پژواک یک رویا

1393/05/09

بی توجه راه به مسیرم ادامه میدم نمیدونم کجام
خیابونا به نظرم آشنا میان یاد حرف آرمین میوفتم دو باره صورت معصومه پریسا میاد جولو چشم نمیتونم جولو خودمو بگیرم اشکام سرازیر میشه
کاش به حرف آرمین گوش کرده بودم … کاش تو اون خونه ی لعنتی نمیرفتم کاش
آرمین تا لحظه ی آخر که ازش جدا شم و به طرف خونه ی پریسا حرکت کنم هی تکرار میکرد :
هنوز وقتش نیست
باس بهش زمان بدی
باید ببخشیش امیر
اون پشیمونه
ولی گوشم بده کار نبود باور نمیکردم پریسای من راحت بم پشت کنه
راحت بم خیانت کنه
درکش برام خیلی سخت بود
به سبب آشنایی که خونواده های ما باهم داشتن خوب میدونستم الان پریسا خونه تنهاست
یه خونه ی نسبتا بزرگ با یه حیاط قشنگ
حیاطش حیلی خوب تو ذهنم مونده آخه اولین بار پریسا رو تو حیاط دیدم پریسا و خونوادش دو سال بود به این محله اومده بودن تقریبا یه سال بعد از این که ما از اون محله رفتیم ولی خونه داییم همون نزدیکیا بود اون شب هم خونه داییم دعوت بودیم و من رفتم خونه پریساشون دنبال پسر داییم آخه داداش کوچیک پریسا یه مدرسه میرفتن و همش باهم بودن درو که باز کرد تعجب کرد چون همیشه زنگ میزدن پسر داییم بره ولی من که شستم خبر دار شده بود دختر هم دارن گفتم خودم میرم دنبالش
خلاصه داداشش درو باز کرد ولی حواسش نبود که خواهرش تو حیاطه منم قشنگ سر تا پا ی پریسا رو دید زدم یه ست صورتی پوشیده بود
شلوارکش چسبون بود از همون اول تو کفش بودم…
یاد خاطرات روز های اولمون اون مسخره بازی ها که میوفتم باعث میشه تو عمق دردم غرغ بشم
داشتم تو حال خودم میمردم که زنگ گوشیم به صدا در اومد رامتین بود
با این که همین چن ساعت پیش سرش کلی داد زدم و حرصمو یکم سر اون خالی کردم بازم بم زنگ زده بود
گوشیو ور داشتم از خجالت نمیتونستم صحبت کنم صدای رامتین و دوس داشتم
با صدای گرمش گفت امیر جان داداش کجایی
این همه مهربونیه این از سرم زیاده بازم طاقط نیوردم صدای حق حقمو که شنید یکم سکوت کرد بعدش پرسید کجام منم با همون صدا گفتم نمیدونم
داد زد گفت مث آدم بگو کدوم گوری رفتی
منم چیزی واسه گفتن نداشتم با گریه داد زدم نمیدووونم
ازم خاست سریع بیام خونشون … منم خیلی دلم میخاست برم چون حال خونه رو نداشتم ولی اولش مخالفت کردم ولی راضی شدم که برم یه در بست گرفتم رفتم خونشون
تازه فهمیدم کجا رفتم
من کی این همه راهو تا این جا رسیدم
رامتین خونشون تنها بود
تاکسیو رد کردم بره رامتینو دیدم که دم در منتظرمه رفتم بالا
همش چشای گریونه پریسا جولو چشمه
دوباره چشام حیس میشه
رامتین قضیه رو میفهمه میگه
میدونم الان جای این حرفا نیس ولی بت گفته بودم نروو من که تو حال خودم نبودم میرنم رو سینش
میگم
آخه تو چه میدونی به من چی گذشت تو حتی روحتم خبر نداره من چی کشیدم
رامنیت با لحن خاصی میگه یه چی بگم نمیزنی
من سکوت میکنم
خودش ادامه میده
چن دقیقه پیش پریسا زنگ زد ازم سراغتو میگرف خیلی گریه کرد
اون پشیمونه امیر
گف رسیدی به امیر بگو زنگ بزنه
من همین جور که رو مبل دراز کشیدم میگم
بره به جهنم
اون منو نابود کرد لامصب بفهم
همین طور که آرومم یاد چن ساعت پیش میوفتم
همون وقتی که میرم دم خونشون بش زنگ میزنم تا مث همیشه غافل گیرش کنم ولی این دفعه خنده ی رو لبم طعم زهر میداد
هر طوری بود درو وا میکنه از دیدنم خوشحاله ولی من به محز این که رسیدیم تو خونه خنده از لبام محو میشه حمله میکنم سمتش میندازمش رو مبل خودم میرم روش تا محکم بگیرمش دستاشو محکم میگیرم همون دستایی که وقتی میرفتن لای موهام حس جنون بم دست میداد پاهاشو با پاهام قفل میکنم تا نتونه تکون بخوره همون پاهایی که تو آخرین دفعه ای که تنها بودیم بوسه بارانشون کردم گریش در اومده حتی بعد این همه بدی دوسش دارم حتی بعد از این که فهمیدم تو عروسی یکی از فامیلاشون دور از چشم پدر مادرش وقتی مست کرده بود کلی با پسر عموش رقصیده بود خودشو کرده بود مسخره ی جمع هی بش میچسبید ولش میکرد وقتی فیلم عروسی رو دیدم آتیش گرفتم …
هنوزم خیلی دوسش داشتم واسه همین گریش اشکامو در آورد
سرش داد زدم چرا لعنتی چرا ا ا …
آخه من واست کم گذاشته بودم
چرا این کارو با من کردی
نمیدونستم دیگه چی بگم جنون زده بود به کلم فقط محکم فشارش میدادم به مبل چن تایی هم سیلی بش زدم ولی دیگه دلم نیومد کاریش کنم …
مث ابر بهار گریه میکرد
نشستم کنارش گفتم من عاشقتم کصافت ولی تو چی هستی . . . یه هرزه ی بد بخت
تو این حین اصن متوجه خودم نبودم یه حسی بم دست داد شهوتو نفرت باهم بود
داغ کرده بودم میخاستم تلافیشو با زدن پردش جبران کنم …
دوباره افتادم به جونش
گفتم باس بفهمی تقاص این قلطی که کردی چیه
پردتو میزنم ولت میکنم بری با پسر عمو جوونت …
گریه هاش که داشت آروم میشد دوباره شدت گرفت پشت هم التماس میکرد
امیر تو رو خدا
امیر غلط کردم

با این حرفاش وحشی ترم میکرد لباسشو توی تنش پاره کردم انداختم یه گوشه به زور شلوارکشم در آوردم …
گریش بند نمیومد دوباره سیلی زدم گفتم دهنتو نبدندی همین جا میکشمت
خیلی ترسیده بود منم قصدم صدمه زدن بش رو نداشتم ولی تو حال خودم نبودم
بدنشو قبلا دیده بودم چن بار هم دیگه رو ارضا کرده بودیم نمیتونستم جولو خودمو بگیرم سوتینشو محکم از جلو کشیدم ولی در نمیومد مجبور شدم از پشت بازش کنم اونم خیلی تقلا میکرد که فرار کنه دید فایده ای نداره بالا تنشو بلند کرد بازومو محکم گاز گرفت از درد داشتم میمردم محکم کوبوندمش به مبل سینه هاشو چنگ مینداختم انقد داغ بودم که نفهمیدم جایی رو که گاز گرفت خون اونوه چون وقتی رفتم سوتینشو باز کنم پشت بازومو گاز گرفته بود از روش بلند شدم برم یه دسمالی چیزی پیدا کنم رفتم و برگشتم دیدم پریسا به جایه این که فرار کنه نشسته سرشو بین پاهاش گرفته داره گریه میکنه
اون جا بود دلم براش سوخت ولی بیشتر از اون نگاه کردن بش حشریم میکرد دوباره گریم گرفت لباسام تنم بود رو به روش نشستم با گریه پرسیدم فقط بگو چرا …
که دوباره با صدایی که هر شب اگه نمیشنیدم خکابم نمیبرد گفت غلط کردم …
همون حرفا

هییییییس حرف نزن
اینو با حرص گفتم…
اونم ساکت شد فقط صدا گریش میومد
منم گفتم حیف که دوست دارم حیف
اینو گفتمو از خونه زدم بیروون …
این چن دقیقه هی از جولو چشم رد میشد

رامتینو دیدم که یه سینی دستش بود توش همون ویسکی بود که منو رامتینو سحر ) دوس دختر رامتین(با پریسا باهم قرار بود بخوریم قرار مهمونیمون هم از دوهفته پیش معلوم کرده بودیم … قبل این ماجرا ها …
تو اووج درد بودم با دیدن قیافش خندم گرف
گفتم رامتین تو نبودی میمردم …

نوشته: amir-tanha


👍 0
👎 0
10357 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

429367
2014-07-31 18:35:16 +0430 +0430
NA

جدا من متعجبم از غلط املایی های عجیبت :|

0 ❤️

429368
2014-07-31 21:29:42 +0430 +0430

اخه ادم غارنشین خر مقدس از مد افتاده چطور به خاطر رقص تو مهمونی فامیلی دوستتو کتک زدی و… حتما اگه زنت بود به خاطر رقص با پسر عموش سر میبریدی ؟!

0 ❤️

429369
2014-08-01 03:09:01 +0430 +0430
NA

بابا غیررررررررررررت
بابا غاررررررررررر نشین
بابا بادیهههههههههههه نشین

نه به اون عوضیای بی غیرتی که با محارم سکس دارن
نه به تو که واسه رقص طرفتو زدی

تعادلم خوب چیزیه

0 ❤️