پسرک کسخول

1390/09/13

سلام،اسم من حامد،الان در حال حاضر 19 سالمه،رشته انسانى درس ميخونم، پشت كنكورى ها، پدر من سال 82 فوت كرد(تصادف)،دو تا خواهر دارم كه هر دوشون ازدواج كردن،من و مادرم تنها زندگى ميكنيم، جريان بى نمكى كه ميخوام براتون تعريف كنم،مربوط ميشه به 2 سال قبل، خونه خانواده داماد بزرگم تقريبا چسبيده به خونه ماست،ميشه اسمش رو گذاشت"همسايه"،سه تا خواهرن و دو برادر، همشون ازدواج كردن؛به جز دختر آخرى"كه يك سال از من بزرگتره" اسمشسمانه،اوايل كه هنوز فاميل نشده بوديم زياد با خانوادشون رفت و آمد نداشتيم،وقتى كه تو خيابون مى ديدمش"زياد ازش خوشم نمى يومد؛ (قد سمانه171. قيافش معموليه،هيكلش هم خوبه، قد من 191،وزنم 84.)
من اهل لاشى بازى و رفيقبازى،خيابون متر كردن و…“نيستم.
مثل پيرزن ها همش تو خونه هستم،يا با كامپیوتر ور ميرم يا فوتبال نگاه ميكنم يا درس ميخونم” يك زندگى كاملا بى معنى و تكرارى.نميدونم چرا هر وقت دخترى به من لبخند ميزنه يا يه جورايى به من ابراز محبت ميكنه،من باهاش خشك رفتار ميكنم! بعدش هم مثل … از كارم پشيمون ميشم.بگذريم…

وقتى كه با هم فاميل شديم يك خورده روابط به هم نزديكتر شد.طبقه بالايى خواهرم … بودن. طبقه پايين هم پدر شوهرش و…"
امتحانات ترم اول شروع شده بود.با اينكه درس رياضى آسون بود ولى
من خيلى مشكل داشتم، كتابم رو برداشتم رفتم نزد خواهر گرامى،بحر آموزش رياضى،كه ناگهان از درشون آمد صدايى،از گلوى سمانه جون آمد بود،آن اندك ندايى، كه ميگفت فلانى،بيا در رو باز كن كجايى.
اومده بود با خواهر زادم بازى كنه،فهميد كه من لنگ رياضى هستم،خواهرم ازش خواست به من رياضى يا بده،اونم قبول كرد.
چون بچه سرو صدا ميكرد رفتيم طبقه پايين،من و برد تو اتاق خودش،بهم گفت مشكلت رو بگو،كجا مشكل دارى؟(حقيقتش من اينقدر كف و خجالتى بودم كه هر كار ميكردم زبونم باز نميشد)
به هر بدبختى بود ياد گرفتم.دمش گرم.رياضى 19.5 گرفتم.خودم باورم نميشد،معلم شك كرده بود كه شايد من تقلب كردم،
چند هفته اى از اون جريان گذشت.
نزديك عيد بود تقريبا" مادرم و خواهرام رفته بودن مسافرت خونه پدر بزرگم،منم قرار بود مدرسه ها كه تق و لق شد جيم بزنم و برم اونجا.
دومين شبى كه تنها بودم ساعت 9 بود كه گوشيم زنگ خورد،دامادم بود"از سر كارش (داروخانه) زنگ زد به من،گفت زنگ بزن خونه بابام ببين سمانه باهات چى كار داره ،
منم زنگ زدم مادرش گوشى رو برداشت،خودم رو بهش معرفى كردم،بعد سمانه گوشى رو گرفت و بهم گفت كه ويندوز لب تابش بالا نمياد.منم گفتم بيار بده به من تا درستش كنم،اومد در زد،در رو باز كردم لب تاب رو ازش گرفتم.خواستم در رو ببندم،كه گفت ميخوام ببينم چه جورى درست ميكنى"ياد بگيرم، منم كه اصلا حوصله نداشتم ببينم چه مرگشه،دى وى دى ويدوز 7 رو گذاشتم توش تا ويندوز عوض كنم_يه درايو C بيشتر نداشت. چار تا درايو براش ساختم و ويندوز رو…(ويندوز در حال نصب شدن)
يه لحظه سرم رو آوردم بالا به سمانه نگاه كردم،
اونم داشت من رو نگاه ميكرد،فيس تو فيس شديم، كم كم داشت يه حال مستى بهم دست ميداد،هر كارى كردم كه جلوى خودم رو بگيرم نميشد،هر دو تامون حشرى شده بوديم،بدجورى داغ كرده بودم،قلبم تند تند ميزد، به هم نزديك تر شديم،لبام به لباش نزديك بود،جورى كه نفس گرمش به صورتم ميخورد،من ميدونستم كه تو اون لحظه هر كارى كنم اون هيچى نميگه،ولى بين دو راهى بودم"آخه خانوادش به من اعتماد داشتن،اصلا مغزم كار نميكرد،نميدونستم چى كار كنم،سمانه آروم دستش رو گذاشت روى صورتم،دستش رو گرفتم توى دستم، لبام رو عاشقانه گذاشتم رو لباش، (اولين بار تو عمرم بود كه با يك دختر لب ميگرفتم) ( يك حسى اون موقع بهم دست داد كه توصيفش كار من نيست.)
ميخواستم لباش رو قورت بدم،هوس سر تا پام رو گرفته بود،يه مرتبه كسخول شدم خودم رو عقب كشيدم،خيلى خودم رو كنترل كردم،بهش گفتم:ترو خدا برو خونه خودتون،لب تاب كارش تموم شد خودم واست ميارم. اين حرف رو كه شنيد خيلى ناراحت شد،انگار بغض گلوش رو گرفته بود.بلند شد و رفت.من كسخول هم هاج و واج تو فكر بودم…
بعد از اون هيچ وقت باهم تنها نشديم،از اون شب به بعد ديگه بامن صحبت نكرده و با من قهره…
منم الان نشستم و دارم به كسخولى خودم ميخندم…

به بزرگى خودتون من رو ببخشید…

نوشته: حامد


👍 1
👎 0
32078 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

306183
2011-12-04 19:56:33 +0330 +0330
NA

روی هر چی کسخوله کم کردی تو

0 ❤️

306184
2011-12-04 22:04:29 +0330 +0330

بچه کونی وقتمونو تلف کردی

0 ❤️

306185
2011-12-04 22:25:25 +0330 +0330
NA

اخییییی اینو واسه من پیام خصوصی هم فرستاده بود! بچه کس خلیه اذیتش نکنین!

0 ❤️

306186
2011-12-05 07:09:49 +0330 +0330
NA

آخه شفنه کس دختر جلوت بود نکردی؟؟؟؟واقعا کسخولی پدر سوخته حال ما بهم زدی (|:

0 ❤️

306187
2011-12-05 11:10:08 +0330 +0330
NA

کسخولی اونجاست که میگه قد سمانه 171 اخه عوضی 170 تو کونت موندم از کجا 1 سانت اخر رو یافتی!!!

0 ❤️

306188
2011-12-05 13:59:37 +0330 +0330
NA

آخی یاد جوونیای خودم که 16 سالم بود افتادم منم یهبار یکی اینطوری از دستم در رفت اما از اون روز به بعد به صغیر و کبیر رحم نکردم
من یه نظری ندارم کونی که خوارش می کنه خودش سفارش می کنه یعنی باید بکنیش
به قول شیخ رازی کس مثل الکل می مونه نکنی میپره :))

0 ❤️

306189
2011-12-05 15:58:48 +0330 +0330
NA

واقعا چلمنی–باید اینجوری کونت بسوزه تا یاد بگیری پدر جان–باید بری با چند تا کونی بر بخوری تا کونده پر رو شی

0 ❤️

306190
2011-12-06 12:48:51 +0330 +0330
NA

دوستان ! همه ی اونایی که میخوان با یه نفر سکس داشته باشن پیشنهاد من اینه که یا یه کامپیوتر خراب داشته باشین یا اینکه از کامپیوتر یکم چیز بارتون باشه که اگر خدا خواست یک(( همسایه )) خوب پیدا بشه و دیگه حَلّه!:D

0 ❤️

306191
2011-12-06 17:36:20 +0330 +0330
NA

چرا اینجوری رفتار می کنید طرف سکش بکنه فوش میخوره نکنه فوش میخوره اصلاً خودتون میدونید چی می خواید
خیلی وقته ابتدا بجای داستان نظراتو میخونم اما همیشه حالت تمسخر داشتن
البته نظرات آدما شخصیت آدما رو نشون میده

0 ❤️

306192
2011-12-06 17:38:00 +0330 +0330
NA

باز هم تخيلات!!!كيرم تو حلقت ننويس ديگه كس كش

0 ❤️

306193
2011-12-07 17:17:57 +0330 +0330
NA

ارزش نظر دادن نداری

0 ❤️

306194
2011-12-08 05:14:12 +0330 +0330
NA

afarin ke az etemadeshon soestefade nakardi damet garm in hame 2khtar rikhte ke bokonishon chera foshesh midin

0 ❤️

306195
2011-12-08 16:35:18 +0330 +0330
NA

خدارو شکر ینفر صادق پیدا شد!

0 ❤️

306196
2011-12-09 04:39:51 +0330 +0330
NA

پسره کسخول بود.

0 ❤️

306197
2011-12-11 13:58:08 +0330 +0330
NA

karet khoob bood oonai kw badeto migan kos keshan

0 ❤️

306198
2011-12-16 13:03:34 +0330 +0330
NA

salam.kari ke to kardi taghriban shabihe kare hazrate yusof bud .ke ounam az etemade baghiye suestefade nakard .moshkele to eine ke be kari ke kardi eiman nadari va fekr mikoni koskholi bude dar surati ke eyne ensaniyat bude va malume sare sofre pedar madaret bozorg shodi .dar ensaniyat payande bashi …

0 ❤️

306199
2011-12-16 13:46:55 +0330 +0330
NA

Salam .kari ke to kardi taghriban shabihe kare hazrate yusof bud .ke ounam az etemade baghiye suestefade nakard .moshkele to eine ke be kari ke kardi eiman nadari va fekr mikoni koskholi bude dar surati ke eyne ensaniyat bude va malume sare sofre pedar madaret bozorg shodi .dar ensaniyat payande bashi …

0 ❤️

728663
2018-11-06 18:01:35 +0330 +0330

امیدوارم الان که دیگه 26 سالت شده آدم شده باشی و همچین فرصتهای طلایی زندگیت رو بگا ندی

0 ❤️