از سَرِ اتفاق…
روزگارمان، آمدنی و رفتنی بیش نبود…
تا آنگه که سبکباری از اهالیِ احساس…
بهانه ای از جنسِ قلم، تراشید…
آتش گرفت…
سپیده ای در آن دمید…
شعله ای پر سوز، جان گرفت و …
در این زمستان پر آشوب…
یاران گِردِ آتش آمدند…
ما هشت نفر بودیم…
حرف ها شنیدیم…
خندیدیم و به دل نگرفتیم…
سکوت کردیم و نرنجیدیم…
همت گُماشتیم…
پلک نزدیم…
اما به وقت خواندن، آرام گرفتیم…
خواندیم از دقیقه هایِ جادویِ قلم…
از تعبیرِ واژه هایِ نا غنوده…
از درد…
از التیام…
و اینک به انتها رسیدیم…
ما اهالی شهر اَبدیم…
ما هشت نفر بودیم…
به انتهایِ کوچه ی اول از این راهِ بی پایان و بی مقصد رسیدیم…
دلگرم و امیدوار از آنچه اتفاق افتاد…
تجربه ای فراموش نشدنی از آنچه بر ما گذشت…
بذری که محمد عزیز کاشت و شما عزیزان با ارسال داستان، آن را آبیاری کردید…
ادمین گرامی حمایت کرد و ما هم به لطف اعتمادی که به ما شد؛ همراه بودیم…
داستانهای نویسندگان عزیز، بدون ذکر نام، برای نبودن هیچ شائبه ای برای داوران ارسال و هر داور مستقل از دیگران امتیاز هر داستان را اعلام و ماحصل شد آنچه که در پی تقدیم میشود.
هیات داوران مفتخر است نتایج را اعلام کند:
🥉رتبهی سوم:
📕 داستانِ گاهی باید گذشت
✍️ نوشتهی “رامین”
✔️ با امتیاز ۵۳.۵
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈 🥈رتبهی دوم:
📕 داستانِ آغاز یک پایان
✍️ نوشتهی الهه آتش
✔️ با امتیاز ۵۳.۷۵
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
🥇رتبهی اول🏆
و برندهی دورهی اول جشنواره داستان نویسی شهوانی:
📕 داستانِ زیگموند
✍️ نوشتهی LucyTheMorning
✔️ با امتیاز ۵۵.۷۵
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
🎁 از کاربر برنده هم درخواست میشود شماره حساب مونیرواش را برای ادمین بفرستد تا جایزهاش تقدیم شود.
داستان برنده با تگ مسابقه توسط ادمین منتشر خواهد شد.
داستان دوم و سوم نیز بدون نوبت و به ترتیب در بخش داستان ها منتشر میشوند.
لازم به ذکر است ۳ داستان، به علت عدم رعایت قوانین جشنواره (دو داستان بعلت نداشتن تم اروتیک و یک داستان بعلت رعایت نکردن تعداد کلمات در داستان )بر خلاف میل باطنی هیات داوران، از بخش مسابقه خارج شدند.
هیات داوران از همه دوستان و کاربرانی که با ارسال داستان یا حمایت های خود، در این راه، همراه بودند؛ تشکر کرده و برای ادامه مسیر از دوستان دعوت به همکاری می کند.
پیشنهاد ها و انتقاد های خود را به خصوصی کاربر سپیده ارسال کنید.
↩ الهه ی آتش
نه بابا. من نمرم به هیچکدوم از داستانا اصن به همون 0.25 هم نرسید هیچگاه. 😌 😏
↩ الهه ی آتش
ممنو از شما دوست عزیز بابت قلم زیباتون 🙏❣️🌹🌹🌹
تشکر اول از شهوانی بابت ارج نهادن به قلم و تهییج و تحریک استعدادهایی که بیشتر از قبل نیاز به دیده شدن و حمایت داشتند.
تشکر دوم از عزیزانی که برامون نوشتند و خودشون و ما رو به چالش کشیدند. از تکتک کاربرانی که کنارمون بودند و به هر نحو این جشنواره و حرکتِ فرخنده و نه ما رو حمایت کردند.
تشکر سوم از داوران عزیز…
از سپید که دبیر بود و مدیر. هر گِره ای رو با صبر و مهارت باز کرد و مسیر رو برای ادامه دادن هموار.
از نوید که با وجود کِسالت و کهولت سن، لاکش رو محکم به دست گرفت و تنهامون نگذاشت!
از آرش که وجودش آرامبخش گروه بود و بودنش به غایت روحیه بخش.
از سعید که نگاهش همچنان تیز بود و عشوه هاش ریز…
از رضا که شور و نشاط رو به گروهمون هدیه داد.
از فرشاد که افتخار داد…
تشکر چهارم از ادمین… همین!
و تشکر آخر و ویژه از محمد که ایدهای از سرش پرید، ما را برای داوری برگزید و جز بحث و سختی چیزی کنار ما ندید!
↩ ოεհгձռ
آیا میدانستید اسم محسن تو داستانم اول مهران بود؟ 😂
↩ الهه ی آتش
آفرین بهت!
داستانتو نخوندم ولی اینطور که معلومه باهوش و با استعدادی پس ادامه بده!
❤ 🌹
و تشکر آخر و ویژه از محمد که ایدهای از سرش پرید، ما را برای داوری برگزید و جز بحث و سختی چیزی کنار ما ندید!
↩ الهه ی آتش
خیر. بنده فاقد علم غیب می باشم. اما در مورد داستانِ شما سخن ها دارم که انشالا بعد از انتشار خواهم گفت.
↩ Reza_sd77
ممنون از تو رضای عزیزم که همیشه صبور بودی در برابر من 😂🤦♀️مرسی از حضورت
↩ الهه ی آتش
خانم محترم
نویسندهی توانا
باور کنید این صدمهای ناچیز اختلاف هیچ چیز از ارزش قلم و توان نوشتن و تخیل زیبای شما کم نمیکنه و داستانتون جزو تاثیرگذارترین داستانها بود…
تبریک میگم به شما و قلم و توانمندیتون🍃🌹
↩ ოεհгձռ
ممنون از تو مهران عزیز که در این جشنواره شرکت کردی و با گرفتاری هات این زحمت رو قبول کردی و غرغر های منو شنیدی 😂🤦♀️
↩ negar93
امشب داستان ها برای ادمین فرستاده میشه و منتشر میکنه 😍
↩ خرچسونه
ای جان
رفیق شفیق
خودت که داری میبینی، داستانها با اختلاف ناچیز رتبه بندی شد و چون بنا بود ۳ داستان اول رو معرفی کنند، به داستان شما اشارهای نشد…
و این باعث نمیشه که از ارزش کار شما چیزی کم بشه…
ممنون از ارسال داستانت
↩ ოεհгձռ
😅😅😅
پس منم بعدا قضیه ی اسم ها رو میگم…
و حرف های شما و بقیه ی داورهای عزیز رو هم با گوش جان میشنوم 😌😍
↩ خرچسونه
اتفاقا پیشنهاد شد بهتون کاپ اخلاقی، دیپلم افتخاری، یچی تعلق بگیره. ولی چون بلد نبودیم درست کنیم اینطور چیزی، دنبالشو نگرفتیم.
علی الحسابهمون موزو بخورین تا بعدا ببینیم چی میشه. اصن دو تا بردارین نوش جونتون.
پیشنهاد ها و انتقاد های خود را به خصوصی کاربر سپیده ارسال کنید.