با شما هستم ای نسل های قبل از من!
من سالهای زیادی است تغییر کردهام.
همان سالهایی که نمیدیدید مرا!
همان سالها که نمیدانستی من و همکلاسیهایم به چه فکر میکنیم.
هرگز از ما پرسیدید چه میگوییم؟! خواستید بدانید تعریف ما از زندگی چیست؟
فقط گفتید وای از این نسل که همه چیز را زیر پا گذاشته!
آمدی بپرسی چرا هیچ چیز شما را قبول نداریم؟ حتی دینتان را!
ما اصلاً نمیدانیم این روزها چه خبر است، کاندیداها چه کسانی هستند، سر چه دعوا دارند، چه میگویند، نه که نمیفهمیم، میفهمیم اما برایمان ذرهای اهمیت ندارد.
برایتان مهم است؛ چرا رأی نمیدهیم!
فکر کردهاید داریم تحریمتان میکنیم؟
نه! ما آن چیزی را که وجود دارد، تحریم میکنیم.
نه چیزی را که اصلا وجود ندارد…
آی نسل های قبل از من
شما بیکاری کشیدهاید، بیآینده بودن چطور؟ شما کسی را دوست داشتهاید که نتوانید با او زندگی کنید! دوستتان رفته خارج از کشور؟ شما مدام گفته و شنیدهاید اینجا ماندن فایدهای ندارد!
تو وقتی گشت ارشاد را دیدهای، بدنت لرزیده؟ دستشوییات گرفته؟ با خشونت و تحقیر هُلات دادهاند داخل ون!
وقتی ناخواسته گریهات گرفته، شده به تو خندیده باشند؟
تو اصلا سختیهای زندگی مرا درک کردهای؟
حالا منتظری بیایم به کاندیداهایی که تو میپسندی، رأی بدهم؟
به همانها که یکیشان جرئت نمیکند از من دفاع کند. از آزادیام. اصلا مرا ببیند.
در چند سال زندگی، کسی از من نپرسیده چه میخواهم، حالا بیایم رأی بدهم!؟
من که میدانم هر کدام بیایند، تفاوتی در سرنوشت من نخواهند داشت.
شما همه دروغگویید، میگویید خدا برایتان مهمتر از من است، خدایی که نه میبینیدش، نه میشناسیدش، مرا که میبینید انکار میکنید، و خدایی که نمیبینید را باور دارید!
اصلا من میخواهم برایتان استخوان در گلو و خار در پای باشم. اگر دوست داشتن خدا مانع است، نمیخواهم بشناسمش.
خدایی که به انکار من منتهی میشود، بپرستمش!؟
من میخواهم رأی ندهم تا بگویم ببین ما چقدریم. چقدر حرفهای نزده داریم. تا شاید متوجه شوید ندیدن چیست، وقتی که ما هم شما را ندیدیم.
من و دوستانم بدون کمک شما حراستهای هیز را شکستیم، گشت ارشاد را برداشتیم، زندگی جدیدی ساختیم، ترس را دور ریختیم، و همانی شدیم که دوست داشتیم. رأی نمیدهیم تا بفهمید ما کم نیستیم، رأی نمیدهیم تا بدانید ما هرگز خسته نشدهایم. ما اکثریتی هستیم در محاصره اقلیتی.
و ما تازه اول راهیم…
ما که زندگی را مثل شما، تنها سیاست نمیبینیم.
ما مثل شما، هر چیزی را زندگی نمیدانیم.
میدانید! اصلا برای ما مهم نیست کدامشان میشود رییسجمهور…
تعجب میکنید!
هر کدامشان بشود باید برای ما همه چیز فراهم کند، نکرد به چهارمیخش میکشیم!
باور نمیکنید، ببینید!
نسل های قبل از من!!
ما پس از مهسا خودمان را باور کردیم.
عمرمان را با گزینههای شما تلف نمیکنیم.
رأی نمیدهیم تا بگوییم؛
شما سعی نکردید اندکی زبان ما را بفهمید!
حالا هم دیگر دیر شده…
فکر میکنید تحریم کردهایم!!
اصلا!
مگر چیزی هست که تحریمش کنیم!
یک بازی را مگر تحریم میکنند؟
ببرند تا اطرافیانشان بیشتر بخورند!
تا بیشتر به اسلام خدمت کنند!
و من باز هم نادیده بمانم…
باز انکار شوم!
باز بهشت را به من وعده دهند
همان وقتی که جهنم برایم میسازند
و من یاد گرفتهام
بهشتم را خودم بسازم
بی هیچ وعدهای
فقط در بهشت من
بعضی چیزها اصلا وجود ندارد
که شما فکر میکنید خیلی مهماند!
مثل همان چیزها
که من مهم میدانم
و شما نمیبینیدشان…
شما بروید رأی بدهید
من قول میدهم مسخرهتان نکنم.
درک میکنم
همین زندگیتان است
ولی من زندگی دیگری دارم…
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
درود مهربانو سالومه
بسیار عالی بیان کردید
دست مریزاد 👏 👏 👏 👏
نسلی که نسل بعد خودش رو نادیده گرفته و همه حق رو به خودش داده و تازه قیافه حق به جانب گرفته که ما صلاحتون رو می خواهیم 😕 😕
↩ ofoghe_roshan
درود و سپاس از حضور گرمتون 🌺🙏
حرفهایی بود که مدتها مثل بغض تو گلوی من گیر کرده بود و باید می گفتم
خوشحالم که نظر شما مثبت بود🌺🙏
↩ سالومه۲۸
درود مهربانو سالومه
حرفهای دل بیشتر هم نسلیهای ما بود. حرفهایی که همیشه به خاطر یه سری ملاحظات نزدیم.
زنده باشید 🙏 🌹 🌹
ما ناامید و بیانگیزه از شکست های نسل قبل در زندگی هستیم.
↩ آرمیکا
خسته شاید ولی نا امید نیستم چون به قدرت خودمون باور دارم ✌️✌️
سماس از حضور گرمتون 🌺🙏
هزاران درود بر شما دوست فرهیخته ام . پاینده باشید
🌹🌹🌹
بسیار زیبا و دلنشین بیان کردی سالومه بانوی عزیز 🌹🌹👏👏
بامید روز آزادی لحظه شادی
زن و مرد و زندگانی آبادی
…
جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال
من به دوبخش تقسیم شدم
قبل از مهسا و بعد از مهسا
خواه یا ناخواه من شدم همان که باید بشود
و دیدم چطور نسل قبل بر روی جنازه هایمان با انگشت اشاره چهارنعل رفتند
من دیدم چطور بر سر جنازه ام در کوچه خلوت،
همان نسل قدیم منحوس،نشستند و با دهانهای سَر های تهی ازض مغز و دندانهای کثیف مصنوعی قهقه کنان پاسور بازی کردند
و منی که جوانی ام را به خیابان کشیدم و نسل قبل جنازه ی کثیف و بدبوی دم گور خودرا، از ترس اندک زمان باقی مانده از نجاست زندگی شان در خانه وپارک پنهان کردند وتماشاکردند سلاخی مارا.
من دیدم که چطور فراموش کردند!!!
ولی ما همان آتش زیر خاکستریم.نه خاموش شده ایم نه آرام
بله آماده ی نسیم صبح صحریم!!!
Azi666
درد میکشم
از همه ی آنچه که اطرافم درک میکنم…😔
هیچ چیز دانایی و آگاهی نمیشه. چقدر خوب و آگاهانه تمام واقعیت را نمایان ساختید. این نسل در اوج آگاهی و درک مسائل قرار داره و خوشحالم که دوستی مانند شما دارم. 👍