پشم ریزون ترین موقعیتی که توش بودی
که یا یه چیز ناب و غیر تکرار شدنی بوده
یا چیزی بوده ک با کوچکترین اشتباه بد جور بگا میرفتی
دوستان منتظرم صحبتای جذابتون بشنوم
پونزده سالگی وفتی ک خونه خالم خواب بودیم و نیمه شب دستمو کردم تو شلوار خالم
در حالی ک پسر خالم همونجا خوابیده بود
دوم راهنمايي زنگ آخر معلم نداشتيم اومدم خونه ديدم اي وااااي!! سالها بعد كه متاهل شدم به روز سر زده و بي خبر اومدم خونه ديدم اي واااااي+جون!!!
نصف شب با خواهر یارو تو یه اتاق دیگه بودم و خواهرش اطمینان دا ده بود که خوابش سنگینه و بیدار نمیشه ولی یدفه یارو بیدار شد و رفت حیاط و جلو پنجره ی اتاقی که ما بودیم واستاد و سیگار کشید اگه زود نمی جنبیدیم و زیر پنجره قایم نمیشدیم بر میگشت و داخل اتاقو میدید پرده هم نداش اتاقشون خونه ویلایی و حیاط دار بود ههه
وااااي من ي بار ك دوست پسرم پيشم بود وسطاي سكسمون داداشم با خانومش اومد زنگ ايفونو زد من ك سكته كردم معطلش هم نميشد گذاشت دوست پسرم هوهولكي لباس پوشيد رفت از پله ها بالا وايساد تا داداشم برسه ب طبقه واحد من بعدش ك داداشم اومد تو رفت خونش
ولي هم خونه بوي سكس ميداد ب نظر من هم من باهاش رو بوسي نكردم ضايع بود
قيافمم ك مشخصه چجوري بود حشريه وحشت زده 😅🤒تازه شورت دوس پسرمم انداختم تو سطل اشغال
داشتم با دختر خالم ور میرفتم ومیمالوندمش و یهو از آینه دیدم خالم داره میبینه
↩ pouya137878
هه هه هه 🤒
خنده نداشت گريه داشت هيچي بدتر از اين نيست سكس ادم بهم بخوره اه اه بدترين اتفاق دنياست
بچه تر بودم حدود ۱۵،۱۶ سالگی خیلی بی مکان بودم چند بار توی کوچه توی راه پله و توی پارک مجبور شدم حال کنم چون همه موارد پسر بودن و اگه همون موقع نمیکردم ممکن بود بپرن چندبار همچین کیری خورده بودم توی مدرسه هم که نگم برات
↩ Mastewine
چیزی نگفت … البته ۶ ماه بعد خود خالم رو مالیدم و کردم
خونشون طبقه بالا ماست
↩ pouya137878
عه اينو گفتي يادم اومد
ي بارم من خونه دوست پسرم بودم
سكسمون تموم شده بود لباس پوشيده بوديم داشتيم گيم ميزديم
باباش اومد من هول شدم فقط سوتين تنم بود
ب جاي بلوز خودم كاپشن دوست پسرمو پوشيدم باباش اومد تو منو ديد
چيزي نگفت ولي خيلي ب كاپشني ك سفت جلوش و نگه داشته بودم چپ ميكنه چپ نگاه ميكرد
انقدر هم بيشعور بود نرفت اومد نشست ناهار خورد من همونجوري عين چي عرق ميريختم تو كاپشن روم هم نميشد برم تو اتاق لباسمو عوض كنم 🤦🏻♀️
يادش بخير
↩ pouya137878
خوبه خونه جوري بوده ك ميتونستين بقيه تو سالنن بزنيد بيرون
↩ arsalan199888
خاك بر سرت با خالت ؟
ميدونستم باهات هم كلام نميشدم 🤬
تا دلت بخاد بگایی داشتم موندم کدوم رو تعریف کنم
وقتی که مامان دوست دخترم توی خونشون منو گرفت
یا داداش دختر قامیلمون منو با خواهرش توی خرپشته ساختمون گرفت
یا وقتی خونه مادر بزرگ دوست دخترم پشت مبل داشتم میکردمش وقتی اون اتاق مادر بزرگش خواب بود و خیلی خاطرات دیگه خخخخ
↩ arsalan199888
آخخخخ چ بده تو اون سن و سالا آدم بگا میره
همش ی نگاه خاصیه رو آدم
شب سال تحویل سال ۸۹ بود رفتم خونه دوست دخترم ساعت ۲شب من خبر نداشتم به خیال همیشه که فقط خانواده خودشونن و خوابن یعنی پدرش و مادرش و برادرش ولی وقتی رفتم تو اتاق فهمیدم دوتا خاله هاش با شوهراشون و عموش هم اونجا خوابن با همین وضع بازم سکس کردیم که حواسمون به ساعت نبود یهو دیدم یه سایه افتاد رو در اروم خودمو انداختم پایین تخت که یکم فاصله داشت از دیوار همه بیدار شده بودن واسه نماز صبح اونم تو اتاق دوست دخترم به خط شدن و نمازو خوندن که اگه کوچکترین حرکتی میکردم یا میفهمیدن الان این قضیه رو نمیتونستم بگم حالا یا از شدت پارگی کون یا زیر دومتر خاک 🤣🤣
↩ Mastewine
من یبار تو حال با دوس دخترم بودم
هماهنگ کرده بودم ک رفیقام نیان
یهو یکی از رفیقام در زد و گفت ی چیزی میخواد از تو خونه برداره خلاصه منو زیدم لخت رفتیم تو اتاق تا رفیقم کارش تموم شه و بره و کلی هم باهم خندمون گرفته بود
↩ Sohrabzone
باز خوبه با دوستات هماهنگ ميكردي نيان
دوست من ميرفت خونه دوست پسرش هميشه دوستاي بوست پسرش اونجا ولو بودن اونم ن ي نفر دو نفر چهار پنج نفر
بعد دوستم ميومد از شعور دوستاي دوست پسرش تعريف ميكرد ك نميان پشت در اتاق اونا 😐فكر كن 🤦🏻♀️
↩ amir@negar tala
پشمام تا حالا بگایی تر از این داستان نشنیده بودم
خدا بت رحم کرده بود واقعا وگرنه معلوم نبوده چی سرت بیاد😄😄😄
↩ Sohrabzone
والا تقدير ما هم اين بوده ديگه. ببيني و خودت رو به نديدن بزني. اون موقعها كه دوره مادر سالاري بود و بعدش هم دوره زن سالاري. مال ما هم كه هر كدوم شون داستان داشتند
↩ Mastewine
باور کن یبار رفیقم زیدشو اورده بود ک ی دو سه روزی پیش ما بمونه
خلاصه نگم برات من هرشب تنها تو اتاق سیر مراحل سکس اینارو از صدای لب گرفتن و کردن و ارضا شدنشونو( تو پذیرایی) میشنیدم
و تا صب از شق درد خوابم نمیبرد
فک میکردن خیلی ساکت دارن اینکارو انجام میدن
↩ Mastewine
همین خاطره هاس ک بعضی شبا یاد آدم میفته و ی نفس عمیقو ی لبخند گوشه لبش میفته
بعضی وقتام ازینکه شانس اوردی و بگا نرفتی خیلی حال میکنی😄