↩ Lor-Boy
ساقی به نور باده بر افروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کار ما
↩ Lucifer-Morning-Star
فکر کنم “به کام ما” صحیح باشه
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند…
↩ Lor-Boy
به کام ما درست هست بله. ممنون.
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یارب مباد انکه گدا معتبر شود
↩ Lucifer-Morning-Star
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وَن در آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
↩ Lor-Boy
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
↩ Lucifer-Morning-Star
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
↩ فریدریش نیمچه
ما را ز تو سریست که کس محرم آن نیست
گر سر برود سر تو با کس نگشاییم
↩ rabit131313
تو نه مهتاب و نه خورشیدی و نه دریایی
تو همان ناب ترین جاذبه ی دنیایی
تو پر از حرمت بارانی و چشمت خیس است
حتم دارم که تو از پیش خدا می آیی
مثل اشعار اهورایی باران پاکی
و به اندازه ی لبخند خدا زیبایی
خواستم وصف تو گویم همه در یک رویا
چه بگویم که تو زیبا تر از آن رویایی
مثل یک حادثه ی عشق پر از ابهامی
و گرفتار هزاران اگر و امایی
ای تو آن ناب ترین رایحه ی شعر بهار
تو مگر جام شرابی که چنین گیرایی؟
من به اندازه ی زیبایی تو تنهایم
تو به اندازه ی تنهایی من زیبایی
↩ rabit131313
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
↩ آمیب
الا یا ایهاالساقی، ادرک سن وناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
↩ Lor-Boy
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شده آواز نیاموخت
↩ rabit131313
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
↩ rabit131313
تو نیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
↩ rabit131313
احسنت
یك بار هم كه گردنه امن و امان نبود
گرگی به گله می زند و می درد مرا
در این مراقبت چه فریبی است ای تبر
هیزم شكن برای چه می پرورد مرا ؟
↩ rabit131313
از زنده یاد حسین منزوی بود
من موی از آن نمیکنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چو وقت مصیبت جامه ها سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
↩ rabit131313
احسسسسسنت!
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نـازکت آزرده گزند مباد
↩ rabit131313
تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
↩ rabit131313
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
↩ rabit131313
احسسسسنت
یکی روبهی دید بی دست و پای
فرو ماند در لطف و صنع خدای
که چون زندگانی به سر میبرد
بدین دست و پای از کجا میخورد
↩ rabit131313
تا کـی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
↩ آمیب
هزار جان گرامی بسوخت زین غیرت
که هر صباح و مسا شمع محفل دگری
↩ syamak_za
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
↩ rabit131313
یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم
یک جرعه ی دیگر بچشان ، مست ترم کن
↩ rabit131313
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده
↩ سین شین
احسنت
هر که را اسرار حق آموختند
مهر کردند و زبانش دوختند