به نظر شما نوع و میزان حجاب مادر چه تاثیری میتونه روی غیرت پسرش بذاره؟
اگر دوست دارید بیشتر در این مورد صحبت کنیم پیام خصوصی بدید.
↩ farshidi96
لبشو بخورم بعد مانتو در بیارم ممه ها شو بخورم
بعد شلوارشو دربیارم با چادر بکنش ابم بریزم رو صورتش
↩ boysnow69
من که از بچگی میدونم و دیدم که مامانم جندس
↩ vahid-luxuryveichle
خوبه احتمالا تو مسجدا و حسینیه ها کوص میده
↩ farshidi96
من مامانم خیلی چادریه سفتیه هر موقع میریم بیرون خودشو میپوشونه چادری میره بیرون
چند وقت پیشم سینهاشو رفته پرتز کرده
تو خونه تاپ میپوشه نوک سینه اش بیرون زده
راه میرسه سینه هاش تکون نمیخوره و از باسنش نگم
یه چند وقتی بود که مامانم با خالم خیلی در مورد یه مردی تو فامیلای دور صحبت میکردن که من فهمیده بودم
یه روز اون مرد اومد خونمون بابام خونه نبود
مرده زنگ ایفونو زد که من از پشت ایفون باز کنم
تو این فاصله از طبقه پایین تا طبقه چهارم مامانم رفته تو اتاقش با یه
تاپ سفید آستین کوتاه نکه نیم استین یه استینی که فقط زیر بغلاشو بپوشونه شاید استینه به اندازه یه نصف کف دست و شلوار چسب که به اندازه ۲ وجب لخت بود پاهاش کلا ما مهمون میاد چه مرد و چه زن مامانم این طوری لباس میپوشه عمو هام بیان دوستاش با شوهراش بیان خلاصه و یه رژ لب ملیح اومد بیرون گفت درو واکن با خیلی هیجان
گفت مهمون پشت دره زشته منم باز کردم و سلام ملک کردم
مامانم خیلی خیلی گرم سلام ملک کرد و اون مرد هم همین طور
ما هرموقع برامون مهمون میاد مامانم میگه پسرم بلند شو چایی بیرار شیرینی بیار زشته من با چادرم دستام دیده میشه ولی این مهمون اینجوری نبود خودش اول چایی اورد بعد شکلات اورد بعد میوه اورد مرده و مامانم نشستن روی صندلی بینشون یه صندلی فاصله داشت منم رفتم تو گوشی مثلا حواسم نیس مامانم یهو گفت علی بلند شو برو تو اتاق پیشه خاهرت
منم رفتم از لای قفل در یه چیزای معلوم بود
مامانم بعد چند دقیقه روش از چادر برداشت ولی نه طوری که چادر بره کنار دیده بشه بدنش من چفت درو یکم وا گزاشتم دحدی که تو حالو ببینم
دستشو گذاشت روهم این پاشو گذاشت روی پای دیگش من مامانم انقدر مذهبیه به خاطر نماز ناخناشو نمیده جای خالام بکاره میگه اب رد نمیشه وضو درست نیست
خلاصه باهم همینجور صحبت میکردن بعد چند دقیقه معلوم بود مامانم وا داده خودش یکیم یجوری نشست انگاریی سکسیه و کونشو یه جوری میزاشت مامانم هی میگفت اههم اون صحبت میکرد
بعد شاید ۵ دقیقه چادر مامانم قشنگ رفت کنار پاهاش دیده میشد سینهاش چون بزرگه بدون صوتینم بسته بود نوک سینه هاش معلوم بود
مامانم به اندامش میرسه شکمش لاغر و سینه بزرگ همیشه دستاش بدون مو زیربغلش بدون مو با بابام هرموقع میرن تو اتاق هر دو سه شب ناشد نداره گردنش کبود نشه خلاصه صحبت میکردن صحبت میکردن طوری شد که چادرمامانم فقط پشت موها پوشونده بود پشمام ریخته بود بعد مامانم بلند شو مرده هم بلند شد یکم نزدیک هم شدن یکمم خنده کردن میگم نزدیک هم شدن ینی شکماشون باهم ۲وجب فاصله داشت معلوم بود مامانم قشنگ کصش خیص خیص شده بود و حشری بعدم مامانم یه دستی کشید روی دستم سمت چپ مرده و خیلی اروم گفتن خدافظ از این مسئله چند وقت گذشت شاید ۲ هفته،، مامانم یبار گفت بیا وی پی ان بریز منم کنجکاو شدم رفته تو تلگرامش او اخرین پیامارو چک کردم دیدم اون مرده نوشته فدات شم عزیزم
مامانم نوشته بود اون شب خیلی بهم خوش گذشت خیلی کیف کردم قربونت عزیزم خدافظ
اون شبم من یادمه مامانم به من و بابام گفت با دوستاش میره بیرون فرداش ساعتای ۱۲ اومد خونه مادر بزرگم
ممنونم ❣️
اگر هرکی دوس داش در راجب ننم باهاش بحرفم پیام بده