زندگی زیبا نیست

1393/04/13

با صدای زنگ گوشی بزور چشامو باز میکنم، خیلی خستم! انگار ۲ روزه نخوابیدم، یه نیم نگاهی به ساعت میندازم، نزدیکای ۸ و نیم صبحه، طبق معمول خواب موندم !!! بعد از چند دقیقه سیر کردن تو هپروت و هاج و واج بودن بالاخره به خودم میام و یه نگاه به گوشیم میندازم ۳ تماس بی پاسخ از مهدی، بی توجه گوشیو پرت میکنم رو تخت، دلم میخواد یکم دیگه بخوابم ولی…
بلند میشم میرم یه آبی به دست و صورتم میزنم، ناخودآگاه نگاهم به تصویرم تو آینه میوفته، چقدر دلم برا تصویر خودم تنگ شده! انگار تا حالا خودمو ندیدم، چند دقیقه ای مات و مبهوت به خودم نگاه میکنم زیر چشمام، موهام، ریشام، واااای خدا اصلا باورم نمیشه چقدر تغییر کردم !!!
چقدر خسته بنظر میام،ضعف و تو وجودم احساس میکنم، بیخیال همچی میشم دست صورتم و خشک میکنم و سمت اتاق راهی میشم تا لباس بپوشم و راهی شم سمت شرکت، وقتی نگاهم یه اتاق میوفته یکم حالم بهم میخوره! از ریختو پاش الکی و اینهمه شلوغی، باید شب که برمیگردم یه حالی به کل خونه بدم، هه ! الان یه ماه بیشتره میخوام این کارو بکنم!
آروم آروم با خونسردی تمام بدون توجه به اینکه طبق معمول هرروز دیرم شده، لباسامو میپوشم و یه نیمچه ادکلانی به خودم میزنم و سوئیچ ماشین و برمیدارم و راهی میشم،بعد از نیم ساعت میرسم شرکت ،از ماشین که پیاده میشم یه نسیم جانانه بهم میخوره و انگار دوباره متولد شده باشم جون میگیرم، شاداب و سرحال میرم بالا. در شرکتو که باز میکنم، همه نگاها برا یه لحظه فقط مال من میشه، همیشه از این حرکت متنفرم!
از فرط خجالت کمی عرق میکنم و خودم و میزنم به اون راه و میرم تو اتاقم صدای پچ پچ همه تا اتاقمم میاد.
بعد از چند دقیقه که میگذره رئیسم میاد،با جذبه خاصی از جلو اتاقم رد میشه و میره تو اتاقش، از اینهمه جذبه و اخلاقیاتش که میدونم همش فیلمه خندم میگیره !!!
محمد رفیق 10 ساله من آدمی نیست که بخواد از این کارا بکنه و این اخلاقیاتش باشه حداقل برای من!
همیشه بعد از اینکه من میام، میاد شرکت تا مبادا بخاطر کارمندا مجبور بشه جلوم دربیاد، بگذریم.
ساعت حدودا 11 مشغول راه انداختن کارای حساباتی و رسیدا و… هستم که یهو صدای در اتاق به صدا درمیاد بعد از اومدن شهرزاد تو اتاق دلم هری میریزه پایین!!
سلام میکنه میگه برای بردن پرونده ها و رسیدا اومدم، خودمو جمو جور میکنم و یکم اخم میکنمو میگم حاضر نیست، به محض حاضر شدن خبرتون میکنم، در حین گفت گو ی نگاهی بهش میندازم. خداااااااای من، یخ کردم، انگار خدا این فرشترو. فقط برای من آفریده همچیش از نظر من جوره، اون چشمای خمارش، لبای پف کردش و استایلش، کاش قدرت بیانم بهم اجازه میداد تا اینارو بهش برسونم که تا چه حد شیفته و مجذوبشم .(نمیدونم چرا برای شهرزاد زبونم از کار میوفته. )
پرونده ها کارشون تموم شدس ولی بخاطر اینکه بازم بتونم ببینمش از ش میخوام که بره و دوباره برگرده، بار دوم که بهش زنگ میزنم تا بیاد.
بازم همون حالات همیشگی! ولی با تعجب میبینم خانم حکمتی میاد، عصبانی میشم و میگم خانم رضایی کجان که شما وظیفه ایشونو انجام میدین!؟
حکمتی ( با یه عشوه ناااااز) علی آقا ایشون تشریف بردن اتاق رئیس من خدمتتون رسیدم تا هم یحالی ازتون بپرسم هم پروندهارو بگیرم ازتون.
یه نگاه بهش میکنم و یه نیشخند شهوتناک بهش میکنم،حساب کار دستش اومده، خیییلی وقته که باهم ردیفیم، ولی تابحال نزاشتم ذره ای سوء استفاده کنه، فقط در حد لاس زدن و لب گرفتن خارج از محیط کاری.
حکمتی : علی اینجوری نیگام نکن، قند تو دلم آب میشه.
یکم نگاهمو نسبت بهش خشمگین تر میکنم.
…: واااااا! چرا اینجوری نگام میکنی! مگه چی گفتم!
من : هیچی بشین.
_: باشه عزیزززززم.
_: علی.
من : بگیر اینم پرونده ها از دفعه بعدم بگو خود خانم رضایی بیاد، توی شرکتم دورو ور من نپلک، ( خودمم متوجه شدم زیادی زدم تو پرش، نباس از دستش بدم)
من: بعد از شرکت به حسابت میرسم،امروز با روزای دیگه فرق میکنه.
_: ببینیمو تعریف کنیم
ساعتای یه رب به ۳ راه میوفتم سریع از همه خداحافظی میکنم و ماشینو برمیدارم و یکم پایین تر وایمیستم تا ساعت ۳ بمحض تعطیلی شرکت، حکمتی
( سارا) سوار کنم و…
اولین نفر با عجله میاد بیرون، یجورایی خندم میگیره از اینکه اینقدر این دختر هرزست!
گازو میگیرم و سوارش میکنم و راهی میشم سمت خونه. …
سارا : وااااااای خدااااا، اینجا چقدر بهم ریختس !!!
من: عیبی نداره، از وشت خودمو بهش میچسبونمو، برش میگردونم .
اینقدر آمپرم بالاست که بدون هیچ معطلی میرم سراغ لباش و ۱۰ دقیقه بی محبا فقط لباشو میخورم، اونم بدون هیچ اعتراضی همراهی میکنه، این دختر واقعا شهوتش نمونس! تا حالا اینجوری ندیده بودم!
بعد از درآوردن لباسامون مشغول سکس میشیم و حدود ۲ الی ۲ ساعت و نیم سکس و مالیدن و… میکنیم، بوی عرقمون کل اتاقو گرفته!!!
۲ بار ارضاش کردم ولی هنوز کم نیاورده! خودمم دوبار ارضا شدم ولی واقعا خسته شدم یجورایی کم آوردم .
من: یادت باشه، از حال اساسی ندادی،دوست ندارم!
سارا : اگه قول بدی آقامون بشی، بیا همین الان حالی بهت بد که ذوق مرگ شی عشقم!!
من: یعنی اینقدر دوستم داری!؟
سارا: عاشقتم دیووووونه !!!
دوباره خودشو میندازه بغلم شروع میکنه لب گرفتن ولی بالعکس دفعه پیش من همراهیش نمیکنم!!!
سرمو میزاره رو پاهای لخت و سفیدش و شروع به نوازش سرم میکنه، فکرم میره جای شهرزاد!!!
یعنی کجاس، چیکار میکنه، اونم مثل من… !!!
من : اههههههه، ول کن موهامو !
من باید برم بیرون، لباسات و بپوش برسونمت .
سارا : چت شد یهووووو!!! مگه نمیخواستی زنت شم.
_: قحطی اومده
سارا : علی اذیتم نکن دیگه، من عاشقتم، خودمو در اختیارت گزاشتم تا هرکاری میخوای بکنی باهام تا عشقمو بهت ثابت کنم!
عجب حیوونیه این دختر!!!
خود محمد چندبار قضیه سکس باهاشو برام تعریف کرده، حالا…!!!
لباسامو می‌پوشم و اونم همراه من با عشوه خاص و قربون صدقه رفتن شروع به لباس پوشیدن میکنه.
راستش سارا رو دوست دارم، هم زیباست هم جذاب و سکسی، اما فقط برای سکس میخوامش نه برای چیز دیگه ای.
بعد از رسوندنش میرم سمت خونه محمد تا…
((((دوستان عزیز اولین باریه که داستان مینویسم به بزرگی خودتون ببخشید،سعی کردم هم غلط نداشته باشم،هم موضوع گستردگی داشته باشه تا حوصلتون سر نره، داستان رو هم فقط عاشقی ننوشتم سعی کردم ازهمه چیز الهام بگیرم، خوشحال میشم میزبان نظرات و البته انتقاداتتون باشم، تا اگر مایل بودید ادامه رو بنویسم.))))
کوچیک همتون علی…

نوشته:‌ علی


👍 0
👎 0
19554 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

425821
2014-07-04 17:20:28 +0430 +0430
NA

بعضی جاها خواننده داستان احساس میکنه خیلی داستان عمیقی باید باشه اما بعضی جاهای دیگه اونقدر سریع از توضیحات میگذری که عمق مطلب کامل بیان نمیشه. به حالات و احساسات خوب پرداختی اما شرایط پیش آمده رو خوب توضیح ندادی

0 ❤️

425822
2014-07-04 18:42:15 +0430 +0430
NA

اقا خوب بود. بنویس. شهرزاد چی شد؟ تو بغل محمد دیدیش؟ خوب تعریف می کردی دیگه . اه.
give_rose

0 ❤️

425823
2014-07-04 19:36:47 +0430 +0430

نه شهرزادرو قسمت بعد میکنه مینویسه برامون…جووونم…بد نبود بنویس کیری

0 ❤️

425825
2014-07-05 08:23:57 +0430 +0430
NA

بله.
خوب بود.
البته من دیگه توضیح نمیدم.
پروازی و انوهه و این قلب پوسیده که مشکی هم شده و داره میریزه توضیح دادن

لت وپار

0 ❤️

425826
2014-07-05 08:36:10 +0430 +0430
NA

خوب نوشتی ولی اونجا که به قسمته سکس با سارا میرسی و یهو فقط نتیجه رو اعلام میکنی که 2بار ارضا شد و 2بار ارضا شدی ،یاده جام جهانی ونتیجه فوتبال انداختی منو :| :D
ضرورت نداره جز به جز سکس رو بنویسی ولی اینقدری بنویس که هم خواننده طالب داستان سکسی رو قانع کنی و هم خواننده طالب محتوا رو …
ولی درکل خوب بود

0 ❤️

425827
2014-07-05 17:45:40 +0430 +0430
NA

کارای حساباتی؟ کس گش سگ افغانی به توی جقول راه نمی ده انقدر زر نزن بابا سقف سایت ترک خورد برو جقتو بزن پسر بدو باریکلا…دوستان نویستده نیارمند چندتا کیر نباته یکی بهش بده سیر شه

0 ❤️




آخرین بازدیدها