و مرا تا تو نباشی جان نیست

1396/06/22

نزدیک خونه بودم
دستی به صورتم کشیدم و جلو در همیشه بازه خونه وایسادم
پرده رو زدم کنار و رفتم تو
حتی این وقت شب هم یه کمی حیاط خلوت نمیشد
سرمو انداختم پایین و رفتم سمت اتاقم
_چه عجب امشب زود ولت کردن خوشکله
صدای این مرتیکه هرشب رو اعصابم بود و امشبم روش
دندونامو به هم ساییدم و به راهم ادامه دادم
_لا اله الله فرزاد تو باز گیر دادی به این طفل معصوم
_هه حاجی معصوم ؟؟ مگه هرزه هایی که هرشب زیر یکی میخوابن هم معصوم میشن
دیگه بدجوری پاشو از گلیمش درازتر کرده بود
خیلی خسته و نا امید بودم و حرفاش چوب خطمو پر کرد
با عصبانیت رفتم سمتشو صداشو زیر لب شنیدم
_فقط نمیدونم چرا به ما پا نمیده اگه مشکلت پو…
صداش با دادش خفه شد وقتی زانوم کوبونده شد لای پاهاش
صدای جیغ و چیکار کردی و کلی صداهای مختلف و میشنیدم ولی هیچ کدوم لذت کاری روکه کردم از بین نبرد
مدت ها بود تو ذهنم این کارو باهاش میکردم و حالا واقعیش کرده بودم
سرمو که بلند کردم دیدم همه دارن میدوئن سمت ما
اینجا دیگه جای من نبود
کولمو برداشتم و زدم بیرون…
.
.
.
امید
چیزی که خیلی وقته ندارم
انگیزه برای زندگی
هدف
همشون یادم رفته
بعضی وقتا که دارم پیاز داغایی که درست کردمو بسته بندی میکنم یا دارم با سرعت وحشتناکی تایپ میکنم تا این متنا تموم شه یا حتی وقتی ساعت ۱۲شب تازه شروع میکنم به تمیز کردن رستوران به این چیزا فکر میکنم
چرا دارم این کارارو میکنم
برای یه لقمه نون؟
خب که چی بشه زنده بمونم؟
مگه نمونم چی میشه
تلخه خیلی تلخ بدونی دل تنگی و بدونی دل تنگه و نمونی و نبینی و…
با صدای صاحب خونه به خودم اومدم
_بجنب دختر جون الان مهمونام میرسنا همه چیز آمادست؟
_بله خانم ، باید میز رو هم بچینم یا میتونم برم؟
_نه دیگه بخوای میزو بچینی که لو میرم ، خودم از پسش بر میام تو زودتر برو تا نیومدن
خنده های ریزش موقع شوخی کردن و صدای نازکش رو مخم بود
_چشم غذا ها همه رو گازه الویه و دسر ها هم تو یخچاله لازانیا تو فر و پیش غذا هم تو ماکروفره فقط باید گرم بشه
مرسی قربونت برمی گفت و دستمو گرفت برد سمت اتاق تا لباسمو عوض کنم و برم
پاکت رو کیفم میگفت کرایه این ماه بلاخره جور شد
لبخندی از سر رضایت زدم و راه افتادم سمت خونه
پیاده روی شده بود یکی از همدمای زندگیم
پس پیاده راه افتادم


_عشق من
_جونم
_خانم من
_جوونم
_زندگی من
_جووون دلم
_یه قولی بهم میدی
_چی گلم
_قول بده دیگه پیاده هیچ جا نری ماشینت تو پارکینگ خاک بخوره که چی آخه عزیزم
_آخه…
_قول بده دیگه
_چشم … مگه میشه تو چشات نگاه کنم و بگم نه
همیشه با چشماش خمارم میکرد و با لباش مستم میکرد
شیرین ترین لبای دنیا رو چشیدم و به خودم قول دادم تمام گیر دادناشو به جون بخرم
ارزش عاشقی بیشتر از این حرفاست…


نفهمیدم کی این اشکای لعنتی اومدن پایین
حالم از خودم و ضعیف بودنم بهم میخوره
من ۲ساله که مرد شدم مرد که گریه نمیکنه
بازم این محله لعنتی و این خونه لعنتی تر
اگه یکم بتونم بیشتر کار کنم هرجوری شده از اینجا میرم
این خونه رو هم از صدقه سری حاجی دارم وگرنه کی به یه دختر تنها بدون پول پیش و این یه ذره کرایه خونه میده؟
ولی خب تحمل فرزاد سخت ترین کار تو دنیاست
حس میکنم شبایی که رو صندلی فلزی تو پارک یا لای ریشه های درخت میخوابیدم تا یخ نزنم برام آسون تر میگذشت
حتی تحمل پیشنهادای وقیحانه ماشینای شاسی بلند نصفه شب تو خیابونا برام راحت تره حداقل هرکدوم یه غریبه ان که میان چه چیزی میگن و میرن
ولی این فرزاد داره همه رو نسبت به من بدبین میکنه
حتی خود حاجی هم شک کرده بود و چند شب مثلا یواشکی دنبالم کرد تا باور کنه سر کارایی که خودش واسم جور میکنه میرم و زیرخواب نیستم
و این از همشون دردناک تره
بازم رسیدم جلو در حیاط
این چند وقت که فرزاد بیمارستان بود و بعدم تو خونه افتاده بود تونستم یه نفس راحت بکشم
ولی با کنار رفتن پرده بازم قیافه نحسشو دیدم
با بیشترین سرعتی که از خودم میشناختم رفتم سمت اتاقم
ولی حتی وقتی درو بستمو پرده کوچیک پشتشو کشیدم بازم صدای داد زدناش میومد
_ببین جوجه حیف که حاجی پشتته وگرنه دهنتو سرویس میکردم الانم بدون با بد کسی در افتادی من تا ثابت نکنم تو چه جنده ای هستی ول کنت نیستم که … میدونی اگه عقیم بشم میتونم بدم دولت دهنتو صاف کنه اونا بلدن چجوری آدمت کنن البته بعد از اینکه خودم جلو …
صدای جیغ و داد ننش و جمع شدن همسایه ها ساکتش کرد
دستامو گذاشتم رو گوشامو نشستم پشت در
روزگار سخت و سخت تر و من هرروز شکننده تر


_محمد
_هووم
_هوووم چیه بگو جونم
_خب
_خب بگو دیگه
_تو دوباره صدام کن
_محمددد
_اااا حواسم پرت شد دوباره دوباره
_لوس نشو دیگه گوشیتو بذار کنار یه دقیقه
_خب بگو
_محمدددد
_چیه هی محمد محمد بگو حرفتو دیگه
_خیلی بدی ازت بدم میاد
_ولی من عاشقتم موش کوچولوی خودم بیا بغلم ببینم
_نمیام قهرم
_به درک
_محمدددددددد
_اااا نه بابد میگفتم چرا عشقم قهر نباش لطفا من که دوست دارم …
خده ای کرد و تو یه حرکت بلندم کرد و شروع کرد چرخیدن دور خودش
خنده های از ته دل تو بغل عشقت بهترین هدیه خداست


صدای خنده هامون جای صداهای بیرونو تو گوشم پر کرده بود
نمیدونستم کدوم زجرآور تره یا طاقت شنیدن کدومشون برام راحت تره
.
.
.
امروز کارام یکم سبک تر بود فقط بعد از ظهر باید میرفتم رستوران و بعدم تا شب بیکار بودم
پروژه ها رو تحویل رفیعی دادم و راه افتادم سمت رستوران
تازه ساعت ۱۱ بود و کار من از ۲ تازه شروع میشد ولی حوصله برگشتن تو اون خونه رو نداشتم
همه کارامو تحویل داده بودم و هیچ سفارش جدیدی تو هیچ موردی نداشتم پس زنگ خوردن گوشیم تو این شرایط غیر قابل حدس بود ولی زنگ خورد
_بله
-خانم …؟
_بله بفرمایید
_از شرکت … تماس میگیرم شما رزومه فرستاده بودین برای شرکت ما جناب رئیس …
از خوشحالی بقیه حرفاشو نشنیدم فقط فهمیدم تا یه ساعت دیگه باید اونجا باشم …
باورم نمیشد اینی که الان روبروم نشسته رئیس همین شرکته و قراره به زودی استخدامم کنه
_ببینید خانم موفقیت شرکت برای ما از همه چیز مهم تره من برای موفقیتم هرکاری میکنم به هرقیمتی و دوست دارم کارمندا هم …


_عشقم من و تو باید برای موفقیتمون هرکاری بکینم و هر سختی رو به جون بخریم
_ولی محمد منو تو زندگیمون خوبه بخدا به این کار احتیاج نداریم
_درسته الان خوبه ولی میتونه عالی بشه به بچه هامون فکر کن مگه دوست نداشتی تو رفاه کامل بزرگ شن من اگه فقط شیش ماه هم برم اونجا بار خودمو بستم فقط کافیه اون کارخونه رو راه بندازم و کارو به همه یاد بدم قول میدم زود برمیگردم داییم فقط به من اعتماد داره که این پیشنهادو به من داده
_من تو این شیش ماه دق میکنم
_خدانکنه گلم تند تند به هم زنگ میزینم حرف میزنیم حتی میتونیم همدیگه رو ببینیم
_به یه شرط میذارم بری
_واسه من شرط نذارا
_پس نباید بری
خندید و دماغم و فشار داد و گفت
_خب حالا بگو ببینم چی میشه
_منم باید باهات بیام
_عزیز من اونجا که جای تو نیست من دارم واسه کار میرم تو بیای اونجا…
_همین که گفتم یا باهم میریم یا کنسله
بغلم کردو تا اومد حرف بزنه گفتم
_اینجوری خر نمیشم الکی تلاش نکن
_پس چجوری خر میشی؟
چشمای حرصیمو دید و دویید و منم دنبالش رفت تو اتاق و خودشو انداخت رو تخت منم کشید رو خودشو لبامون تو هم قفل شد و بدنامون باهم یکی …


_خانم خاااانم کجایی دارم با شما حرف میزنما
_چقدر بعضی از جمله ها شبیه همن
_بله؟؟
_هیچی ببخشید بفرمایید
_حالتون خوبه
_بله بله بفرمایید
_اگر شرایط مارو میپذیرید لطفا این فرمو پر کنید
نفهمیدم چجوری فرم پر کردم و اومدم بیرون دلم بدجوری گرفته بود بعد از رستوران یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت خونه کاری که خیلی وقت بود نکرده بودم
تو تاکسی فکر آدم خوب کار نمیکنه
یعنی واقعا دارم میرم سرکار باید به آقای حمیدی بگم دیگه نمیام رستوران دیگه لازم نیست برای آشناهای حاجی غذا درست کنم پروژه هام چی میشه دیگه پروژه نگیرم؟
یعنی بالاخره میتونم خونمو عوض کنم …
ممنون آقا پیاده میشم …
گیج بودم و گیج تر شدم وقتی پرده رو دادم کنار و وسط حیاط دیدمش
چقدر شکسته شده بود … اولین چیزی که به ذهنم اومد …
توهمه … خوابه … حتما مال خستگیه …
ولی صدای نخراشیده فرزاد بهم فهموند واقعیه واقعیه
_بفرما شاهد از غیب رسید این آقا خوشتیپه با شما کار داره خوشکل خانم فکر کردی الکی سبزی بیاری پاک کنی و پیاز داغ سرخ کنی بفروشی میتونی سر مارو کلاه بذاری ببین چه حالی باهات کرده که تا این آشغال دونی اومده سراغت…
اون میگفت و من مسخ چشمایی شده بودم که هر لحظه به من نزدیک تر میشد
چرا ته دلم میلرزه من که دیگه عاشقش نیستم من که دیگه دوسشم ندارم مگه من ازش متنفر نشدم وقتی اونجوری دیدمش آره …


_امید امید ترخدا جواب بده امید بردار گوشیو خواهش میکنم ترخدا جواب بده
وقتی صدای خواب آلودش پیچید تو گوشی انگار دنیا رو بهم دادن
_چی شده بهار نصفه شبی چرا گریه میکنی
_امید ترخدا به دادم برس محمد منو از خونه انداخت بیرون
_چی داری میگی محمد؟؟؟حالت خوبه ؟؟؟
_نه فقط بیا دنبالم
_کجایی ؟
.
.
.
من از همونجایی ازش متنفر شدم که تو کشور غریب منو تو خونه تنها میذاشت و با پسر داییش میرفتن عشق و حال از همون شب لعنتی ازش متنفر شدم که به شکای من مهر یقین زد و با پسرداییش مست مست با چندتا دختر عوضی و خیابونی اومدن تو خونه و در مقابل جیغ و دادای من منو از خونه انداخت بیرون
اون شب باخودم عهد بستم به محض اینکه با کمک امید پام رسید ایران هیچ کس حتی خانوادم منو نبینن چون دیگه طاقت و تحمل دیدن عشق زندگیمو نداشتم!!
ولی هیچ وقت فکر نمیکروم برسم به اینجا که محمد و وسط این حیاط ببینم
حالا دیگه جلوم وایساده بود
چشم تو چشم و خیره بهم
حس لغزیدن چشام مثل دلم کار سختی نبود ولی کنترلش خیلی سخت
_بهار …
صداش … لرزش صداش … اشک تو چشاش …
چرا داره دیونم میکنه

مگه من ازش متنفر نیستم…

نوشته: پیجک


👍 21
👎 1
2719 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

651843
2017-09-13 20:25:08 +0430 +0430
NA

جالب بود تشکر?

1 ❤️

651916
2017-09-13 21:31:32 +0430 +0430

زیبا بود اما کمی درهم و گنگ نوشتی،کمی اگه ترتیب توالی وقایع منظمتر باشه درکش آسونتره. اینقدر فکرها مشغولند که تمرکز سخت میشه گاهی
لایک

2 ❤️

651932
2017-09-13 21:50:34 +0430 +0430

دو ساعته نشتسم تف تو دهنم درست کردم و سر کی.رمو میمالم تا به بکن بکن های داستان برسه و یه جق دلاور بزنم ،بعد آخرش هم دراماتیک تموم کردی؟یه انگشت هم نکردن تو داستانت؟ (dash)
بابا اینجا جایی واسه الم کردن ک.یر ج.قی های کارکشته و سینه سوخته ای مثل منه ، نه محفل رومه و ژولیت ?

2 ❤️

651945
2017-09-13 22:14:24 +0430 +0430

قشنگ بود، بيشتر وبهتر بنويس پيجك جان ، خسته نباشيد

1 ❤️

651982
2017-09-14 01:11:21 +0430 +0430

راستش یکم گنگ بود،ولی قشنگ بود،ارزش خوندن و لایک کردن داره،امیدوارم بیشتر ازت ببینم،موفق باشی…

1 ❤️

651989
2017-09-14 04:30:23 +0430 +0430

پیچک عزیز ؛
دیالوگای بریده بریده کوتاه که شبیه سبک جلال آل احمد هستش و جاهایی پلان های قشنگی خلق کردی بویژه بخش اول داستانت حس برخورد با یه داستان قوی رو تداعی میکنه
اما یه جاهای خب کمی گنگ و شتابزده نوشتی و انگار خواننده توی لابیرنت پیچیده ای سرگردون میشه…
و آدمایی که خوب درونکاوی نمیشن یه جورایی همه بارتو روی دوش خواننده گذاشتی
امیدوارم شاهد کارای بهترت باشیم

2 ❤️

652187
2017-09-15 10:05:55 +0430 +0430

ممنونم از همه دوستانی که بهم انرژی میدن
امیدوارم بتونم تو کارهای بعدیم بهتر بنویسم

0 ❤️

713576
2018-08-27 21:30:39 +0430 +0430

گنگ و درهم و آشفته بود .

0 ❤️