم و بهش گفتم: ميخواي همينجوري تلويزيون ببيني؟؟ من منتظرماااا… اون هم ك حسابي حشري شده بود، گفت بيا بشين رو پام. من رفتم و تا نشستم، سيخي و كلفتيه كيرش رو از رو شلوار حس كردم. ذاکری اول صورتش رو نزديك من كرد و گفت: تو مال خودمي مسعود! بعد لب هاش رو گذاشت رو لب هام و انصافاً جانانه لب ميداد. بعد زبونم رو كردم تو دهنش و ذاکری هم زبونم رو با اشتياق ميك ميزد. همينجوري ك داشتيم از هم لب ميگرفتيم، ديدم داره پيرهن ام رو از تنم درمياره. منم مانع نشدم گذاشتم كارش رو بكنه. بعد شلوارم رو در اورد و من رو حالت قنبل خوابوند و آروم، آروم شروع به در اوردن شرتم كرد. وقتي ك شرت ام رو در اورد گفت: يا حبيبي، اي خدا، اي واي من، عجب كووونييه. بعد انگشت اشاره اش رو تا ته كرد تو كونم ك موجب شد من كلي حال كنم و به آسمونا برم! همينجوري كه داشت با سوراخ كونم ور ميرفت، ديگه ديدم داره آب كونم در مياد (به دليل اينكه كير ندارم، لوله ي متصله به كيرم رو به كونم وصل كردن، تا منم آبم بياد). برگشتم و بدون اينكه حرفي بزنم شرت و شلوار ذاکری رو باهم يكجا در اوردم و شروع كردم به خوردن كير كلفتش. اصن تو دهن جا نميشد، ولي به خاطر قولي ك به مادره جندم داده بودم، بايد خوب كار رو انجام ميدادم. بعد از ساك زدن، رفتم به حالت cow boy style رو كيرش نشستم و حدود ٣ساعت ٣٦ دقيقه تلنبه زد تا ارضا شد، البته من تو اين مدت، حدود ٢١٦ بار ارضا شدم. آخر شب هم همينجوري من رو گشاد و پاره ول كرد و رفت خونشون. فرداش هم ك من از بچه ها امتحان ميگرفتم، انقدر گشاد بودم ك نميتونستم راه برم و تا حدود ١ ماه، هر شب پريود بودم. و اين بود داستان سكس مسعود با ذاکری. اميدوارم از اين داستان لذت برده باشيد سخني از نويسنده: ١.اين داستان فقط شوخي بود و اصلا قصد توهين به شخصي، يا اسمي (مانند شُهره) رو نداشت. ٢. اين داستان كس شعري بيش نبود. ٣. انتقاد هم يادتون نره. مخلص شما…

نوشته: Kick-ass


👍 0
👎 0
66074 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

437582
2014-09-24 16:51:37 +0330 +0330

اَه اَه اَه.
نمکدون
خوندنم نمیاد bad

0 ❤️

437583
2014-09-24 17:15:47 +0330 +0330

والا طنز که چه عرض کنم همش مسخره نویسی بود.من خیلی از این واژه ننویس که بچه ها تو نظرات ازش استفاده می کنن بدم میاد ولی در این مورد خاص مجبورم بهت بگم ننویسی بهتره. چون می دونم بچه ها تا یکی دو ساعت دیگه چجوری از خجالتت در میان.

0 ❤️

437584
2014-09-24 17:16:48 +0330 +0330
NA

دمت گرم اول هاش خوب بود از دل درد مردم((:

0 ❤️

437585
2014-09-24 17:20:21 +0330 +0330
NA

توووووووووووو اری کونکش با توام بی خیال خود گپ خنده دار نیوشتن کرده ای؟
فعلن کیر من خورده بینما تا در مورد تو دوستان قیضاوت کونند
بچه ها بکنیننش biggrin

0 ❤️

437586
2014-09-24 17:39:43 +0330 +0330
NA

مسخره جفنگ بیخودی! چرا فکر میکنی دلقکبازی همون طنزه منیجک؟!!؟؟
به شدت شیش میزنی نفهم، برو گم شو، دیگه هم ننویس
هرررررری fool

0 ❤️

437587
2014-09-24 17:40:30 +0330 +0330
NA

خيلي خوب بود خييييليييييي من درکت ميکنم ک نوشتن اين داستان ب کجا برميگرده…اي گفتي!

0 ❤️

437588
2014-09-24 17:50:01 +0330 +0330

اونم سوار ماشين شد و ٢٣٩ متر رو طي كرديم تا به مدرسه رسيديم…

اگه تو میخوای اینجور طنز بنویسی پس منم شاشیدم به هر چی طنز اینجوریه
کیر شاهو ،گانگسترو، هفت تیر کش همش تو طنزت
برو کون بده که شب آرزوهایت در پیش است.

0 ❤️

437589
2014-09-24 21:55:05 +0330 +0330
NA

۳ خط خوندم.کلا چرت بود.ادامه ندادم.

0 ❤️

437590
2014-09-25 01:08:31 +0330 +0330
NA

عن سگ توکونت بخشکه ننه جنده

0 ❤️

437591
2014-09-25 02:11:50 +0330 +0330

کس شعر که میگن اینه ها .
خوب اخه توی کونی بری شاعر بشی که بهتره ، حداقل کس شعر میگی

0 ❤️

437592
2014-09-25 02:23:44 +0330 +0330
NA

چرا عاقل کند کاری و…
چرا میخوای فحش بخوری مردک جلف دو زاری؟؟؟
آخه کس دست،کس نویس،… این چه چرت و پرتایی بود نوشتی؟؟؟
برو کونتو بده چرا وقت ما هارو میگیری آخه هیچی نفهم؟؟؟
اندازه همین وقتی که واسه خوندن این چرت و پرتا گذاشتم خر بگادت

0 ❤️

437593
2014-09-25 02:51:39 +0330 +0330
NA

Dastanet kiri bod koskesh to 49 salete bad chejori didi mamanet 49 salo 9 mahe pish kos dade vo hamele shode be maghzet ridam hamon aval fahmidam dari kos sher telavat mikoni dg nakhondam

0 ❤️

437594
2014-09-25 04:13:00 +0330 +0330
NA

مادر حرمت داره زشته اسم مادرو *** خطاب ميكني

0 ❤️

437595
2014-09-25 05:07:10 +0330 +0330
NA

دیووووووووووووووووووووووووووووووووووووووث کلی خندیدم همین جور ادامه بده ایشا… اون معتادِ بوگندويه ترياكيه حشيشيه مادر جنده تر از خودت تو دهنت بگوزه،تا تر موستات لوله کونت بسوزه biggrin

0 ❤️

437596
2014-09-25 06:11:44 +0330 +0330

به خاطر باز شدن مدارس انگاری زیادی بهت فشار اومده که اینا رو برا اون بدبخت نوشتی

0 ❤️

437597
2014-09-25 06:48:46 +0330 +0330

یک زمانی تنها قسمتی از سایت که قشنگ و قابل تحمل بود همین بخش داستان های طنز بود که الان به لطف احمق هایی مثل همین نویسنده داره ریده میشه توش !
طنزت که از بس مزخرفه اصلاً ارزش نقد نداره ، اما در مورد موضوعت باید بگم خاک بر سرت مرتیکه بی ناموس
حتی اگر با قصد به سخره گرفتن نویسنده های محارم نوشته باشی … مرتیکه الدنگ
در آخر هم بگم : نویسنده ایی که آخر داستانش خودش بگه (این داستان کس شعری بیش نبود) کونش حلاله … وقتی خودت برای نوشته ات ارزش قائل نیستی ، انتظار تعریف و تمجید هم نداشته باش
تیتر مزخرفت رو عوض کن به جای مسعود اسم واقعی خودت رو بنویس
:|

0 ❤️

437598
2014-09-25 07:21:49 +0330 +0330
NA

به یه سری حقایق اشاره کردی مثل رفتن کیر عرب به کس و کون ایرانیان پس از اسلام
فرستادن ننت واسه سربازان اسلام به اسم جهادالنکاح! خخخ
کاهش شدید آزادیهای جنسی پس از انقلاب! خخخ
و…
کیرم تو کونت اوبنه ای
اولش خوب بود آخرشو ریدی

0 ❤️

437599
2014-09-25 08:12:01 +0330 +0330
NA

سیکیم خیاریو کسشر بود ولی باحال … این که بیشتر انتقام از معلمت بوده به نظرم ناشناس به دستش برسون که از حرص سکته کنه … اگرم میخوای طنز بنویسی فحششو کمتر کن… در کل کیره زرد رنگ پدر پسر شجاع تو کونت

0 ❤️

437601
2014-09-25 08:23:25 +0330 +0330
NA

کس کش لاشی دیگه ننویس
ولی خوشم اومد خوب داستان مادر تو تضیح دادی bomb

0 ❤️

437602
2014-09-25 08:33:44 +0330 +0330

ری دم تو داستانت جلقوز

0 ❤️

437603
2014-09-25 09:26:47 +0330 +0330
NA
0 ❤️

437604
2014-09-25 10:15:35 +0330 +0330
NA

مرديكه مادر حرمت داره ولي افسوس كه تو امثال تو كه توي شهواني كم نيستن هيچي ازش نميفهمن …

0 ❤️

437605
2014-09-25 19:52:12 +0330 +0330
NA

خیلی باحال بود خخخ :)))))

0 ❤️