اسیر!🖤

1400/10/30

تو را می خوانم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی ان آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
ز پشت میله های سرد و تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت
در این فکرم که دستی پیش آید
و من ناگه گشایم پر به سویت
در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خاموش پر بگیرم
به چشم آن  زندانبان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم
در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یار ای رفتن زین قفس نیست
اگر هم آن زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست
ز پشت میله ها هر صبح روشن
نگاه کودکی خندد به رویم
چو من سر می کنم آواز شادی
لبش با بوسه می آید به سویم
اگر ای آسمان خواهم که یک روز
از این  زندان خاموش پر بگیرم
به چشم کودک گریان چه گویم
ز من بگذر که من مرغی اسیرم
من آن شعمم که با سوز دل خویش
فروزان میکنم ویرانه ای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان میکنم کاشانه ای را

اسیر!

680 👀
3 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2022-01-20 15:34:48 +0330 +0330

درود دوست عزیز، جالب بود، نوشته خودتان است؟!

1 ❤️

2022-01-20 16:08:49 +0330 +0330

زیبا بود.

1 ❤️

2022-01-20 16:49:27 +0330 +0330

↩ outdated
خدایی این شعر را دیگه همه میدونند از فروغ فرخزاد هست
اذیتمون نکن

0 ❤️

2022-01-20 17:14:33 +0330 +0330

مثل مامانایی ک فقط ب خاطر بچه هاشون ی زندگی تموم شده رو ادامه میدن :(

2 ❤️

2022-01-20 18:07:41 +0330 +0330

↩ outdated
نه عزیز از من نیست فقط اینجا گذاشتم بقیه هم فیض ببرن❤

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «