روزگاری دلبری طناز ، قرارم از دل ربود و به دام کمند زلف مشکینش فتادم.
دلارامی که آرام دل نبود، چشمه ذوقم جوشاند به عشقش غزلها سرودم و ابیاتی متفرقه نیز هم.
این رباعی را رازی نهفته دارد. آیا میتوانید نام دلدار از این دوبیت کشف کنید:
سحر با برگ خود گل راز میگفت /
از آن آهو وش طناز میگفت /
ره خورشید را از نور میجست/
امید رفته را آغاز میگفت/
نام دلبرم چیست؟!