اغواگری...

1402/08/07

نمی توانم بخوابم یا در تختم بچرخم، اینجا در تاریکی و سکوت، به این امید که وقتی از خواب بیدار شوم، حقیقت سایه ها آشکار شود…
می دانم که تکانه های جنسی از مغز شروع می شود و سپس گسترش می یابد، در سراسر بدن و روح و جسمی و روحی انتقال می یابد و درگیر می شوند، اما گاهی اوقات معمولاً احساس می‌شود که فراتر از این قسمت‌ها است و برانگیخته می‌شود…
آماده شدن برای آمیزش جنسی، حتی اگر هیچ مداخله ای از سوی مغز دریافت نشده باشد.
در عین حال قوی، احساس بی امانی می کنم، سعی می کنم به دردسر نیفتم، اما نمی توانم، اوج شهوت و هیجان خیلی زیاد است، می خواهم فریاد بزنم، کمک کن، کمکم کن، اما هیچ صدایی مثل گلوی خشکم بیرون نمی آید…
با دست لمسش کن، گرمای شدیدی که میده، همینجوری میمونم، گردنم رو روی بالش میذارم و چشمامو میبندم با این بدن که اطاعت نمیکنه، بیگانه میشم. از این هیاهویی که زیر شلوارم می زند و می لرزد، کم کم بدنم بی حس می شود، در برابری انتزاعی و غیر واقعی بین رویا و واقعیت قرار می گیرد، وقتی صدای خشکی از اتاق می شنوم، چه می شود؟
صداهای نوسانی وجود دارد، چراغی وجود ندارد، بنابراین شریک زندگی من بلند می شود تا به دستشویی برود یا سیگار بکشد، صدای قدم های او را می شنوم که نزدیک تر می شود و سعی می کنم از خواب بیدار شوم، اما نمی توانم چشمانم را باز کنم. بدنم در تاریکی به صندلی چسبیده است، در حالی که آلت تناسلی به شدت به لباس خواب فشرده شده است… او را می بینم که به من نزدیک می شود، یا بهتر است بگویم، حالتی نگران در صورتش که مرا در آن موقعیت خاص می بیند، به وضوح افکارش را روی صورتش می بینم…
چی شده؟ احساس بدی داری؟
برآمدگی بین پاهایم، جایی که آلت تناسلیم در حالت نعوظ به بافت لباس خوابم فشار می‌آورد… تمام این صحنه را طوری تجسم می‌کنم که انگار از ذهنم خارج شده و نمی‌توانم بلند شوم. بدنی که در آن حالت تقریباً آرام است اما بسیار انفجاری است، سپس به آن فکر می‌کنم و دوباره بررسی می‌کنم که خوابم یا بیدار، اما رهایی می‌خواهم، آنجا می‌ماند و آزادی…
(م.ح)

240 👀
0 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .



‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «