من و بابک جونم

1393/08/28

سلام من هلنا هستم ۲۶ سالمه قدم ۱۶۰ و وزنم ۵۸ هست اما سینه هام سایزش ۸۵ این خاطره ای که میخوام براتون بگم مال ۳سال پیشه.

من همیشه سینه هام تو چشم بودن لامصب شالمم جوری مینداختم زیاد معلوم نشه اما فکر کنم چشمای شما آقایون مادون بنفش داره! کارای درسی دانشگاهمو انجام دادم به مینا دوستم گفتم بیا بریم پارک یه خستگی در کنیم. یه پارک نزدیک دانشگاهمون بود رفتیم اونجا. من هوس بستنی کردم رفتم دوتا خریدم و داشتیم با مینا راجع به امتحانا صحبت میکردیم که چشمم خورد به یه پسر که تنها رو نیمکت نشسته بود. تا حالا شده حس کنین کسی داره نگاهتون میکنه یه احساس معذب بودن بهتون دست بده؟ خلاصه دیگه نگاهش نکردم و غرق صحبت با مینا شدم که دیدم هوا تاریک شده اما اون پسر هنوز اونجا نشسته بود. مینا هم متوجه شده بود. گفتم مینا این پسره شاهکار شهرداریه که گفت چطور گفتم آخه همینطور نشسته تکون نمیخوره گفت بیخیال هلی بریم خونه دیر شده.

تو راه از مینا جدا شدم و به سمت خونه رفتم که دیدم یه ماشین جلوم ترمز زد. محل نذاشتم همینطور که داشتم میرفتم که یارو یهوگفت خانوم ببخشید منم محل نذاشتم گفت خانوم میتونم یه چی بپرسم هی داشت هم پای من میومد دیگه داشتم تابلو میشدم گفتم آقا مزاحم نشو گفت بخدا مزاحم نیستم فقط صبر کن وایستادم چون واقعا بدجور تابلو شده بودم گفتم بفرمایین تا نگاهش کردم دیدم همون پسره توی پارکه اما به روی خودم نیاوردم گفتم بفرمایین گفت میشه سوار بشین؟ گفتم نه همینجا بگین گفت اینجا زشته خب همه دارن نگاه میکنن گفتم بله خب این از صدقه سری کار شماست گفت حالا بیا شما منم دیرم شده بود نشستمگفتم حالا راضی شدین؟ بفرماین… گفت تو پارک منتظر یکی از دوستام بودم که تا اینو گفت منم با پررویی گفتم منتظرخانوم بچه ها؟ گفت نه ولی خب آره گفتم خب پیچوندتت گفت یه جورایی آره داشتیم به هم میزدیم اما اون نیومد! گفتم واااا دوره آخر زمونه مگه؟ گفت چطور؟ گفتم آخه این چه وضعیه شما مردا که راحت طرفتونو ول میکنین میرید خب!! گفت آره اما این فرق داشته خلاصه یه سری حرف زود خالی بسته ازین حرفا گفتم خب گفت چی خب؟ گفتم آقا من دیرم شده گفت میرسونمت خانومه راستی اسمت چیه؟ گفتم من هلنا هستم شما؟ گفت چاکر شما بابک. منو رسوند نزدیک خونه گفت شمارتو بهم میدی هلناخانوم منم شماره دادم تک زد که شمارش بیوفته.

خلاصه از فردای اون روز کارش شده بود اس دادن و قرارمون تو همون پارک بابک پسر بدی نبود اما از بعضی حرفاش میشد فهمید شیطونه منم شیطون بودم البته اما رو نکردم همش میگفت هلنا چشمات طوله سگ داره! منم میخندید بابک۲۸ سالش بود قد بلند فکر کنم ۱۸۵ بود ورزشکاری نبود هیکلش اما بدم نبود. کار ما شده بود کافی شاپ رفتن پارک سینما سفره خونه! یه موقع هایی هم شیطنت میکردیم تو پارک اونم فقط در حد لب و بوس. یه روز سر کلاس بودم اس داد طوله سگ من بیا تو پارک کارت دارم منم اس دادم یه ربع دیگه کلاسم تموم میشه میام گفت اوکی. کلاس تموم شد گفتم مینا من دارم میرم بابک کارم داره البته بهش گفته بودم ما دوست شدیم این حرفا گفت برو احتمالا کلاس آخر میبینمت خلاصه بهش زنگ زدم گفتم بابک من تو پارک تو کجایی گفت منو ندیدی گفتم نه کوشی از پشت دستامو گرفت گفتم بچه مگه مرض داری گفت دوست دارم طوله سگی گفتم چرا نرفتی سرکار گفت مرخصی گرفتم گفتم چیزی شده گفت نه فقط یه چیزی بگم ناراحت نمیشی گفتم نه بگو گفت میخوام ببرمت یه جایی منم گفتم کجااااااااا گفت حالا بیا سوار ماشین شدیم گفت هلی جونم من کالبد آپارتمان دوستمو گرفتم بریم اونجا؟ گفتم دستت درد نکنه بابک نگه دار پیاده شم گفت تو رو خدا هلنا گفتم تو فکر کردی من جنده ام گفت ا هلنا این حرفا چیه دیگه نگیا گفتم با این حرکتت من چی بگم بهت؟ گفت بگو بله خندم گرفت گفت دیدی خندیدی من فقط میخوام بغلت کنم بوست کنم در همین حد! یه چپ چپ بهش نگاه کردم البته با یه لبخند آقا گازشو گرفت!بهش اعتماد داشتم رفتیم از یه سوپر مارکت خرید کردیم و رفتیم تو خونه دوستش من همه جا رو سرک کشیدم تا برگشتم رفتم تو بغلش پدرسوخته اصن صبر نکرد چنان لب محکمی ازم گرفت که از خودم بیخود شدم. گفت لباتو در بیار راحت باش گفتم کسی نیاد گفت نه خیالت راحت دارم قفل میکنم که خیالت تخت شه. مانتو مقنعه مو در آوردم دیدم بهم زل زده گفتم ها گفت جوووووونم موهات بلنده من عاشق موی بلندم. منم با شیطنت گفتم این از آپشن های منه! که خندید گفت ای طولههههههه سسسسسگ!!! اومد کنارم موهامو داد اونور گفت هلنا من خیلی دوستت دارم آروم بلبشو گذاشت رو لبم یه کم لب همو خوردیم. واقعا معرکه لب می‌گرفت تا جایی که احساس کردم یه چیزی از کسم ریخت بیرون. حس کردم دارم خیس میشم. یهو گفت هلنا میذاری سینه هاتو ببینم؟ گفتم تو هم نشون بده تا منم نشون بدم لباسشو درآورد دیدم رفت تو اتاق و ۱ دقیقه دیگه برگشت یه شلوارک پاش بود گفت طوله سگ من سوتینتو باز کنم؟ گفتم آره باز کردو گفت جوووووونم لم بده رو کاناپه ببینم منم لم دادم اول نوکشو هی نگاه میکرد هی لیس میزد گفتم بابک نکن گفت جوووووون هنوز نکردمت که! گفتم حالم یه طوری شده گفت جووووووون حشری شدی عشقم!انقدر سینه هامو مالید و خورد که چشام خمار شد!لیس میزد نوکشو مث این ندیده ها تا نافمو میخورد میومد بالا تا گردنم. شرمت خیس خیس شده بود!دست انداخت آروم شلوارمو کشید پایین که یهو شرتمم باهاش در اومد!گفت جووووووون کس تپلی!!! من واقعا نا نداشتم گفتم بابک گفت جونم طوله سگی کس تپلی گفتم یه وقت سسریع گفت حواسم هست نترس پاهامو داد بالا آروم دست کشید رو کسم گفت جوووووون هلنا چه کست آب انداخته نذاشت حرف بزنم افتاد به جون کسم این اولین بارم بود که تجربه میکردم کسی کسمو لیس بزنه! زیاد با کسی دوست نمیشدم یا حتی نمیذاشتم بهم دست بزنن چه برسه به اینکه کسمو بخورن!قبل بابک فقط ی دوست پسر داشتم که بهم خیانت کرد اما خوشحال بودم که نذاشتم دستش بهم بخوره! بابک داشت چوچولمو میک میزد وااااااااااااای عجب حسی بود! انقدر لیسم زد که گفتم آخ بابک دارم میشم گفت جووووووون با یه دست پاهامو داد بالا با یه دست سینمو میمالید که تا کسمو با زبون داغش لیس میزد ارضاء شدم که خودشم فهمید اما بازم داشت چوچولمو میخوردو لیس میزد! من دیگه رسما ولو شدم که دیدم اومد بالا سرمو بوسم کرد که دیدم وااااااااااااای کیرش راست شده! آروم شلوارکشو درآورد کیرش داشت شورتشو پاره میکرد که یهو گفت دیدی طوله سگ این بچه رو بیدار کردی حالا من چیکار کنم؟ منم یه لبخند زدم گفت جووووووووون قربون اون چشمای درشت خمارت بشم. شورتشو درآورد عجب کیری داشت هم بلند هم یه مقدار کلفت!چشماش قرمز شده بود کیرشو گذاشت لای سینمو عقب جلوش کرد بعد گفت هلنا واسم ساک میزنی؟ منم که هنوز حشری بودم گفتم یس یس گفت جوووون اومد گذاشت کنار لبم منم آروم کیر داغشو گرفتم گذاشتم تو دهانم بعد درش آوردم گفتم بشین رو کاناپه اونم نشست منم کیرشو کردم دهنم البته کلفت بود زباد جا نمیشد منم هی لیس زدمو سرشو میک میزدم کیرش تمیز بود تا تخماشو مث فیلم سوپرا خودمو لیس زدم که گفت میذاری بکنمت گفتم تو رو خدا بابک گفت از پشت گفتم نه گفت هلی جوووووونم گفتم نه که باهام قهر کرد حرف نزد منم کیرشو کردم دهنمو واسش ساک زدم گفتم بابک جوابمو نداد گفتم بابببببببببک دیدم باز لوس کرد حرف نزد منم آروم اومدم رو کیرش نشستم که کیرش رفت لای کسم که دیدم آروم گفت جوووووونم که دلم هررررررری ریخت منم هی کسمو میمالیدم رو کیرش آروم گردنشو لیس میزدم که آروم تو گوشش گفتم جووووون بیا بکن عشقم که سرمو داد عقب تو چشام نگاه کرد گفت دوستت دارم هلنا منم لبشو خوردمو گفتم منم دوستت دارم و آرزو از روش پاشدم گفت کاری میکنم دردت نیاد باشه منم گفتم باشه رفت تو اتاقو با یه ژل آمیزشی اومد گفت این آیسه هم خنک میکنه هم دردتو کم میکنه حالا آروم کونتو بده بالا منم رو مبل افتادم کونمو دادم سمتش یهو ژلو اسپری کرد رو سوراخ کونمو مالیدند اومد ازم لب گرفتو سینمو خورد تا اثر کنه اومد سراغ کونمو با انگشت کرد تو کونم یه کم درد داشت اما نه خیلی کونم سر شده بود انگشت کدومشو ولی کردو کرد کونم که گفتم آخخخخخخ گفت جوووون نگو الان آبم میاد تا سه تا انگشتشو کردو چرخوند یه درد مبهم داشتم اما نه خیلی بعد گفت حالا نوبت این کوچولوی منه که اول گفت یکم ساک بزن بعد بکنم توش منم تا زیر تخماشو خوردمو لیس زدم که گفت بسه بعد روشو ژل مالیدو آروم سر کیرتو کرد تو کونم گفت دردت اومد بگو منم گفتم باشه و کیرشو آروم کرد تو کونم درد داشتم اما زیاد نه کونم سر بود بعد هی آروم آروم کرد تو گفت هلنا کل کیرم الان تو کونته آروم تلمبه میزد و میگفت جوووووون عشقم کونت آتیشه موهوم پیچید لای دستشو آروم عقب جلو کرد کیرشو بعد یه چک زد رو کونمو گفت حالا نوبت منه دیگه محکم تلمبه میزد جاشم که باز شده بود منم واسه حال بیشترش هی آخو اوخ میکردم اونم داشت حال میکرد یهو موهامو کشیدو تند تند تلمبه زد گفت آبم داره میاد کیرشو در آورد گفت بریزم کجات نمیخوام بریزم تو کونت تا اومدم حرف بزنم آبش پاشید رو لبمو صورتم که اونم یه آه بلند گفتو تمام آبشو خالی کرد رو لبم بعد ولو شد منم کنارش ولو شدم با همون صورت پر از آب کیر یهو یه صحنه از فیلم سوپر که دیده بودم اومد تو نظرم آروم بلند شدم و کیرشو آروم کردم تو دهنمو ساک زدم آبش شور بود یه کم چندشم شد اما تا آخرش واسش ساک زدم بابکم هی میگفت اووووففف یه کم از آبش رفت تو حلقم و منم قورتش دادم مور مورم شد اما خب خودم خواستم دیگه! بعدش صورتمو شستم و اومدم کنارش خوابیدم تا عصر ساعت۴!بیدار شدیمو یه چیزی خوردیم بعد یه کم لب بازی کردیمو منم آرایش مختصری کردمو بابک رسوندتم دانشگاه تو راه هم همش قربون صدقه م میرفت منم بوسیدمشو پیاده شدم و بابکم رفت خونشون. بازم سکس داشتیم اگه دوست داشتین واستون مینویسم باز

نوشته : هلنا


👍 0
👎 0
25149 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

444467
2014-11-20 01:01:59 +0330 +0330
NA

داستان داستانه حالا یه داستان نوشته که ما آدمای بیکار بشینیم بخونیم.در ضمن قشنگ بود…

0 ❤️

444469
2014-11-20 10:57:54 +0330 +0330
NA

برو بمير كوني بيا طوري مي كنمت كه تا ابد يادت بمونه

1 ❤️

444470
2014-11-20 16:13:36 +0330 +0330
NA

عالی بود فقط نحوه آشناییتون قلمت ضعیف کار کرد

0 ❤️