و صدای زنگ آخر
که مرا از رویا بیرون میکشد
نفسم را حبس میکند
لبخندم را میخشکاند
قلبم را چنگ میزند
و آهسته در گوشم میگوید:
《دستت آنقدر کوتاه است که هرگز به آن روزها نمیرسد》
پریناز
بازبینی نهایی:عمو دیزل
↩ Parinaz_
میتونستی نگی خب لعنتی!! میتونستی مثل اصغر فرهادی پایانشو باز بزاری منم تو همون حال خوب بمونم!! چرا ؟ چرا این دلخوشی رو ازم گرفتی 😂 !! پریناز بخدا تو مسلمون نیستی!!
↩ Parinaz_
اره ، ولی خب ، دیه روزگاره
تلخش رو باید قورت داد ، شیرینیش هم تو دهن باید موند و آب شه تا تو ذهن بمونه
هرچند تلخیش بیشتر یادمون میاد
↩ wrecked_erny
چیزی به اسم شیرین وجود نداره
یا خیلی تلخه یا کمتر تلخه
↩ Parinaz_
خیر ، اصلا ، شیرین هم هست ، اصلا اگه اینطوره چیزی به نام شوری و ترشی هم ندارم !! ملس هم نیس!!
همش فلفلی و تند!!!
(الان یهو تو ذهنم اومد چیپس شیرین!! مزه جالبیه؟🤔🤔)