اواسط شهریور پارسال با یکی از دوستان اینجا در مورد روابط کاری داخل شرکتش صحبت میکردیم که جرقه سکس منشی و مدیر عامل به ذهنم رسید
موقعی که شروع کردم به نوشتن تصمیم گرفتم به صورت دو راوی بنویسم
پایان ویرایشش توسط دوست خوبم مصادف شد با فوت مهسا امینی و حال و هوای اون روزها باعث شد منتشرش نکنم تا اینکه …
حدود دو سال و نیم پیش از سر بیحوصلگی دنبال یه داستان سکسی بودم که با سایت شهوانی آشنا شدم. اوایل فقط چراغ خاموش بودم بعد دیدم میتونم خط خطیهای ذهن پرشهوتم رو اینجا بذارم بدون ترس از قضاوت کسی
تو این مدت با کلی آدم خوب آشنا شدم، آدم بد به تورم خورد، دلمو شکوندن، دل شکوندم ولی در نهایت کوله باری از تجربه و اتفاقات خوب و بد برام موند
از اونجا که میگن هر اومدنی یه رفتنی داره زمان رفتن من هم از سایت رسیده
خواستم وضعیتم همینطور که این چند وقت نبودم و کم فعالیت بودم باقی بمونه تا اینکه …
به ذهنم رسید آخرین تاپیک و آخرین فعالیت و آخرین خداحافظی رو داشته باشم.
دوستتون دارم دوستای خوبم❤️
با صدای زنگ ساعت، چشماش رو باز کرد، هرچند نخوابیده و حسابی خسته و کسل بود. نشست روی تخت و بهخودش و زندگیش فکر کرد، تنهایی، حسابی خستهش کرده بود. هم روحش نیاز به همدم داشت، هم جسمش نیاز به همراه. برای بار صدم لعنت فرستاد به روح و روان سارا که آخه این چه فکری بود انداخته تو سرش. باز قیافهی ناز و ملوس منشی مهربون و خوشبرخورد شرکت اومد جلوی چشمش. دختری چشم و ابرو مشکی، با پوست سفید و لبهای قلوهای که خیلی نامحسوس، دلبری میکرد و بدش نمیاومد قلب مدیرعامل شرکت رو برای خودش بکنه. دخترک اندام ریزی داشت و در مقابل قد بلند و هیکل ورزیدهی خودش، اصلا به چشم نمیاومد. یاد حرف سارا افتاد که گفته بود عوضش حسابی بغلیه. ایمان برای بار صد و یکم تو دلش لعنتی نثار سارا کرد و رفت دوش بگیره. زیر دوش هم همچنان فکرش درگیر بحث شب قبلش با سارا بود که گفته بود بهصورت جدی به منشی خوشگلت فکر کن، هم دوستت داره هم دختر خوب و مورد اعتمادیه.
ایمان اصلا متوجه نشد مسیر خونه تا شرکت رو چهجوری رفته بود، بهخودش که اومد، دید جلوی منشی ایستاده و زل زده به دختر طفلک. با تکون دست دخترک به خودش اومد و با گفتن کارتابل رو بیارید، رفت سمت اتاقش.
*
دستم رو زده بودم زیر چونهم و باز غرق رویا شده بودم، یعنی میشه یه روزی دل مهندس با من نرم بشه؟ صدای پاهای مهندس رو که شنیدم، بلند شدم و سلام صبح بهخیری پرانرژی گفتم، ولی انگار مهندس اصلا حواسش نبود و همینجور زل زده بود به من. یه دستی به شال و مانتوم کشیدم و صدا زدم آقای مهندس! همچنان خیره شده بود به من، دستم رو که جلوش تکون دادم، به خودش اومد و با گفتن کارتابل رو بیارید رفت سمت اتاقش. با برداشتن کارتابل، رفتم سمت اتاق مهندس؛ وارد که شدم دیدم چه لبخند قشنگی روی صورتشه، با همون لبخند تشکر کرد و اومدم از اتاق بیرون.
*
داشتم به سارا غر میزدم که این چه فکری بود انداختی تو سرم و اون همچنان هلم میداد سمت الهام و از خوشگلیش تعریف میکرد، هنوز لبخند ناشی از حرفای سارا روی صورتم بود که الهام اومد تو اتاق، دیگه برای جمع کردن اون خنده، دیر بود؛ با لبخند تشکر کردم و تعجب رو به وضوح توی چشماش دیدم. تا آخر وقت به حرفای سارا فکر کردم و تصمیم گرفتم شانسم رو امتحان کنم. پایان وقت آماده بودم که موقع رفتن پیشنهاد بدم تا یه مسیری برسونمش.
وقتی اومد تو اتاقم برای خداحافظی، گفتم من هم دارم میرم، بیایید تا مسیری برسونمتون. چشماش از فرط تعجب گرد شد و یه قیافهی بامزهای به خودش گرفته بود، ولی بعد با یه لبخند محجوبانه گفت مزاحم نمیشم، خواهش میکنمی گفتم و راه افتادیم. و این شد شروع رابطهی من و الهام.
یه روز دعوتش کردم خونهم به بهانهی دیدن کتابخونهی پر از کتابم. البته هم من هم الهام، میدونستیم که کتاب و کتابخونه بهانهاس و سرانجامِ این قرار، به اتاق خواب میرسه. بالاخره الهام اومد و بعد یه پذیرایی مختصر، رفتیم به اتاقی که کتابخونه بود. الهام محو کتابها شده بود و من محو الهام، اون هیکل ظریف، حالا بیشتر به چشم میاومد. یه جین پوشیده بود با تاپ که حسابی اندامش رو جذاب کرده بود و موهای بلندی که دل میبُرد. از پشت نزدیکش شدم و دستم رو حلقه کردم دور شکمش و صورتم رو فرو کردم تو موهاش، نفس عمیقی کشیدم که مشامم پر شد از بوی شکلات. گفتم بوی خیلی خوشمزهای میدی، مطمئنم خودت هم خوشمزهای. دستش رو گذاشت روی دستم و آروم نوازش میکرد. لبم رو گذاشتم روی گردنش و تند بودن نبضش رو حس کردم، با کج کردن گردنش و اومدن دستش پشت گردنم، فهمیدم الهام هم مثل من مشتاق و منتظر این معاشقهاس.
*
لبش روی گردن و لالهی گوشم حرکت میکرد و دستاش آروم شکمم رو نوازش میکرد. اینقدر منتظر همچین لحظهای بودم که خیس شدن سریع لای پام رو حس کردم. لبم رو زیر دندون گرفتم که از چشم تیز ایمان دور نموند و باعث شد حرکاتش شدت بیشتری بگیره. با حسِ دستاش روی سینههام، ناخودآگاه آه کشیدم. حالا قشنگ سفتی و بزرگی کیرش روی کونم حس میشد، وقتی نوک سینهم رو بین انگشتاش فشار داد، دستم رو بردم پشت و کیرش رو گرفتم.
*
دستش که اومد روی کیرم، دیگه طاقت نیاوررم. تاپش رو در آوردم و چسبوندمش به کتابها. با خشونت لباش رو شکار کردم، وقتی حس کردم نفسی نمونده براش، ولش کردم و با همون خشونت، ممههای خوشگلش رو به دندون کشیدم. آخی که گفت، حسابی حشریترم کرد و دکمه و زیپ شلوارش رو باز کردم.
*
دستش که رفت توی شلوارم، یه لحظه نفسم حبس شد تو سینه و با کشیده شدن انگشتش روی شورت خیسم، نفسم رو بهصورت آخ بلندی آزاد کردم. ایمان با شدت، لبم رو شکار کرد و دستش رو کرد توی شورتم و انگشتش رو کشید لای کسم. کنار گوشم نفس زد برای من اینقدر خیس کردی آتیش پاره؟
*
اینقدر این حرفش، شهوت درونم رو زیاد کرد که جاری شدن آب رو لای پام حس میکردم٫ انگشت ایمان که فرو رفت توی کسم، حس کردم دیگه نمیتونم روی پاهام وایسم. زانو زدم و دستم رو بردم سمت کمربند شلوارش. یه لحظه از کلفتی و بزرگی کیرش، شوکه شدم ولی با لذت تمام، یه لیس به سر خیسش زدم که صدای آه ایمان باعث شد کیرش رو بکنم توی دهنم. چنگ شدن دستش لای موهام رو حس کردم. توی چشماش نگاه کردم که غرق لذت و شهوت، نگاهم میکرد. یه لیس به تخماش زدم و شروع کردم به مکیدنشون و مالیدن کیرش با دستم، که دیگه تاب نیاورد و کیرش رو کرد تو دهنم و تلمبه زد.
*
اگر قرص نخورده بودم، با این ساکزدن حرفهای الهام، تا حالا آبم اومده بود.
با این فکر خوابید و از الهام خواست بشینه روی کیرش. میخواست لحظهی فرو رفتن کیرش تو کس خیس و داغ الهام، چشم تو چشم باشند. الهام که آرومآروم و با ناز نشست روی کیرش، کل بدنش داغ شد و با لذت، سواری الهام رو روی کیرش نگاه میکرد. وقتی حس کرد الهام خسته شده، خوابوندش به پهلو و یه پای الهام رو با دست گرفت بالا و با دست دیگهش، سینهی خوشفرم الهام رو فشار میداد و شروع کرد به کوبیدنهای ملایم.
*
وقتی ایمان گفت داگی شو، ته دلم لرزید؛ چون میدونستم تو این پوزیشن راحت به ارگاسم میرسم. موهای بلندم رو گرفت توی دستش و شروع کرد به تلمبههای محکم و همزمان زدن اسپنک. با دستش که چوچولهم رو مالید، بدنم منقبض شد و لرزید و ارضا شدم. جوریکه نتونستم همون طوری بمونم و پهن زمین شدم. ایمان هم خوابید روم و حرکت کیرش رو آهسته و گردنم رو بوسهبارون کرد. یهذره که آروم شدم، تلمبههای محکمش رو شروع کرد و بعد چند دقیقه با آخ بلندی ارضا شد. داغی آبش رو حس کردم وغرق لذت شدم.
*
دیگه نتونستم خودم رو نگه دارم و افتادم روی الهام، هنوز نبضزدن کیرم رو تو کسش حس میکردم و این بعد از مدتها برام خیلی لذتبخش بود. خودم رو انداختم روی زمین و الهام رو بغل کردم و کنار گوشش گفتم مرسی عشقم! عالی بود. الهام با چشمهای قشنگش زل زده بود به من و هیچی نمیگفت. گفتم اذیت شدی؟ سرش رو بالا انداخت و صورتش رو فشار داد روی سینهم و یه بوسه زد و گفت خیلی خوب بود. پیشونیش رو بوسیدم و مشغول ناز کردنش شدم که کمکم چشمامون گرم خواب شد.
فکر کنم کم کم باید منم از شهوانی خداحافظی کنم
همه دارن میرن
سارا جان امیدوارم هر جا که هستی حالت خوب باشه و زندگی به کامت شیرین. 🌺❤
یک شهوانی داشتیم و یک ساراجون. دیگه باید شهوانی را گِل بگیرند.
چیزی ندارم بگم جز آرزوی شادی، آبادی و آزادی همیشگی.
جسمی و روحی!
🌹🌹
↩ عیسا
عیسا عزیز
مرسی از آرزوی خوبت
امیدوارم همیشه حال دلت خوش باشه❤️
↩ لاکغلطگیر
نوید عزیز و مهربون و صبور
کلی اذیتت کردم😁
کلی چیز از تو یاد گرفتم😍
وجود تو در این سایت و آشنایی با تو یکی از قسمتهای خوب و باارزش سفر من در شهوانی بود😘😍❤️
نوید عزیز و مهربون و صبور
کلی اذیتت کردم😁
کلی چیز از تو یاد گرفتم😍
وجود تو در این سایت و آشنایی با تو یکی از قسمتهای خوب و باارزش سفر من در شهوانی بود😘😍❤️
ساراي عزيز،،،،
تو روزهاي غريب و خاكستري
كه هيچ بارون و نسيمي نداشت
كلي گفتيم و خنديديم
در حالي كه دلمون گريون و خون بود
تو مجاز ، حقيقت رو گذرونديم
حال دلت خوب باشه هر جا كه هستي و ميخاي باشي
سارای محبوب و باکمالاتِ سایت 😘
اینجا خونهمونه … همیشه درش به رومون بازه .
گهگاهی میزنیم بیرون ، یه چرخی میخوریم و تجربیات تلخ و شیرینی هم نصیبمون میشه …
گاهی حتی خیلی دور میشیم ؛ میریم اون دور دورا
شده مهاجرتم میکنیم . اما یه روزی دوباره برمیگردیم به خونهی گرم و نرم و باحال و باصفای قدیمیمون…
هرجا میری و هرجا هستی ؛ خوب و خوش و سلامت و میزونی باشی 🤲
↩ لاکغلطگیر
بعد از چند ماه اومدی به من میگی کم پیدایی؟ دمت گرم، خوبم. تو چطوری؟
↩ Saraaajooon
این شعر سکسی هم تقدیم به تو.
باشد که با آن یک جق مجلسی بزنی و همیشه به یاد ما باشی.
شهوانیِ ما بود و یکی ساراجون
با دیدن پست او بگفتیم، آخ جون
میگفت چه قصههای ناب از شهوت
از بوس و ممه بگیر، برو تا کــُس و کون
هـا کــُـکا
↩ kokarostam
من که بودم و هستم.
تو نبودی چن وخ!!