کون خانم همکار

1391/04/13

معمولا کمتر پیش اومده یه داستان رو کامل بخونم . در بهترین حالت اول ، وسط آخرشو میخونم . و این علت داره :
همیشه بخش نظرات بلااستثنا از خود داستان باحال تربود . حالا در واقع میخوام ببینم چه اتفاقی واسه این خاطره میوفته !!
ماجرا مربوط به چندین سال پیشه . تازه محل کارم تغییر کرده بود تو یه مجموعه خیلی معروف کار میکردم که شعبات زیادی در سطح کشور داشت . من اولین نفر تو قسمت بودم و بعد از من ارسلان اومد 2 سال ازم بزرگ تر بود و از اون آذری های باحال و با جنبه و البته بسیار hiz. من اسمشو گذاشته بودم hizman . کلی هم با اسمش حال میکرد . وقتی نگاشو روکون جنس مخالف زوم میکرد انقدر رو کون طرف سنگینی میکرد که انگار یارو میفهمید عین لیزر بود لامصب !
یه مدت بعد هم خانم رضایی (مستعار) رو فرستادن قسمت ما . تو بخش ما مساله رئیس و مرئوس نبود ولی با توجه به سابقه من مسئول اون دوتا بودم . معمول ادارات ایرانی خبر ادما قبل از خودشون میرسید ولی خانم رضایی کلا نیروی جدید بود و کسی خبری ازش نداشت . ارسلان یه پیگیری مبسوط کرده بود ولی اطلاعاتش همچین ملاتی نداشت . اتاق کارمندای مرد و زن جدا بود . خانم رضایی کارشو شروع کرده بود ولی هنوز ندیده بودمش . اتاقم رو به خورشید بود . واسه همین کسی که میومد تو اتاق رو تا زمانی که تو لنگه دربود تاریک میدیدی
یعد الظهر خانم رضایی اومد تو اتاقم یه دختر متوسط از لحاظ هیکل و چشمتون روز بد نبینه به غایت زشت . در واقع پیر دختر بود کل صورت نیاز به انواع و اقسام جراحی داشت و ضمنا آرایش هم نمیکرد . معمولا تو ادارات نیمه خصوصی از جنس محل کارما یه نموره ارایش خیلی جای ایراد نداشت ولی این بابا کلا تعطیل بود . ولی ارسلان فرقی واسش نمیکرد کلا تو کارش بود مثل همه . چند وقت بعد هم ناامید شد . میگفت هیچ ایتمی واسه دید زدن نداره !!
یه 2 ماهی گذشت . کم کم به قیافه اش عادت کردم و اونقدر اذیت نمیکرد . دختر تمیزی بود و همبشه بوی خوبی میداد . مانتو های گشاد میپوشید ولی سلیقه اش بد نبود . کم کم شروع کرد به یه نموره آرایش کردن و یه رژ خفیف و مداد چشم میکشید و البته همیشه ارسلان زودتر از هر موجود دیگه ای متوجه میشد و گزارش میداد .
یه روز ارسلان با هیجان اومد تو اتاق و گفت مهرداد این خانم رضایی عجب کونی داره !!! کف کردم گفتم پفیوز تو کونشو از کجا دیدی !! گفت : عادت داره رو صندلی که میخواد بشینه مانتوشو میده بالا و میشینه و یه بار تو همین نشستنهای خانوم ارسلان موفق شده بود کونشو کشف کنه !! . از فردا یه مقداری به کونش دقیق شدم ولی از پشت اون مانتوی گشاد چیزی دستگیرم نمیشد . 6 ماهی از اومدن خانوم رضایی گذشته بود که مجدد ارسلان سوپرایزم کرد .
خانوم رضایی با سعیدی بخش آموزش رو هم ریخته !!!
یه مرد متاهل با قد کوتاه و صدای خیلی تخمی . معمولا اگه کاری باهش داشتم تو تمام مدت مکالمه مواظب بودم بهش نخندم ولی رابطمون خوب بود . اساسا من با همه همکارا رابطه خوبی داشتم . به ارسلان گفتم کسشعر نگو بابا طرف متاهله ضمنا رضایی نماز خونه من چند بار دیدم تو اتاقش داره نماز میخونه آخر وقتا . تازه سعیدی هم اهل نماز روزست و خیلی زنشو دوس داره . انقدر از زنش تعریف میکنه که ما هم هوس زن گرفتن به سرمون زده .
ولی ارسلان ول کن نبود . پاش تو یه کفش که الا و بلا اینا با همن .
راست میگفت تا دیر وقت میموندن و دختره گاهی میرفت تو اتاقش و با تلفن داخلی ساعتها با هم میلاسیدن . دختره کم کم انگار عاشق شده بود خیلی وقتا چشاش کاسه خون بود . معلوم بود گریه کرده و مرده هم خیلی میزون نبود .
گند کار بلاخره در اومد . و پسره رو جابجا کردن و کار دختره کلا شده بود گریه که بخاطر هیچ ابروم رفته . مدیر اون مجموعه یروز صدام کرد گفت حواست به خانوم رضایی باشه خیلی اسیب دیده !!
گفتم باشه . چند روز بعد یه حکم جدید گرفتم و از اون مرکز رفتم . شدم رئیس اون مرتیکه و اولین کارم این بود که ته و توی جریان رو در بیارم . از در رفاقت وارد شدم . دیدم ای داد طرف کون سالم واسه کارمنای اونجا نگذاشته بوده و انگشت به کون همه کرده و خونشون هم میرفته . حتی ترتیب زنای متاهل رو هم میداده !!
در رابطه با رضایی گفت هیکلش خیلی توپ بود و تو خونشون لختش کردم ولی دختره و جلوش بسته است و کونش انقدر تنگ بود که انگشتمم توش نرفت !!
راستش باور نمیکردم که راست بگه ولی خیلی از چیزایی که میگفت بعدا متوجه شدم درسته . البته دختره هرگز زیر بار نمی رفت ولی معلوم بود دوسش داشته .

دختره حدودا 7 سال از من بزرگتر بود . من 29 سالم بود و اون حدود 36 سال . نمیدونم چرا به جونم افتاد که باید بکونمش . انگار تنها هدف زندگیم شده بود . به بهانه های مختلف میرفتم به اون مرکز و بهش سر میزدم . جالب که اون موقع که اونجا کار میکردم انقدر نمیدیدمش که بعدها میرفتم سراغش . کار داشت بیخ پیدا میکرد . ارسلان یه ندایی بهم داد که نگهبانا به اومد و رفتت کنجکاو شدن و مواظب باش ولی انگار گوشم بدهکار نبود . تا اینکه تو همون زمان مدیر بالا دستی من عوض شد و مدیر جدیده از همه مراکز گزارش میخواست و من این مرکز رو انتخاب کردم . نامه رسمی زدن و همه بخشها موظف بودن اطلاعات در اختیارم بگذارن و یه اتاق برای کار قرار شد در اختیارم بگذارن تا اون 10 روز رو اونجا بگذرونم منم رفتم نشستم تو اتاق خانوم رضایی که اتاق دنج و بزرگی بود و گفتم چون اطلاعات محرمانه است در باید قفل باشه . الکی پیاز داغ قضیه رو زیاد کردم . تو اون زمان خانوم رضایی فهمیده بود دیگه تو کارشم و شروع کرد باهام لاسیدنو و گله کردن از سعیدی که خیلی نامرده و ابروشو برده و اینکه هیچی بینشون نبوده …
سعیدی از این راه که زنم تو سکس سرده و بچه بودم زن گرفتمو درکم نمیکنه و … اینا میرفت رو مخ طعمه و در رابطه با این هم همین روشو بکار بسته بود .
10 روز عین باد گذشت و من تو اون مدت فقط یه بار دستشو گرفتم تو دستم اونم با کلی مکافات و دیگر هیچ .
روز آخر الکی کشش دادم تا دیروقت همه رفته بودن . به رضایی گفتم تو برو من در رو قفل میکنم کلید رو میدم به نگهبان ولی موند . موقع خداحافظی از پشت میزش بلند شد اومد کنار در و تو چشام خیره شد و گفت همین !!!
فهمیدم منظورش چیه . کیفمو گذاشتم زمین و بغلش کردم اومدیم سمت در و به در چسبیدم که نگهبان فضول یهو نیاد تو . بهم گفت : مهرداد من خیلی چاقم !!! تا حالا به اسم کوچیک صدام نکرده بود . دستمو بردم مانتو شو ردم بالا و دیدم زکی گور بابای جنیفر لوپز عجب کونی داره !! سینه هاش هم سفت و باحال بود . عین دله ها به همه جاش دست میزدم . رنگم عین لبو شده بود و کیرم زیپ شلوار پارچه ایم رو تقریبا باز کرده بود . فهمیده بود شق کردم برگشت کونشو چسبوند بهم و اونو به کیرم میمالید خیلی آروم انگار داشت با کونش عین پیچک دور کیرم میپیچید . صدای نگهبان که از دور صدام میکرد مارو از هم جدا کرد . دویدم سمت دستشویی . تو اون وضعیت کور میدیدم میفهمید چه خبره . اونم با رضایی .

یه ربع طول کشید یه مقداری رنگ و روم عادی شد از دستشویی اومدم بیرون ،رفته بود . بدون خداحافظی . منم کیفمو برداشتم و رفتم . بیرون مرکز آموزشی که رسیدم یه حس خاصی داشتم .رو هوا بودم و حس میکردم یه اتفاق خاص افتاده . با اینکه زشت بود ولی دیگه انقدر زشت نمیدیدمش . یه نمه ترسیدم . نگران شدم که آویزون بشه ولی خودمم هم بدم نمیومد جریان رو ادامه بدم . بوق یه رنو منو به خودم اورد . رضایی بود . سوار ماشینش شدم . گفت فکر کردی بدون خداحافظی رفتم ؟ بهش خندیدم و چیزی نگفتم . چند متر جلوتر نگه داشت و گفت شما بشین . نشستم پشت رول . رفتیم سمت غرب . من خونم مرکز بود و کلی راهم دور میشد ولی مهم نبود چون کاری نداشتم .
دستشو گذاشت رو رونم و کم کم با انگشت کوچیکه دستش کیرمو میمالوند . بدون اینکه نگام کنه گفت حالش چطوره ؟
فهمیدم منظورش کیرمه . گفتم سلام داره !! خندید و گفت اذیت نیستی ؟ فهمیدم میخواد به این بهونه ابمو بیاره . گفتم چرا کمرم درد گرفته ؟ مثلا نگران شد و گفت حالا چکار کنم میخوای …
حرفشو ادامه نداد . جالب بود حدود 9 ماه از دیدنش گذشته بود و همه اتفاقا تو 9 ساعت اخر افتاده بود .
گفتم نمیدونم . گفت خوب درش بیار راحت باش . کیرمو در اوردم گرفت تو دستش . خشک خشک شرو کرد واسم جلق زدن . گفتم کرمی چیزی نداری ؟ یه کرم مرطوب کننده در اورد که اوضاع بدتر شد . استرس و کرمو رانندگی و همه عمرا میذاشت ارضا بشم . کم کم کیرم خوابید . گفت ابت اومد . تو دلم گفتم مادر جنده اخه ابم بیاد نمیریزه تو دستت . مثلا میخوای بگی تا حالا کیر ندیدی و اب رو دستت نپاشیده . چیزی نگفتم فقط گفتم : نه مرسی حالا واجب هم نیست باشه یه موقعیت بهتر . گفت بیا خونمون !!! گفتم مامان اینا !! گفت رفتن قزوین . خودش سوژه رو دستم داد تقریبا تا خونشون راضیش کردم که بهم کون بده . رفت بالا و چند دقیقه بعد به موبایلم زنگ زد و منم رفتم بالا . رفتیم تو اتاقش . پر عروسک . یه دامن کوتاه پوشیو یه تاپ که نافش پیدا بود . دقیقا میدونست اندامش چقدر واسه یه مرد جذابه و انصافا بر خلاف قیافه زشتش اندام بی نظیری داشت . نشت کنارم رو تخت و شروکردم شوخی شوخی به کردنش !!
شرتشو که در آوردم کسش از لای پاش زد بیرون انصافا کسش هم حرف نداشت ولی موهاش بلند بود . شروکردم کونشو بوسیدن به نزدیک سوراخ کونش که میرسیدم خودشو جمع میکرد . زبونمو به زور میکردم لای کونش که سوراخشو خیس کنم . دائم میگفت مهرداد بدت نمیاد از کونم بدت نمیاد . منم میگفتم از کجای کونت ؟ اونم هی میگفت اونجاش دیگه . یه بازی رو باهاش شروع کرده بودم که بهم بگه سوراخ کونم یا کسم یا کیرت … دوست داشتم اسماشونو از دهس اون بشنوم تحریک میشدم وقتی میگفت از سوراخ کونم بدت نمیاد آخه کثیفه اونجا …خیلی حال میکردم
کیرم لای پاش بود و به کسش میمالوندم . کیرم نسبتا کلفته و البته دراز . میخواستم از کیرم تعریف کنه گفتم اندازه اش چه طوره ؟ گفت نمیدونم اخه ندیدم تا حالا. مطمئن بودم دیده ولی کسشعر میگفت . بلاخره گفتن بابا 4 تا عکس و سوپر که دیدی گفت : اره خوب اخه میدنی کیر سیاه پوستا خیلی گندست . دمق شدم . کس کش کیرمارو با کیر سیاپوستای فیلم سوپر مقایسه میکرد !! راست میگفت خوب در مقایسه با یه کیر 40 سانتی کیر ما دول هم نبود . آبم اومد ریختم رو کونش با انگشت دور سوراخشو با ابم چرب کردم . آب خودشم تو اون مدت اومده بود شایدم چند بار . انگشتمو کردم تو کونش عین فنر پرید . دردش گرفته بود خیلی تنگ بود . کیرم دوباره شق شده بود با روغن نارگیلی که رو میزش بود کیرمو چرب کردم و عین گربه کوشه تخت خفتش کردمو کردم تو کونش سر کیرم که رفت تو شرو کرد دست و پا زدن زیر کیرمو اشک ریختن . عین ابر بها راشک میریخت . از خودم بدم اومد احساس کردم شکنجه اش میکنم کیرمو در آوردم و از روش بلند شدم . شرو کردم به پوشیدن لباسام اونم روتخت نشسته بود و کونشو میمالید . داشتم باهاش خداحافظی میکردم که زنگ در رو زدن . رنگ از روم پرید . گفت داداشمه .زن داره و اومده بهم سر بزنه چون امشب تنهام. پشت در اتاقش قایم شدم .انقدر تو باز کردن در مث مث کرد که داداشه تا اومد تو فهمید چه خبره . شرو کرد خونه رو گشتن و سریع پشت در پیدام کرد ولی بروم نیاورد رفت تو اون یکی اتاق و در رو محکم رو خودش بست . منم کفشامو گرفتم دستمو دویدم سمت در . اسانسور رو بیخیال شدم و از پله ها دویدم سمت کوچه . تو کوچه کفشامو پوشیدم . جوراب و کیف پولم جا مونده بود . رفتم در یه آژانس و یه ماشین گرفتم سمت خونه به برادرم زنگ زدم گفتم بیاد دم در آژانسو حساب کنه . حالم خیلی بد بود . از دماغم در اومده بود همه چیز . نزدیک ساعت 11 بود که تلفنم زنگ زد . داداشش بود . گفت که لازم نبو فرار کنم و میتونستیم با هم صحبت کنیم . دیدم میخواد خواهر ترشیدشو بهم بندازه . اصرار میکرد که فردا همو ببینیم و با هم صحبت کنیم . منم گفتم که حتما فقط یه چند روز بهم وقت بده .
خلاصه یه پروسه 6 ماهه بکش بکش داشتم تا تونستم خلاص بشم . دهنی ازم سرویس شد که تا 1 سال دختر میدیدم در میرفتم و همه برای یه کون نکرده و یه سکس لاپایی !!

نوشته: مهرداد


👍 5
👎 1
200395 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

323539
2012-07-03 15:04:42 +0430 +0430
NA

خاک تو سرت که عرضه ندارى يه دوست دختر بگيرى بکنيش و ميرى دست به دامن يه پير دختر ميشى. اينکه خفتگير شدى خيلى بهم حال داد

0 ❤️

323540
2012-07-03 15:17:13 +0430 +0430

خاطره ی جالبی بود و خوب هم تعریف کرده بودی. اتفاقا اونقدرها هم که ممکنه بعضیها فکر کنن غیرواقعی نبود. هرچند بهتر بود برای جذابتر کردنش یه مقدار توصیفات صحنه های سکسی رو بیشتر میکردی. چون وقتی صحبت از داستان یا خاطره ی سکسی میشه، منظور وصف صحنه های سکسی به طوری که قابل تجسم باشه هست. برای همین نمیشه به این خاطره ت لقب سکسی رو اطلاق کرد. اما درکل از لحن صمیمانه ت خوشم اومد معلومه که ادم نرمالی هستی…

0 ❤️

323541
2012-07-03 15:19:59 +0430 +0430
NA

جالب بود، هرچند سکست بیخود و مسخره بود و شخصیت بدی از خودت ترسیم کردی ولی قابل باور بود!
جالبه با اینهمه اهن و تلپ و لفاظی که درمورد پُست و موقعیت کاریت کردی قد یه رنو هم نداشتی و حتی کرایه آژانسم تو جیبت نبود!!!
اونجایی که گفتی کُسش قشنگ بود اما موش بلند بود به این نتیجه رسیدم که طرف کلاً هیکلشم واسه ندید بدیدی مثه تو خوب بوده وگرنه همچین مالی نبوده!!!

0 ❤️

323542
2012-07-03 15:44:14 +0430 +0430
NA

دمت گرم با اينكه زياد سكسى نبود خيلى خوب نوشته بودى

0 ❤️

323543
2012-07-03 15:46:52 +0430 +0430
NA

کونکش اینم داستان بود نوشتی

0 ❤️

323544
2012-07-03 16:10:59 +0430 +0430
NA

:| داستان نبود به قول خودت خاطره بود ولی به واقعیت نزدیک بود بهتر بود یکمی روش کار میکردی و جا داشت صحنه های سکسی جالب تری توصیف کنی
موندم چرا داداشه بیخیالت شده بود !اینجاش یکم دور از واقعیت بود

0 ❤️

323545
2012-07-03 16:12:17 +0430 +0430
NA

ایشالا کسش گوشت بشه بچسبه به تنت

0 ❤️

323546
2012-07-03 16:47:59 +0430 +0430
NA

جومونگ خوش بحالت که اول شدی
عقده ای شدم منم دوست دارم اول بشم خداااااا
در ضمن داستانت بد نبود ولی کیر جومونگ با ایالت هان تو حلقت دیگه ننویس

0 ❤️

323548
2012-07-03 17:44:41 +0430 +0430
NA

هی بدک نبود نه قابل تحسین نه لایق فحش دادن تلاش کن بهتر شه

0 ❤️

323549
2012-07-03 17:56:54 +0430 +0430
NA

كير داداشش تو كونت

0 ❤️

323551
2012-07-03 18:10:11 +0430 +0430
NA

دختر 36 ساله دیگه پرده و میخواد واسه چی کسخل چلنغشو در میاوردی
کیر هفتاد و دو سرباز مسلح با تفنگش تو کونت

0 ❤️

323552
2012-07-03 18:20:20 +0430 +0430
NA

asan jazab naboood.vaghei bood vali toolani boodane alakish kharej az hosele bood. manke nesfe velesh kardam.

0 ❤️

323553
2012-07-03 19:46:40 +0430 +0430
NA

كوني.آخه اينجا جاي خاطره هست؟اگه كور نباشي كه هستي اونجا نوشته داستان سكسي.
داستانتم تخمي بود ديگه ننويس.

در ضمن با proxy fire و uc ميام

0 ❤️

323554
2012-07-04 14:44:06 +0430 +0430
NA

با اینکه شاید بقیه حال نکردن اما من حال کردم!
دمت چیپس!

0 ❤️

323555
2012-07-04 15:43:47 +0430 +0430
NA

خیلی حال بدیه خداییش

0 ❤️

323556
2012-07-04 16:02:45 +0430 +0430
NA

من بدم اومد یعنی اینقدر بی عرضه ای کمه یه دوست دختر نتونستی پیدا کنی

0 ❤️

323557
2012-07-05 01:28:53 +0430 +0430

حال نداد دیگه ننویس. . . . . . . . . . . .
میدونی به نظرم خیلی کوس مشنگی. یک زن هیکلش هرچی باشه، هر لباسی بپوشه میشه تشخیص داد که چطوریه. حالا چی شد که تو نتونستی بعد از چند ماه تشخیص بدی معلومه که کوس خلی. سکسی هم که کردی معلوم نبود که چی به چی بود. اینقدر الکی نوشتی که بیشتر شبیه طنز شده بود. جریان داداشش هم خیلی تخماتیک بود. تو که میگی داداشش بو برده بوده که خبراییه و همه جا رو گشته و تو را هم پیدا کرده پس چطور شد که کونت نذاشته؟ اگه براش مهم نبود که اینقدر حساس نمیشد. من مطمئنم که یه بلایی هم سرا آورده تا ولت کرده. بگذریم در کل خاطره کیری بود که تعریف کردی و به درد اینجا نمیخورد. باید روش کار میکردی که دل به هم زن نباشه. به جز اینکه بگم کیر داداشش تو کونت دیگه کاری باهات ندارم ولی دیگه ننویس.

0 ❤️

323558
2012-07-05 17:49:05 +0430 +0430
NA

من داستان يا خاطره را پسنديدم به خاطر اينكه از نوع تعريف كردن كامل مشخص ميشه كه واقعي بود فقط بخاطر اينكه شايد تجربه اول نويسنده بوده زياد نتونسته بود پرداخت نهايي صحنه هاي سكس رو انجام بده و يه جورايي ناپخته بود ولي همينكه گي،لز،خيانت،تجاوز و سكس با محارم نبود جاي تشكر داره و ضمنا خالي بندي هم نداره و خيلي صادقانه تعريف كرده فقط مي مونه پررنگ كردن صحنه هاي سكس كه اين يه مورد را نمره منفي ميگيره ولي در كل خوب بود به نظر من

0 ❤️

323560
2012-07-05 23:36:28 +0430 +0430
NA

شانس آوردی که آویزونت نشد آخه قزوینیها بد جوری آویزیون میشن

0 ❤️

323562
2012-07-06 13:29:59 +0430 +0430
NA

خوب بود…

مرسی

0 ❤️

323563
2012-07-07 01:21:08 +0430 +0430

منم بدم نیومد خوب بود .

حداقل لایق فحش خوردن نیستی .

0 ❤️

323567
2012-07-07 15:51:08 +0430 +0430
NA

من کامنتای بچه هارو خوندم نظراتشون از داستان تو جالب تر بود .راستش من به جای تو بودم اون کوس پیرو همونجا حاملش میکردم اخه تو اون سن سوراخ کون تنگ و جلوش بسته باشه یکم غیر واقعیه من یکی از زیدام 17 سالشه یه دست تو کنش میره …

0 ❤️

323568
2012-07-07 18:04:31 +0430 +0430
NA

داستن نویسی خالی بندیت خوب بود اخه کیری کونی اون اگه واقعا پیدات کرده بود که کونت می زاشت تا 20 ملیون ازت نمیگرفت ولت نمی کرد کیریییی

0 ❤️

323569
2012-07-08 06:18:13 +0430 +0430
NA

kose shero bahs

0 ❤️

323570
2012-07-08 06:20:55 +0430 +0430
NA

kos shro bahs

0 ❤️

323571
2012-08-15 17:07:09 +0430 +0430
NA

توکه راس ميگي اونجاي آدم خالي بند! درکل تخيلت بدنيس جناب مديرورئيس وببوي ببو

0 ❤️

323574
2012-08-15 17:10:40 +0430 +0430
NA

توکه راس ميگي اونجاي آدم خالي بند! درکل تخيلت بدنيس جناب مديرورئيس وببوي ببو. کوس مغز بگوتخيلي چرافکرميکني ملت …ن؟!

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها