دنیس ریدر یه خانواده داشت. همسر داشت و حتی بچه هم داشت. دنیس رهبر یه گروه از پسران پیشاهنگ بود و همچنین ریاست یه جمع از آدمای کلیسایی رو هم به عهده داشت.
شاید براتون سوال پیش بیاد که btk یعنی چی؟
b: bind بستن
t: torture شکنجه
k: kill کشتن
حالا قراره بهتون بگم که چرا این لقب رو بهش دادن!
یه زمانی تقریباً در اواخر سال ۱۹۷۳ دنیس از کارش اخراج شد. به نوعی دپرس بود و به گفتهی خودش دنبال کسی بود که این همه غم رو باهاش تقسیم کنه!
خودش تو حرفهاش همیشه از ترکیب trolling for victims استفاده میکرد. در همین زمان جولی اوترو ۳۳ ساله در حال بردن بچههاش به مدرسه بود.
دنیس ریدر با دیدن جولی که اهل پورتوریکو بود و جوزفین؛ یعنی دختر ۱۱ سالهاش، جذب این دو نفر میشه. مدتی نمیگذره که جولی و جوزفین تبدیل به اولین مقتولهای دنیس ربدر یا همون قاتل بیتیکی میشن.
دنیس قتلهایی که انجام میداد رو اصلا “قتل” نمینامید و همیشه از واژهی “پروژه” واسه قتلهاش استفاده میکرد.
واستون سوال پیش میاد که دنیس چطور جولی و جوزفین رو به قتل رسوند؟!
دو ماه پس از اولین باری که دنیس، جولی و جوزفین رو دید، دقیقاً در ژانویهی سال ۱۹۷۴، یواشکی سیم تلفن خونهی خانوادهی اوترو رو قطع کرد و یک روز صبح، از در حیاط پشتی خونهشون وارد خونه شد.
وقتی اون وارد حیاط پشتی شد، دید که بچهی کوچیک خانواده، یعنی جوزف جونیور، داره سگش رو برای پیادهروی به بیرون میبره. ولی جوزف جونیور دنیس رو ندیده بود.
دنیس انتظار داشت که جولی و جوزفین توس خونه تنها باشن اما وقتی وارد خونه شد، فهمید که همسر جولی و همچنین پسر ۹ سالهی خانواده یعنی جویی هم توی خونه هستند.
دنیس اسلحه به همراهش داشت، پس اسلحه رو به سمت هر چهار نفر از خانواده گرفت و مجبورشون کرد روی زمین دراز بکشند.
کمی بعد بهشون دستور داد تا به اتاق خواب برن. اون جولی و جوزفین رو مجبور کرد تا روی تحت بخوابند و به جوزف و جولی هم گفت روی زمین سرد دراز بکشند.
دنیس ماسکی به صورتش نداشت و به خاطر همین هر چهار نفر عضو خانواده چهرهاش رو دیده بودند. به خاطر همین تصمیم گرفت هر چهارتاشون رو بکشه!
اول از همه یه پلاستیک مشکی روی یر جوزف کشید و اون رو خفه کرد. بعد از جوزف دقیقاً جلوی چشم بچهها همین کار رو با جولی انجام داد.
اون جلوی چشم دو بچه پدر و مادرشون رو کشته بود…
انگار اون از ضربهی روحی که بچهها زده بود خوشحال بود و دوست داشت این ضیافت رو بیشتر ادامه بده!
در حالی که دستهاشون رو بسته بود، پلاستیک بعدی رو روی سر جویی کشید و روی سرش گره زد!
برای خودش یه صندلی آورد و به جون دادنش نگاه کرد.
جوزفین بیچاره…
اون برای جوزفین بیچاره چه نقشهای داشت؟
دنیس جوزفین رو به زیرزمین خونه برد و یه طناب به گردنش بست و اون رو آویزون کرد. به حدی بالا برد که نوک انگشتاش زمین رو حس میکرد. اما اون نمیتونست روشون وایسه!
اون دختر بچهی بیچارهی ۱۱ ساله بدترین نوع شکنجه رو تجربه میکرد. اون وقتی به سختی در حال جون دادن بود، دنیس روبهروی بدن حلق آویز نیمه جونش ایستاد و شروع به خود ارضایی کرد!
ادامه دارد…
چقدر سخته خوندن این متنها.
از انسان بودن بعضیها، شرمندهام. 🖤
↩ لاکغلطگیر
نوید واقعا بعضی از نقل قولهاشون خیلی خوبن این تقدیم بهت!!!
اون لحظه که قربانی با طناب بسته شده بود و نمیتونست حرکت کنه…
من میتونم سالها توی اون لحظه زندگی کنم و افسرده نشم!
↩ secretam__
وجدانا خیلی جیگر داری که میخونی، ترجمه میکنی و مینویسی. من واقعاً حالم بد میشه.
↩ لاکغلطگیر
حالا شاید دارم آماده میشم یه داستان بدم و برم
از چیزی که برات قراره بنویسم شاید شوکه بشی
↩ secretam__
یاابرفرزظضذ! خدایا رحم کن!
واقعا شُک شدم …
کاش میشد فهمید چی در ذهن یه موجوی مثل این قاتل (که نمیشه این پلشت رو حتی حیوان خطاب کرد) میگذشته، که به این حد از بیرحمی و سنگدلی رسیده.
ممنون از زحمتت صدرا جان…