من که با جام لبِ “لب به لبت” لب به لبم
دائمُ الخَمرترین آدمِ غرق طَرَبم
رخصت از شعرِ نگاه تو بگیرد طبعم
جلوی “حضرت چشمت” چقدَر با ادبم
“واجِبُ العشقی” و من مومن چشمان توام
گر چه در دینِ نگاهت عملی مُستَحَبَم
کورکورانه ندیدم همه شب خواب تو را
برقِ چشم تو چراغ است ، به رویای شبم
پیش تو فاصله ای نیست ، میان من و ماه
“سالِ نوری” شده تبدیل ، به “نصفِ وَجَبم”
چند صد بوسه بدهکارِ منی ، یادت هست ؟!
شعر گفتم به هوای لبت … این هم طلبم
لب تو داغ ترین جای زمین است انگار
یَخ بریزید ، به رویای خیالی لبم …!
رضا_قاسمی
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
↩ سالومه۲۸
به سينه میزندم سر، دلی كه كرده هوايت
دلی كه كرده هوای كرشمههای صدايت
نه يوسفم، نه سياوش، به نفس كشتن و پرهيز
كه آورد دلم ای دوست! تاب وسوسههايت
ترا ز جرگۀ انبوه خاطرات قديمی
برون كشيدهام و دل نهادهام به صفايت
تو سخت و دير به دست آمدی مرا و عجب نيست
نمیكنم اگر ای دوست، سهل و زود رهايت
گره به كار من افتاده است از غم غربت
كجاست چابكی دستهای عقدهگشايت؟
به كبر شعر مَبينم كه تكيه داده به افلاک
به خاكساری دل بين كه سر نهاده به پايت
«دلم گرفته برايت» زبان سادۀ عشق است
سليس و ساده بگويم: دلم گرفته برايت…
حسین_منزوی
↩ vahidjudo
عشـق بر كشتن عـشّاق تفأل مي كرد
اوّلين قرعه كه زد بر من بدنام افتاد…
↩ سالومه۲۸
ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام…
با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد…
عالییییی
مخصوصا اونجا که میگه: گر چه در دینِ نگاهت عملی مُستَحَبَم😅