سلام خدمت دوستان عزیز این داستانی را که میخوام براتون تعریف کنم واقعی واقعی و هیچ دروغی توش نیست حدود پنج سال بود که من رویا را دوست داشتم میخواستم باهاش یک سکس خوب میکردم ولی نمی شد اون شهرستانی دیگه بود و من شهرستانی دیگر ما با هم فامیل بودیم سرتون درد نمیارم با هر کلکی بود من اونها را کشوندم شهر خودمون و کم کم باهاشون رفت و امد کردم و کلی بهشون کمک میکردم چون وضع مالی خوبی نداشتن تا اینکه بهم وابسته شدیم و یک روز همدیگر را نمیدیم دیونه می شدیم تا جای که خرج تلفن من ماهی 200هزارتومن به بالا شده بود به غیر از خطهای اعتباری کم کم رویا را به خونه آوردم و دستش میگرفتم و بوسش میکردم دیگه رومون تو روی هم باز شده بود رویا لخت می شد میگفت من را ماساژ بده ولی شیطونی نکنی من میگفتم باشه ولی از شق درد می مردم

تا اینکه یک روز گفت محمد من ویسکی میخوام گفتم چشم رفتیم و باهم گرفتیم من ویسکی دوست نداشتم من موقع سکس ترامادول میخوردم تا اینکه تو حالت مستی گفت من را ماساژ بده منم شروع به ماساژ دادنش کردم و شورتش را در آوردم بدون هیچ عکس العملی رویا دختر بود شروع کردم به خوردن کسش نمیدونید چه کسی داشت گوچیک و خوشکل من تا حالا کس به این خشکلی ندیده بودم بعد از خوردن کس رویا پاهاش گذاشتم رو شونش کیرم گذاشتم رو کسش و شروع کردم به مالیدن یک ساعت این کار کردم و انگشتهای پاهاش هم تو دهنم بود تا آبم اومد بعد لخت تو بغل هم خوابیدم تا صبح صبح که بلند شد گفت خیلی پرو هستی محمد سرتون درد نیارم کارم شد از اون روز کس و پاهای رویا را خوردن مالیدن کس رویا تا یک روزی گفت میخوام یک حال توپی بهت بدم امشب گفتم چیه گفت صبر کن شب که شد گفت محمد بکن داخلش گفتم چی گفت بکن توش ولی اروم منم کردم توش اون دختر نبود سر من را کلاه گذاشت وقتی کردم توش باورتون نمیشه من که این همه کس کرده بودم بحالت غش رفتم اینقدر این کس نرم و لطیف بود انگار کیرم وسط پر قو بود ولی متاسفانه کیر من خیلی بزرگه و اون با دستاش جلوی شکم من را میگرفت می گفت محمد آروم دردم گرفت بخدا زیر دلم درد گرفته از اون روز تا تونستم رویا را کردم یک چیز بگم خیلی ها دوست داشتن کفش رویا را بوس کنن چه برسه که بخوان رویا را بگیرن

یک سال من رویا را کردم تا یک روز متوجه شدم رویا دیگه از من خسته شده از کیر من خسته شده رفت با کسی دیگه من شکست عشقی سختی خوردم هنوز که هنوزه وقتی یاد کس و کون و اون سینه های رویا که به اندازه یک پرتقال بود که کامل تو دهنم میرفت سرم به درد میاد و منم از ناراحتی ایران ترک کردم و راهی دیار غربت شدم الان 3ساله خورده ای است که من از ایران خارج شدم و دیگه مثل رویا ندیدم براش ارزوی موفقیت میکنم هر جای ایران که باشه و دوست ندارم برای کسش مشکلی پیش بیاد

نوشته: محمد