گناه کبیره

1400/01/28

این داستان زندگی تلخه منه که به خاطرش عزیزترین عضو خانوادم (خواهرم) که باعث شد به کام مرگ بفرستم …
دوستان این داستان یه درددله و اینو مینویسم که شاید کسی مثل من به این بلا گرفتار نشه و هدفم دلسوزی و غیره نیست…

من تا حدود زیادی اهل دوست دختر بازی و رفیق بازی نیستم، زمانی که ۱۶ سال داشتم کم کم فشارهای جنسی بهم وارد میشد ،مثلا زمانی که تو جمع فامیل میرفتم دخترای فامیلو میدیدم یا حتی زمان تنهایی فیلم پ…میدیدم خودمو با خود ارضایی تخلیه میکردم
کم کم این لذت برام تکراری شد و دنبال یه چیز دیگه میگشتم. اینم بگم من زیاد اهل دوستی با دختر نیستم و یه جورایی میشه گفت خجالتیم،البته تو همین یه مورد، اومدم شاید شهوانی و چندتا داستان راجب سکس با محارم و فامیل خوندم برام یه تجربه متفاوت میومد …اوایل کم کم نگاهم سمت خواهرم که ۱۵ سال داشت رفت و نگاه های منم بهش عوض شد که ای کاش دستم میشکست و سمت اینجور لذتی نمیرفتم …بعد حدود شیش ماه سعی کردم خودمو بهش نزدیک کنم و صمیمی تر بشم که شدم…ولی اون بامن فرق میکردم .اعتقاد به دین و آخرت داشت و منه خاک بر سر توجه نکردم ،، چند ماه باخودم فکر خیال میکردم ک جچوری بهش خواستمو بگم و هر دفه میخواستم بگم زبونم قفل میشد …یه شب دلو زدم به دریا و زمانی که تو اتاق بود رفتم مِن مِن کنان به سختی بهش فهموندم که با عصبانیت و ناراحتی پس زد منو. منم تا دوباره تا چند وقت هی دوباره فکرو خیال که نقشه دیگه ای بکشم تا بهش بفهمونم خواستمو
تا یک هفته بعدش دوباره با پیامک و عکس اینا یجورایی بهش فهموندم…
ولی اون اصلا بهشون واکنش نشون نداد و حتی چند هفته کلا سمت من نمیومد
منم کم کم داشتم بیخیال میشدم که مادربزرگم فوت میکنه و چون خواهرمم اونو خیلی دوست داشت بعد رفتنش خیلی دلگیر و گوشه گیر شد وقتی برای مراسم چهلم مادربزرگم رفتیم و بعد مراسم موقع رسیدن خونه
همه اینقد خسته بودیم که خوابیدیم بجز خواهرم ساعت ۱ونیم ۲ بود زندگی من اینجا خراب شد …
که حدود ساعت ۴در خونه مارو زدن که داییم و زنداییم اومده بودن خداحافظی کنن برن شهرستان ولی هرچی خواهرمو صدا زدن جواب نداد رفتیم خونه رو گشتیم دیدم تو انباری خودشو با طناب از پنجره دار زده بود …
انگار دنیارو رو سرم خراب کردن اینقد خودمو زدم تا از حال رفتم
خلاصه بعد اون افسردگی شدید گرفتم خونه نشین شدم حتی دانشگاه قبول شدم ولی نرفتم کلا زندگی من از هم پاشید
من همیشه گفتم خودمو بابت اینکارام نمیبخشم تا دنیا،دنیاس
تا الان که ۲۳سال سن دارم نزدیک ۴ ساله قرص افسردگی میخورم ولی خوب نمیشم

دوستان این داستانو گفتم که بخاطر هوسبازی زندگی خودتونو خراب نکنید و دنبال این لذت های حروم نباشید
من امیدوارم اوندنیا تقاص کارمو پس بدم …
ببخشید اگه طولانی شد…🖤 😪

1280 👀
3 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2021-04-17 04:57:01 +0430 +0430

خیلی کـُس‌شعر بود.
خواهرت خودکشی کرده بود، خودت ناراحت و افسرده. بعدش با اون حال خراب رفتی کنکور امتحان دادی و قبول شدی؟ 😳
خالی بندی هم حدی داره.

0 ❤️

2021-04-17 08:18:40 +0430 +0430

بنظر من این داستانهای محارم فقط زاییده خیاله و در جامعه ایران وجود خارجی نداره و اگر هم باشه بی نهایت ناچیزه،اما تاثیر بسیار زیادی روی نوجوونها داره چون توی سالهای بیسار حساس جنسی هستند و با فرهنگ بسته جنسی ماها احتمال به خطا رفتنشون هست مثل همین جریان روزافزون گی ها که بالای ۹۰درصدشون فقط بخاطر فشار جنسی به این راه کشیده شدند و اغلب هم از دیگران فریب خوردند و اینه که امروزه میبینیم چهره جنسی داره روز به روز زشت تر میشه بخاطر این رفتار،در کل لعنت به سکس محارم چون واقعاً دشمن انسایته

0 ❤️

2021-04-17 11:43:04 +0430 +0430

این داستان ک بنظرم خیالی بود اما در کل حتی حیوون ها هم تو زندگیشون ی سری اصول دارن پس چرا ما نداشته باشیم داستان نویس های سایت هم لطفا مراعات نوجوون ها و فانتزی ها و افکاری ک براشون میسازن رو بکنن

0 ❤️



تاپیک‌های داغ




تاپیک‌های تازه


‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «