کون تنگ زهرا

1393/04/20

با سلام به همه دوستان…این داستان واسه خودمه خیلی هم واقیعه.درسته اینجا زیاد تخیلی میگن ولی بعضیا هم واقعیت میگن.خوب اول اسم مستعار من محسنه.من ٢۶ سالمه این خاطره هم مربوط میشه به 5سال پیش که من توی یه رستوران تو شهرک غرب کار میکردم.من اونجا کمک گارسون بودم.یه روز مدیر رستوران یه خانومی و اورد به اسم زهرا که خیلی اندام سکسی داشت.من اون روز مسعول میز بوفه بودم.اینم میخواستن
بزار مسعول بوفه که اون روز من کارهارو بهش یاد بدم.خلاصه اون روز فقط در حد یاد دادن به کار حرف زدیم.چند روز که گذشت شروع کردم به مخ زدن.اول اروم اروم وقتی دیس غذاها رو بهش میدادم دستمو بهش میزدم اونم چیزی نمیگفت شایدم حواسش نبود.
یه روز بهش گفتم میتونم شمارتو داشته باشم اولش اخم کرد گغت واسه چی منم گفتم اگه دیر اومدم بهتون اطلاع بدم اونم داد البته نه به این سرعت اخر وقت که میخواست بره با اکراه قبول کرد و داد.
شب بهش اس دادم که نارحت شدی شمارتو بهم دادی.اس داد شما.منم گفتم همکارتون.شناخت و گفت نه فقط جلوی بچه ها ضایع نشیم منم گفتم نه عمرا.فردا سرکار بهش گفتم رفتنی بریم یه کافی شاپ بستنی بخوریم زهرا هم قبول کرد بلاخره از اون روز شروع شدمن شبها بهش اس میزدمو اونم ج میداد کم کم اس های سکسی دادم.اونم یه دونه اس در مورد لب داد.بهش گفتم بلدی لب بدی.دیگه اس نداد.فرداش سر کار بهش گفتم نارحت شدی.گفت نه خجالت کشیدم.گفتم چرا.خجالت نداره اگه بلد نیستی یاد بدم.زهرا یه خنده بهم کرد که نزدیک بود ابم بیاد.گفت کجا اینجا که نمیشه.گفتم رستوران دستشوی فرنگی داره مخصوص مشتریا که اونم ساعت یازده به بعد میان.بریم اونجا.اولش من من کرد گفت کسی میبینه.خلاصه قبول کرد.اول من رفتم بعد اون اومد.اینم بگم که دستشوی اندازش بزرگ بود که قشنگ سکس کنیم.اومد تو گرفتم.اروم سرم و بردم سمت لباش…واییییییییی چه داغ بود همونطور که داشتم لب میگرفتم دستمو بردم سمت سینه هاش انازه هلو لامصب
بعد سینه ها شو در اوردم سینه هاشم خوردم.دستمو بردم سمت کوسش باهش که ور رفتم دیدم اخ و اوخش در میاد.میخواستم دستمو از زیر شورتش ببرم نزاشت گفت بریم الان یکی میاد.من با ناراحتی قبول کردم.شب بهم اس داد از دست زی زیت ناراحتی.اخه من بهش زی زی میگفتم.من ج دادم اره.اونم گفت جبران میکنم.گفتم که .گفت بهت میگم.خلاصه کار ما شده هر روز نیم ساعت لب و سینه و دستمالی کوس زهرا.
تا اینکه یه روز بهم گفت که بابا و مامانش میخوان برن عروسی شمال اون میمونه یه داداش دانشجوش با خواهرش.گفت پنجشبه از ساعت دو بعد از ظهر تا نه شب خالیه.خواهرش کلاس داره نه میاد داداش هم با دوستاش تا دیر وقت بیرونه.منم گفتم تو برو چون ساعت کاری زهراجونم چهار تموم میشد.منم پنج مرخصی میگیرم میام اخه من تا ساعت شش ساعت کاریم بود بعدش شیفت شب میومد.خونه اونا هم تو ده ونک بود خونه ما هم ازادی خیابون هاشمی.رفتم یه کوچه تنگ خونه های قدیمی .در و باز کرد رفتم تو یه خونه دو طبقه نقلی که طبقه بالا رو اجاره داده بودن.تا رسیدم پذیرای بغلش کردم اجازه ندادم حرف بزنه لباشو میخوردم یه طوری لب میخوردم که لباش قرمز قرمز شده بود.رفتیم اتاق خواب.لخت لخت شدیم.سینه هاشو ه میخوردم دیونه شده بود.با دستم کوس و میمالوندم اینقدر با کوسش ور رفتم که ارضا شد اینم بگم من از کوس خوردن خوشم نمیاد.گفتم برگرد برگشت ولی گفت اروم بکن.با یه انگشتم اروم اروم کونشو باز کردم.کون گنده ای داشت.اروم سر کیرمو کردم تو کونش چنان جیغ کشید که گوشم کر شد.نزاشتم پا شه گفتم بخواب شل تا درد نکنه.اونم شل کرد منم تا دسته جا دادم وای چه کون تنگی داشت.التماس کرد جون محسن در بیار دارم جر میخورم
منم بدتر با حرفاش تحریک میشدم.چند بار تلمبه که زدم گفتم برگرد پاهاتو بندازم شونم.اینم بگم من اولش که شروع کردم یه بار خالی کردم.پاهاشو اندختم رو شونه هام.کیرمو کردم تو کون تنگ زهرا.داشت گریه میکرد.همش میگفتم پاره شدم درش بیار.منم بدتر تا ته میکردم.موهاشو گرفتم کیرمو تا دسته جا دادم.التماس کرد جر خوردم تموم کن.چندتا تلمبه وحشیانه زدم ابمو ریختم تو کونش.بعد یه نیم ساعت ولو شدیم من پا شدم برم اونم رفت حموم.شب بهم اس داد که خیلی بدی نمیتونم خودم و کنترل کنم منم گفتم اولش بود خانومی.ببخشید که زیاد شد این اولین خاطره من بود چندبار هم جرش دادم.که براتون مینویسم.درضمن این واقعی بود حالا هر کی دوستهداره باور نکنه.


👍 0
👎 0
135404 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

426626
2014-07-11 23:26:19 +0430 +0430
NA

بد نوشته بودی ارتباط کلامی برقرار نشد-___-

0 ❤️

426627
2014-07-12 01:49:44 +0430 +0430
NA

کوس نه داداش کس

0 ❤️

426628
2014-07-12 01:49:47 +0430 +0430
NA

تو خودت چي؟
حودت الان ميتوني خودتو كنترل كني؟
من كه شك دارم. واقعاً كه هنوز جوجه اي.

13hhhh.gif
0 ❤️

426629
2014-07-12 05:07:03 +0430 +0430
NA

یعنی کیریم تو مدرسه ای که تورو از پایه اول به پایه دوم رسونده ننه کامیون مسئول نه مسعول حالا ئ نداری بزن مسول.
تو کف ام اون دیگه چه پدر ناله ای بوده ک به تو پا داده.

0 ❤️

426630
2014-07-12 06:01:47 +0430 +0430
NA

eftezah bud

0 ❤️

426631
2014-07-12 09:43:18 +0430 +0430
NA

کسشرکسشر

0 ❤️

426632
2014-07-12 10:03:57 +0430 +0430
NA

کسشعر خالص

0 ❤️

426633
2014-07-12 10:19:41 +0430 +0430
NA

“.این داستان واسه خودمه خیلی هم واقیعه.”>>>آخی الهی تو چندسالته جوجو؟ :| گریه زاری نکن :( :D
“مسعول”>>>مسئول بیسواد :|
“گغت”>>>گفت :| داغون
“زهرا یه خنده بهم کرد که نزدیک بود ابم بیاد”>>>د آخه جقی مجبوری زر بزنی؟نه انصافا اجباری هست؟ :| لهجه ت تو جمله بکنار ،بهت خندید آبت خواست بیاد؟ :| برو جقتو بزن بچه برو این سایتا برات مضرره برو بجق :|

0 ❤️

426634
2014-07-13 12:36:58 +0430 +0430
NA

ایسته کن ایسته کن
تو زهرای واقعی خویش از کون گایش کرده ای.کون کککککککککککککککککش؟
تو اصلن تا بحال کون نیظاره نموده ای ؟کیر خر در خود فرو بینما و گپ مجانی مزن
نکند صاحب کافه در کان تو فرو نموده و حال داستان کان دادن خود گفتن میکنی کونکششششششششششش
طفل معصوم رفتن کن ار این سایت دیگر تو را نظاره نکنم. biggrin

0 ❤️

426635
2014-07-15 15:09:01 +0430 +0430
NA

دیوص دل میسوزونی :((

0 ❤️

426636
2014-08-10 17:23:03 +0430 +0430
NA

یه کون شیرازی بیاد بکنمش dash1

0 ❤️

426638
2014-09-13 16:13:26 +0430 +0430

نه خوب بود دمت گرم ادامه بده

0 ❤️

426639
2014-09-13 18:41:45 +0430 +0430
NA

جون من عاشق کونای تنگم…
زهرا کجاس الان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها