قدرت تاریکی می نویسد…
لرزیدن روح برای نوازشی کافیست…
ترس از باورهای سایه، ویرانگر دوست داشتن است…
فریاد درد، طاقتفرساست و باعث گریزانی جان می شود…
لبخند نقاب می زند برای اشکهایی که با چشمان بلعیده شدهاند و میل فرار به دریا…
قدر بدان!
دوست داشتن کسی که رنج کشیده است…
باورش کن!
آنهایی که نابود شده اند، احساس وحشت در روح نگران، دریایی طوفانی و سرشار از عشق…
در سکوت و دلتنگی و سرگردانی باقی می ماند تا ازت محافظت کند و آزاد باشی…
تنها راه می رود…
عقلانیت را پذیرفته زیرا ضربه بعدی می تواند کشنده باشد…
به رویا ایمان آورده که خونش را به مرکب تبدیل کرده تا آخرین وعده را بنویسد، کیهانی متلاشی شده از احساسات ناب…
دوست داشتن کسی که در هر ضربان قلبش اسمت را زمزمه می کند و هرلحظه دنبالت می گردد، نمی تواند امتیاز همه باشد…
برایش بی پروا باشید… دیوانه وار منتظرش باشید…
افسانه ای است که تکرار نخواهد شد…
(م.ح)