بعداز این حرف فاطمه ، هر لحظه به لیوان آب نگاه میکردم خنده ام میگرفت ، فاطمه بهترین دوست من بود … شاید تنها دختری که میتونستم بهش اعتماد کنم … اتوبوس حرکت کرد و چند دقیقه ای بود به خیابان ها خیره شده بودم ، به مردم نگاه میکردم … گاهی به فکر فرو میرفتم ، گاهی هم بر میگشتم و داخل اتوبوس رو نگاه میکردم ، دیدم یکی داره از صندلی عقبی صدام میزنه ، برگشتم و نگاه کردم ، دیدم “استاد صادقی” هست ، استاد یکی از درس های تخصصیمون که خیلی هم خانم مهربونی بود.
"پایان قسمت دوم (آخر)"
خب سخنرانیم رو توی قسمت اول کردم … فقط این پروفایلم هست شاید دوست داشته باشید داستان های دیگه رو هم بخوانید
(ضمنا این داستان کپی نیست و توسط خودم (جادوگر سفید) نوشته شده ، لطفا اگر قصد انتشار داستانی رو دارید،به اسم خودتون ویرایش نکنید)
"باتشکر از دوستانی که داستان من رو خوندید ، امیدوارم دوست داشته باشید"
نوشته: جادوگرسفید
قبل از اینکه ملت فحش بارونت کنند:
اول بگم که بسیار خوبه که قواعد نوشتاری و جمله بندی و … خوب رعایت شده بود. کاملا معلوم بود که روش وقت گذاشتی و ویرایش حسابی روش انجام دادی. استفاده از نقطه ها و پاراگراف بندی و … عالی بود. دستت درد نکنه.
تلاشت برای منتقل کردن فضا به خواننده هم خوب بود.
ایده هم هرچند تکراری، ولی خوب بود.
با این حال نقدهای من:
1- قصدت از نوشتن داستان چیه؟ قبل از نوشتن معلومه که در این مورد فکر نکردی. میخوای ادبی بنویسی؟ خریدار نداره اینجا. میخوای نصیحت کنی؟ خیلی خیلی نصیحت آبدوغ خیاری از آب در اومده…
2- مخاطبت کیه؟ کسانی که اینجا داستان میخونند دنبال نصیحت شنیدن نیستن، دنبال عبرت گرفتن هم نیستند. اگر هم فکر میکنی که تلنگر میزنی و تکونشون میده باز در اشتباهی.
کسانی که اینجا داستان میخونند، دنبال هیجان هستند و بیشترشون هیجان جنسی، و البته عاشق فانتزی هستند. چه اونایی که خودارضایی میکنند با داستانها. چه اونایی که داستان های فانتزی رو دنبال میکنند، چه اونایی که خاطرات بقیه رو میخونند و تو ذهن خودشون همزاد پنداری میکنند، و کسانی که حتی اگر بخوان داستانی رو نصیحت وار بخونند دلشون میخواد که طی یکسری ماجراهای هیجان انگیز (حتی جنایی!!) به نصیحت از پیش آماده شده در ذهنشون برسن.
دیدی که چقدر بحث واقعی بودن و نبودن داستانها داغه؟ دلیلش اینه که خواننده ها تو ذهنشون دنبال اینن که یا اون داستان برای خودشون پیش بیاد یا اینکه خودشون جای آدمای تو داستان باشن… البته بگذریم از بعضی ها که به شعور انسانی توهین میکنند!
3- قبل از نوشتن، بیشتر فکر کن و ماجرا و فانتزی درست کن که خواننده رو دنبال خودش بکشه. اینکه من آدم بی پولی هستم که پول و فساد همسایه منه و تا میرم در بزنم یکهو خوشبختی بهم رو می کنه، در دنیای امروز بسیار غیرواقعیه، کسی هم باورش نمیکنه. ولی اگه همین داستان رو بپرورونیش و پیچ و تاب بدی، پیچیده بشه خواننده غیرواقعی بودنش رو تقریبا فراموش میکنه.
بقیه داستانهات رو هم میخونم و نظرمو میگم.
راستی، الان رفتم سعی کردم پیدا کنم پروفایلت رو ولی پیدا نکردم. تو جستجوی نام کاربر همه مدل جادوگری هست غیر از مدل سفیدش!
یک پیام خصوصی بهم بده که بتونم ببینم پروفایلت رو.
چقد نصيحتاش ابدوغ خياري بود!!!عين داستانهاي معلمهاي قران تو مدارس راهنمايي دخترونه
جادوگر جان ،
جالب ،زیباودلچسپ نوشتی.
حقا که این اسم شایسته و لایقته چون با قلمت جادو کردی.
خطاب به (کسرا- هات)
محترمانه عرض کنم که نقدت کاملأ تک روانه و پوچ وبی معنیه همه رو مثل خودت ازدریچه چشم تک بین خودت میبینی ،دادا همه مث خودت که بد سلیقه نیستند.
بجز سیاه وسفید خاکستریم هست.
وجودشو داری با عمل حرف بزنن یه داستان از این بهتر آپ کن،نداری بیهوده سنگ اندازی نکن که مثلا مخاطب شایداحساس کنه آهاا یه چیزی بارت هست!
اینجا همه مث خودت آگاه و روانشناسند! پس قضاوت بی موردنکن
با تشکر ناراحت نشو عزیز
آقای گنکر
نویسنده دوست داره که فیدبک بگیره از خواننده هاش، نقدهاشون رو بشنوه. کسی هم فحش بهش نده، کسی هم بهش توهین نکنه.
من نقد کردم نوشته اش رو، هیچ توهینی به خودش و کس دیگه نکردم. حالا یا قبول داره و استقبال میکنه و تاثیر میگذاره روش نوشته هاش، یا میگه مزخرف بود و باجواب به من یا بی جواب به من بیخیال نظر من میشه!
قرار نیست من از حرفای تو جا بزنم و نظرم رو تغییر بدم.
حالا تو این وسط چیکاره ای؟ مگه یارکشیه که حس کردی رفتی تو تیم نویسنده و منم انگار که تو تیم حریفم، اومدی به من توهین میکنی که تک بین و بدسلیقه و … ؟ نظرت رو بنویس، بگو عالیه توپه خوبه، نویسنده اگه تعریف هات خوشش اومد خواست تشکر میکنه و ادامه میده، خوشش هم نیومد که هیچی!
در ضمن در عالم نویسندگی و نقاشی و فیلم سازی و … منتقد معمولا خودش نویسنده و فیلم ساز و … نیست (بجز موارد نادر) بلکه وظیفه اش اینه که از دید مخاطب نظرش رو بده.
(کسری هات)
از جوابت خوشم اومد .
منم نظر خودمو ابراز کردم ،
قصدم توهین نبود.
زنده باشی برادر.
زود تمومش کردی خاطرتو
یکم ناله داستانتو بیشتر میکردی چند قطره برات اشک تمساح میریختیم دختر
دفه بعد شاش داشتی نیا بنویس