به خاطر کار پدرم مجبور شدیم مدتی رو در یکی از کشورهای عربی زندگی کنیم . خونه ایی که اونجا توش زندگی میکردیم کامپیوتر نداشت و چون خاهرم یه کار اینترنتی داشت یه روز با هم از خونه رفتیم بیرون تا یه کافی نت پیدا کنیم ، بالاخره توی یه خیابون نزدیک یه چهار راه یه کافی نت پیدا کردیم . خاهرم پای کامپیوتر رفت و مشغول کار با اینترنت شد اما من که حوصله م سر رفته بود از کافی نت بیرون اومدم و شروع کردم به چرخ زدن اون اطراف و چون ماشین های با کلاسی از چهاراه میگذشتند ناخوداگاه توجه م به ماشین های توی خیابون جلب شد و مشغول تماشای ماشین هایی بودم که در حال گذر از چهار راه بودن که یهو یه ماشین " بی ام و" که دو تا پسر جوون عرب توش نشسته بودن و به نظر خیلی شاد و شنگول بودن چون در حال خندیدن بودن و پوست سبزه ایی داشتن و یکی شون یه کلاه سایه بون دار سرش بود . جلوی من نگه داشتن و بوق زدن و یکیشون از توی آینه اشاره کرد که بیا سوار شو. من که نمیدونم چرا خنده م گرفته بود ، صورتمو برگردوندم و از ماشین اونا فاصله گرفتم که بگم من نمیخام سوار بشم اما اونا بی خیال بشو نبودن و همونجا واساده بودن و دائم چراغ میزدن و علامت میدادن که بیا بالا … من خودمو زده بودم به اون راه …یهو چشمم به پلیسی افتاد که کنار چهار راه ایستاده بود و ماشین ها را هدایت میکرد پیرهن سفیدی پوشیده بود و کلاه پلیس های راهنمایی رانندگی شبیه پلیس های خودمونو رو روی سرش گذاشته بود. دیدم پلیسه داره به طرف من میاد یهو رنگم پرید گفتم ای وای نکنه مثل پلیسای ایران یهو بیاد دعوام کنه ، توی همین فکرا بودم که پلیسه بهم نزدیک شد و به اون ماشین " بی ام و " که هنوز منتظر بود تا من سوارش بشم ، اشاره کرد و به عربی که گفت خانوم اون ماشین با شما کار داره . من خیلی عربی خوب نمی تونم حرف بزنم اما تقریبن می فهمم که چی میگن وقتی فهمیدم که اون پلیسه داره بهم میگه که اون ماشین با من کار داره و از من میخاد که پیش اون ماشینه برم خیلی خندم گرفته بود . من چه فکرایی در مورد اون پلیسه کرده بودم و فکر میکردم اون مثل پلیسای ایرانه .در حالی که اون با این موضوع خیلی عادی برخورد کرد و انگار یه چیزی طبیعی بود بعدش یه جوری با اشاره به پلیسه فهموندم که من نمیخام برم پیش اونا . اونم به پسرایی که توی ماشین بودن فهموند که من قصد سوار شدن رو ندارم و اونها هم گاز دادن و رفتن. پلیسه که دید من با اونا نرفتم شروع کرد با من حرف زدن که از کجا اومدم و اینجا چی کار میکنم و از این حرفا …منم دست و پا شکسته باهاش حرف زدم و کلی خندیدیم با هم آخه پسر باحالی بود ، خیلی لاغر و کوچولو بود به خصوص با وجود اون کلاهش که تقریبن تا نزدیکی چشماش پایین بود . حالا آقا پلیسه چهار راه رو رها کرده بود و مشغول لاس زدن با من بود که دیگه خاهرم اومد و باهاش خداحافظی کردم و رفتم .
نوشته: baby kuchulu
برو کیری با این داستان نوشتنت…داستان بود یا پیام کوتاه؟
اون لحظه خواهرت به صاحب کافی نت داشت کس میداد…
اولا تو که هنوز سواد خوندن نوشتن نداری غلط میکنی میای نت خواهر رو اینجوری مینویسن گاگول دوما 2 بار متنو خوندم هیچ جا اشاره نکرده بودی که پسری یا دختر فقط از متن داستان و سیخ کردن اون 2 تا عرب برات تابلو بود هرچی هستی اهل دادنی سوم اخه این مثلا چی بود نوشتی اینجا؟ اینجا سایت سکسی است نه مسابقه داستان کوتاه دبستان!!
دوستان این داستان دقیقا ینی
ادای تنگا رو در آوردن…
ینی طرف هیچ خاطره سکسی نداره،،،اوتو، یا اتو هم نمیزنه،خوشگل هم هست…
عزیزم شوهر تو سایتهای سکسی پیدا نمیشه،،برو بعد از نماز جماعت مسجد رو جارو کن، فامیل ما اینجوری یه شوهر پولدار پیدا کرد… بخدا راست میگم…
کیر تو مخت که گند زدی کوس مغز کوس موتور کیرم تو کونت که اتیشت بزنه
کيرم تو داستانت .خاستي بگي خارج رفتي کونتو گاييدم
عزیزم .دخترم . چرا از همون اول نمی گی ما فحشت بدیم. میپیچونی ملت رو . اولا خاک عالم تو سر لجن هایی مثل تو که عرب می بینن خوش خوشانشون می شه. یعنی زیر سگ بخوابید حیف هست براتون.پلیس های اونجا مثل پلیس های ایران نیستند?شرمنده سفارش میدیم براتون. والا ما تفاوتی بین اینجا و اونجا نمی بینیم .
دختره احمق. همین کارا رو میکنید که خارجی ها ۴ تا دختر ابرودار هم میبینن میگن ایرانی هست . ایرانی بودن شده فحش خواهر مادر. خاک بر سر اون پدر و مادرت که دیگه بچه تربیت نکنن. حالا کجا رفته بودی سر خیابون وایستاده بودی?
والا ج…ده بودن تو کشور اینا قانون داره . همچین بی حساب کتاب هم نیست .
لجن خبر مرگت همون ایران بده حداقل ادم دلش نسوزه.ابرو هر چی ایرانی هست بردید شما . dash1