خویش را در جادهای بیانتها گم کردهام
بعد تو صدبار راه خانه را گم کردهام
من غریبافتادهای بی تکیهگاهم؛ سالهاست
کوهِ خود را بین پژواک صدا گم کردهام
از عبادتهای حاجتمند خود شرمندهام
گاه میبینم تو را بین دعا گم کردهام!
شیشهی عطرم که حیران در هوایت مدتیست
هستی خود را نمیدانم کجا گم کردهام
زیر بار عشق از قلبم چه باقی مانده است؟
گندمی را زیر سنگ آسیا گم کردهام…
#حسین_دهلوی
↩ حیرتزده
به تنهایی گرفتارند مشتی بیپناه اینجا
مسافرخانهی رنج است یا تبعیدگاه اینجا؟
تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیست
هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب، ماه اینجا…
#فاضل_نظری
باز گردد عاقبت آن در؟ بلی
رخ نماید یار سیمین بر؟ بلی
نو بهار حسن آید سوی باغ؟
بشکفد آن شاخه های تر؟ بلی
ساقی ما یاد این مستان کند؟
بار دیگر با می و ساغر؟ بلی
مولانای عزیز
↩ Shahab08
مهمانِ توام چند صباحی دگر ای عمر!
اینقدر میازار منِ سوختهجان را
گر نیست به جز خونِ جگر مزد من از عشق
بر شانه چرا میکشم این بارِ گران را؟
#فاضل_نظری
↩ Naffaaas65
آن رفیقی که به دوران غمم دور نرفت
زیر شمشیر غمش رقص کنان خواهم رفت
حافظ
↩ Shahab08
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده ست
چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد
#فاضل_نظری
↩ Naffaaas65
پایان ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش امدی
فاضل
↩ حیرتزده
ای حسرت عمری که به هر حال هدر شد
در بیش و کم شادی و غم سرزنشم کن
#فاضل_نظری
↩ Milad18028
نه تنها صبرم کفاف این همه غم را نمیدهد
بلکه عمرم هم کفاف این همه صبر را نمیدهد
↩ Shahab08
من همان رودم که بهر دیدنت مرداب شد
ماه من! بس کن ندیدن های بی اندازه را
دل فرو می ریزد و تنها تماشا می کنم
مثل سربازی سقوط آخرین دروازه را
↩ Naffaaas65
همه خوشدل اینکه مطرب بزند به تار چنگی
من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی
فصیح الزمان شیرازی
↩ Shahab08
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
↩ حیرتزده
تو ز عشق خود نپرسی که چه خوب و دلربایی
دو جهان به هم برآید چو جمال خود نمایی
↩ حیرتزده
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جزگردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت؟
که غیر از مرگ گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی ست یا من چشم ودل سیرم؟
که میگردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من میمیرم از این درد و درمانی نمی بینم
#فاضل_نظری
↩ حیرتزده
مپرس شادی من حاصل از کدام غم است
که پشت پرده عالم، هزار زیر و بم است
زیان اگر همه سود آدم از دنیاست
جدال خلق چرا بر سر زیاد و کم است
اگر به ملک رسیدی جفا مکن به کسی
که آنچه «کاخ» تو را « خاک» میکند ستم است
خبر نداشتن از حال من، بهانه توست
بهانه همه ظالمان شبیه هم است
کسی بدون تو باور نکرده است مرا
که با تو نسبت «من» چون « دروغ» با قسم است
تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست
وگرنه فاصله ما هنوز یک قدم است
#فاضل_نظری
↩ حیرتزده
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بُت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته دیوانهٔ رویی بودیم
بستهی سلسلهی سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
#وحشی_بافقی
↩ حیرتزده
جان و جهان! دوش کجا بودهای
نی غلطم، در دل ما بودهای
دوش ز هجر تو جفا دیدهام
ای که تو سلطان وفا بودهای
آه که من دوش چه سان بودهام!
آه که تو دوش که را بودهای!
رشک برم کاش قبا بودمی
چون که در آغوش قبا بودهای
زَهره ندارم که بگویم تو را
«بی من بیچاره چرا بودهای؟!»
آینهای رنگ تو عکس کسیست
تو ز همه رنگ جدا بودهای…
↩ حیرتزده
دلم را ورق میزنم
به دنبال نامی که گم شد؛
در اوراق زرد و پراکندهی این کتاب قدیمی
به دنبال نامی که من؛
"منِ شعرهایم که من هست و من نیست… "
به دنبال نامی که تو؛
"توی آشنا… ناشناس تمام غزلها… "
به دنبال نامی که او؛
"به دنبال اویی که کو …! "
#قیصر_امین_پور
↩ حیرتزده
تا در طلب دوست همی بشتابم
عمرم به کران رسید و من در خوابم
گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
این عمرگذشته راکجا دریابم
#فرخی_سیستانی
↩ kojo
روزی
جایی
زمانی
اگر عاشق شدی
فقط خوب باش
خوب بودن قشنگترین حس دنیاست
فقط درد دارد ♥️♥️