گی من و مراد

1396/02/14

من واسه یه کار میرفتم سر یه ساختمون توی شهرک که یه کارگر به اسم مراد اونجا کار میکرد از روز اول با هم صمیمی شدیم و سر شوخی رو باز کردیم .
اون موقع تابستون بود منم میرفتم رو پشت بوم اون ساختمون آفتاب میگرفتم به مراد میگفتم که اونم بیاد ولی میگفت این کارا کسخل بازی و نمیومد .یه مدت که گذشت ، (من بدنم و تمیز کرده بودم و یه دونه مو هم تو تنم نبود بدنم هم رنگ گرفنه بود وقتی تو خونه لخت میشدم از اینکه تمام تنم به جز کون سفیدم رنگ داره حشری میشدم) بعد از آفتاب دوش گرفتم و اومدم لباس بپوشم که مراد اومد تا بدن منو دید یهو قفل کرد و گفت جون تو عین دختر میمونی یه تار مو تو بدنت نیست و چه سینه هایی داری و اومد منو انگشت کرد نوک سینمو بوسید منم که به سینه حساس !!! خیلی حال کردم ولی تابلو نکردم که شاخ نشه
از اون موقع به بعد همش دنبالم بود و تا خم میشدم هی می اومد به کونم دست میزد و از رو پیرهن با سینه هام ور میرفت منم هیچی نمیگفتم میزاشتم بیشتر بازی کنه ، از یه طرف دوست داشتم باهاش سکس کنم ولی میترسیدم یه وقت کسی بیاد و تا میدیدم دارم حشری میشم پسش میزدم. از اون موقع که بدنم و دیده بود شبا بهم اس ام اس میزد چیزای سکسی میداد تا اینکه یه شب حشری بودم و فیلم سکسی دیده یودم اومد تو شهوانی چند تا داستان سکسی خوندم حالم خیلی خراب شد . همون موقع مراد زنگ زد و من صدام از شهوت نازک بود گفتم عزیزم چطوری اونم گفت عزیزم تویی قوربونه اون کونت برم ( خیلی خوشم می اومد ابن جوری
میگفت تازه هنوز کونمو ندیده بود فقط منو با شرت دیده بود ) منم با عشوه گفتم خوبم عزیزم . بهم گفت یه چیزی بگم ؟ گفتم بگو گفت : من از اون روز بد جوری تو کف توام بدنت هم خوش رنگ هم زنونه من داغ بودم گفتم تو که بلد نیستی استفاده کنی ازش تا اینو گفتم گفت فردا میکنم و قطع کرد فرداش که رفتم سره کار تو کف بودم ببینم چی کار میکنه تا ظهر چیزی نشد ظهر که رفتم آفتاب گرفتم داشتم دوش گرفتم که اومد من شرت پام بود داشتم موهامو خشک میکردم که گفت دیشب حالم و خراب کردیا گفتم تو هم همینطور یهو شرو کرد به گیر دادن که بزار کونتو ببینم من گفتم نه گفت هر کاری بگی میکنم فقط بزار ببینم و هی اصرار و از من انکار تا راضی شدم اخه منم حشری بودم وایستاد عقب و من شورتمو دادم چایین تا بالای رونم تا کونم و دید گفت جوووووووووووون بدنت سیاه شده ولی کونت عین برف میمونههههههه
بعد گفت میشه دست بزنم که من هیچی نگفتم و یکم دست زد و من کشیدم بالا گفتم: گفتی هر کاری میکنی گفت : آره گفتم باید منو از دو طرف بدن ماساژ بدی گفت جون من از خدامه من خوابیدم و مراد شرو کرد به ماساژ دادن از بالا شرو کرد ماساژ دادن دستش یکم زبر بود ولی آروم ماساژ میداد از بالا تا پایین اومدو من دوست داشتم بکنتم ولی روم نمیشد خودم بگم که یهو مراد گفت امید من کونو خوب ماساژ میدم خیلی حال میده میخوای ؟
گفتم آره اومد شورتمو در بیاره نزاشتم گفت چی شد گفتم با شرتم چی کار داری گفت اینجوری حال نمیده و جونه تو کاری ندارم میخوام تو حال کنی و از این حرف ها که قبول کردم شرو کرد به ماساژ کون یه جوری ماساژ میداد که لپ کونم باز بشه و سوراخمو ببینه از صدای نفسش شهوت رو میشد فهمید ، داشتم حال میکردم ولی دوست داشتم بره سراغ سینه برگشتم گفتم حالا اینور ، گفت خوب بود ؟ یه لبخند زدم به معنای رضایت و شروع کرد از پایین اومد بالا تا رسید به سینم شروع کرد با نوک سینه ام بازی کردن خیلی داشت حال میداد یکم که اینکارو کرد یهو نوک سینه ام و بوس کرد و شرو کرد به لیسیدن دیگه طاقت نداشتم و سرش گرفتم فشار دادم به سینه هام اینم تا دید من حشری شدم سرعتش رو زیاد کرد من از لذت چشمام و بستم و نفهمیدم اون کی شورتشو در آورد و دستمو گذاشت رو کیرش منم از خدا خواسته با کیرش ور میرفتم بعد چند دقیقه گفت امید تو رو خدا میزاری بکنم گفتم نه گفت چرا گفتم میخوام بخورم میدی بهم کیرتو ؟ یهو شک شد که من رفتم شروع به خوردن کردم نمیدونید چه حالی میداد انگار از قحطی اومده بودم خیلی خوش مزه بود سیر نمیشدم از خوردن اولش ساکت بود ولی به از چند ثانیه شروع کرد به گفتن جون بخورش دوست داری کیرمو؟ و منو دوست داری ومنم هی تند تر میخوردم دیگه آماده دادن بود که دراز که دیدم گفتم بیا بکن کپ کرده بود گفت لاپایی ؟
گفتم مگه دوستم نداری ؟دوست نداری زنت بشم؟ گفت حون آره میخوام گفتم: پس بیا زنت و از کون بکن دلش کیر میخواد
سریع اومد بوسم کرد و کیرش رو سوراخم گذاشت تف زد و سرش و گذاشت تو کونم اولش درد داشت ولی بعدش آروم شد و شروع کرد به آروم تلنبه زدن تو کونم خیلی آروم این کارو میکرد تا قشنگ جا باز کنه یکم که گذشت اومد بغلم و منو کج کردو ، کرد تو کونم با دستشم هی سینمو فشار میداد و بازی میکرد باهاش منم اون دستی که روم بود و ناز میکردم و میگفتم سینه های زنتو دوست داری ؟؟؟ اونم قربون صدقه میرفت رو هوا بودم که باز پوزیشن و عوض کرد و اومد پام و داد بالا و کرد تو کونم و سینمو میخورد داشتم دیونه میشدم کم کم سرعتشو زیاد کرد و هی میگفت زن منی من فقط میکنمت ، این کون ماله منه ، میخوام جر
ت بدم و تو این حرفا بود که آبشو ریخت تو کونم انقدر سینه هامو خورد که منم بدونه ابنکه دست به کیرم بزنه آبم اومد تا چند دقیقه ساکت بودیم و بی حال بعد بلند شد گفت اگه میدونستم اهل خالی او روز اول میکردمت که منم گفتم دیر نشده از این به بعد بکن که از اون روز به بعد دو یا 3 روز یه بار بهش میدادم خیلی خوب منو میکرد و دوست داشتم هر روز بهش بدم.

نوشته: omidgaybaz2


👍 3
👎 9
3058 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

593688
2017-05-04 21:20:51 +0430 +0430

من موندم کی قراره بشه زن زندگی شما 🤮

0 ❤️

593747
2017-05-04 22:04:05 +0430 +0430

‌کیرم تو اون دهنت کونی رفتی حمالی کنی دیگه اون حموم آفتابت چیبود

0 ❤️

593778
2017-05-05 00:38:17 +0430 +0430

خاطره که نیست برای داستان بد نبود فقط جوری نوشتی که انگار محل کار ساختمونی نبوده این وسط حموم افتاب معنی نداره درضمن حست رو خیلی دخترونه بیان کردی

0 ❤️

593786
2017-05-05 03:11:18 +0430 +0430
NA

ﺭﻓﺘﻲ ﺣﻤﻮﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﻧﺒﺎﻟﺖ ﺍﻏﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻓﻜﺮ ﻛﻦ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﺖ (dash)
ﺍﻻﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻱ ﺗﻮ ﭼﺎﻩ ﻓﺎﺿﻼﺏ ﺭﻧﮕﻲ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺍﻭﻣﺪﻱ ﺳﻔﻴﺪ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﻱ ﭼﻄﻮﺭﻱ ﺭﻧﮕﻴﻦ ﻛﻤﻮﻥ ?
ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ ﺷﺮﺗﺘﻮ ﺩﺭ ﺑﻴﺎﺭ ﺣﺎﻝ ﻧﻤﻴﺪﻩ ﺟﻮﻥ ﺗﻮ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻳﺎﺩﻩ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻋﻤﻮ ﻃﻮﺳﻲ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻣﻴﺪﺍﺩ ﺗﺎ ﻛﻴﻮﻧﺸﻮﻥ ﺑﺰﺍﺭﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻋﻤﻮ ﻓﺪﺍﺕ ﻣﻴﺨﺎﻡ ﭘﺸﺘﺘﻮ ﻟﻴﻒ ﺑﻜﺸﻢ ﻟﺒﺎﺳﺘﻮ ﺩﺭﺍﺭ (clap)
ﺷﺮﺗﻤﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﭼﺎﻳﻴﻦ ﭼﺎﻱ ﺭﻳﺨﺘﻲ ﺭﻭ ﻛﻴﻮﻧﺖ :|

0 ❤️

593857
2017-05-05 09:05:07 +0430 +0430

تازگیها اصن کلا از هر چی کون بدم اومده انقدر دیگه این کونی ها به اون کون های کثیف و چرکین خودشون مینازن و به هر کس و ناکسی از افغانی گرفته تا بقال سر کوچه و… میدن مادر کونی ها

0 ❤️

593893
2017-05-05 12:04:59 +0430 +0430

حس میکنم افغانی و سر کارگرتم یه ترک عزیز الت کلفت بود و توهم تسلیم سرنوشت شدیو شل کردی:)

2 ❤️

594081
2017-05-06 08:22:12 +0430 +0430

:| ینی همه اونایی که میگن خندیدنا :| شرو نشده شرو کردن به زدن :| 🙄

0 ❤️

594164
2017-05-06 19:16:12 +0430 +0430

زنت وبیاربرامن

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها