با صدای کلید تو جات خشک شدی
این وقت روز کی میتونه باشه!
ترسیده چرخیدی سمت در که با اون تو چارچوب در رو به رو شدی
نفستو محکم بیرون دادی و برگشتی سمت کارت
عصبی گفتی پیش خودت نمیگی یه تقی یه توقی یه صدایی از خودم در بیارم یکی تو این خونه کوفتی هست، شاید این وسط سکته کنه از ترس؟
چرا اینقدر زود برگشتی حالا مگه اتفاقی افتاده؟
با نیومدن صدایی ازش چرخیدی سمتش که با اخم وحشتناکش مواجه شدی.
آب دهنتو صدا‌دار قورت دادی و گفتی چی چیشده؟
دندونایی که بهم میسابید و وا کرد و گفت مگه نگفتم تو شرکت با اون پسره اینقدر گرم نگیر؟ پوفیی کردی و گفتی بخاطر این اینقدر عصبانیی دوباره؟
خب همکارمه بعدشم مگه چیکار کردم دو کلوم باش حرف زدم عیب داره؟
صداشو بلند کرد و گفت اره تا وقتی که من نخوام باهاش حرف بزنی بری و خوش و بش کنی باش عیب داره!
وایییی گفتی و برگشتی سمت اتاق و همون جور که ازش دور میشدی ادامه دادی:
ترو خدا دوباره این بحث و باز نکن
یه دفعه پرت شدی عقب و محکم خوردی بهش، صدای غضب ناکشُ دم گوشت شنیدی که با حرص گفت:
من یه بار، دوبار بحثُ وسط میکشم
بار سوم بحث و باز نمیکنم
این پاهاته که باز میشه…
اینو که گفت گاز محکمی از گردنت گرفت و …