🍂
هرچه کردم نشدم از تو جدا، بدتر شد
گفته بودم بزنم قید تو را، بدتر شد
مثلا خواستم این بار موقر باشم
و به جای “تو” بگویم که “شما”، بدتر شد
آسمان وقت قرار من و تو ابری بود
تازه، با رفتن تو وضع هوا بدتر شد
چاره دارو و دوا نیست که حال بد من
بی تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد
گفته بودی نزنم حرف دلم را به کسی
زده ام حرف دلم را به خدا، بدتر شد
روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت
آمدم پاک کنم عشق تو را، بدتر شد…
🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘
مرسی که هستی سالومه جان به روح بزرگت تقدیم میکنم ممنون بابت حال خوبی که این چند روز بمن هدیه کردی با حضورت مرهمی بر دردهای روزمره وجودم گذاشتی برای ابد ممنون حضور سبزتم:
خانه خراب تو شدم به سوی من روانه شو
سجده به عشقت میزنم منجی جاودانه شو
ای کوه پر غرور من سنگ صبور تو منم
ای لحظه ساز عاشقی عاشق با تو بودنم
روشن ترین ستاره ام میخواهمت
تو ماندگاری در دلم میدانمت
ای همه وجود من نبود تو نبود من
↩ آقای تنها
درود و سپاس 🌺🙏🥰
شعر مال من نیست ولی خوشحالم که خوشتون امد
این همه سوزن
کجا میفرستی؟
تکهتکههای زمین را که به هم بدوزی
باز ما خوشبخت نخواهیم بود
باران …
نازنین رحیمی
↩ Esn~nzr
آدم های تنها
آرزوهای کوچکی دارند
شبیه اینکه که کسی
در خانه را به رویشان باز کند.
…
طاهره قصدی
↩ arashke
آلزايمر كه بگيرم
يادم نمي آيد
موهاي دخترم بلند بود يا كوتاه
پسرم سبزه بود يا سفيد
اما تو زيبا مي خنديدي…
↩ vahid_judo
شما خودتان بمب انرژی مثبت و دلگرمی هستید سپاس از مطالب زیباتون 🥰🙏🌺
تو
رنگ میدهی
به لباسی که میپوشی
بو میدهی
به عطری که میزنی
معنا میدهی
به کلمههای بیربطی
که شعرهای من میشوند …
ساره دستاران
↩ سالومه۲۸
حافظ:
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست…
هرچه آغاز ندارد نپذیرد انجام …!
↩ سالومه۲۸
صائب:
عشق ما را پی کاری به جهان آورده است
ادب این است که مشغول تماشا نشویم
↩ آقای تنها
در کوچه های دلم
مشکوک
قدم نزن!
اینجا جز" خودت"
هیچکس نیست!!
↩ Esn~nzr
رهـــــــــــا میشوم
در خوشبختی…
وقتی
ميگويم:کجايي؟!
تــــــــــــــو
جوابم ميدهي…
کنارت تا همیشه!
↩ Esn~nzr
آغـوشـم ڪ جواب نداد؛ شعرم مگر تـو را راضۍ ڪند
سیدبهروز_موسـوی
↩ Esn~nzr
به تو
ڪه میرسم
مڪث میڪُنم
انگار در زیباییات
چیزی جا گذاشتهام
مثلاً در صدایت آرامش
یا در چشمهایت زندگی •••
نیما_یوشیج
↩ آقای تنها
.
عاقبت مرا
از الفبا
بیرون خواهی کرد ؛
وَ من در حاشیه ی حرف ها
بزرگ می شوم
با نقطه ها ،
مکث ها
وَ هزاران علامت سؤال…؟!
نترس
قلمت را بردار
از نو بنویس ؛
من لابه لای حرف هایت
سبز نمی شوم …
↩ سالومه۲۸
سعدی:
با داغ تو رنجوری، به کز نظرت دوری …
پیش قدمت مردن، خوشتر که ز هجرانت …!
↩ Esn~nzr
اگر سهم من از این همه ستاره فقط
سوسوی غریبی است
غمی نیست…
همین انتظار رسیدن شب برایم کافیست…
فروغ_فرخزاد
↩ سالومه۲۸
دارم سعیمو میکنم بخشی از روحمو به شما هدیه بدم و این رو شما بمب دیده اید برایم انرژی بخش و روحانیست که باعث دلگرمی همزاد خود گردیده ام:
تمام ناتمام من با تو تمام میشود
شاعر بینام و نشان صاحب نام میشود
تمام من به نام تو شعر دوباره میشود
بند سکوت کهنه ام چهارپاره میشود
تمام نه تمام نه که جام ناتمام لبریختهام
تمام نه تمام نه که ناتمامی از تو آویختهام
تمام ناتمام من با تو تمام میشود
شاعر بینام و نشان صاحب نام میشود
در این حریر خانگی روی ترانه شستهام
تمام خون من شبی پر از ستاره میشود
از تو بر این ترانهها نور ستاره میچکد
بر این بلند بیصدا غزل دوباره میچکد
تمام نه تمام نه که جام ناتمام لبریختهام
تمام نه تمام نه که ناتمامی از تو آویختهام
تمام ناتمام من با تو تمام میشود
شاعر بینام و نشان صاحب نام میشود
چکه کن ای ابرک من مثل ستاره بر زمین
طلوع میلاد مرا در شب بیسحر ببین
پی نوشت: بغض خویش را به آسمانها سپرده ام امان از بارانی که امشب خواهد بارید…
امیدوارم این انرژی و دلگرمی که از سوی من صادر میشود باعث دردسر نشود چون درد عظیمی روحم را آزرده از کرده نابخردان… و توصیه های حسودان…🥰🙏🌺
↩ Esn~nzr
دوست عزیز من از شما خواهش دارم شعر شهریار شعر ایران رو کامل بیان کنید:
گاهی گر از ملال محبت بخوانمت
دوری چنان مکن که به شیون برانمت
چون آه من به راه کدورت مرو که اشک
پیک شفاعتی است که از پی دوانمت
تو گوهر سرشکی و دردانه صفا
مژگان فشانمت که به دامن نشانمت
سرو بلند من که به دادم نمی رسی
دستم اگر رسد به خدا می رسانمت
پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من
تن نیستی که جان دهم و وارهانمت
ماتم سرای عشق به آتش چه می کشی
فردا به خاک سوختگان می کشانمت
تو ترک آبخورد محبت نمی کنی
اینقدر بی حقوق هم ای دل ندانمت
ای غنچه گلی که لب از خنده بسته ای
بازآ که چون صبا به دمی بشکفانمت
یک شب به رغم صبح به زندان من بتاب
تا من به رغم شمع سر و جان فشانمت
چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب
دارم غزال چشم سیه می چرانمت
لبخند کن معاوضه با جان شهریار
تا من به شوق این دهم و آن ستانمت
با عرض ارادت فراوان
وحید جودو
https://ganjoor.net/shahriar/gozidegh/sh34منبع
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به در برند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردهست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
↩ Esn~nzr
رفتن که چمدان بستن نمی خواهد!!!
بارانی برای باریدن میخواهد
و دلی برای بریدن
بی هیچ بارو بندیلی.
درست مثل دلی که
در زیر همین باران دارد می رود
حامد_یاری
↩ vahid_judo
درود و سپاس 🥰🌺🙏
فنجانی قهوه…
دفتر شعری پر از ممنوعه،
و یک عالمه دلتنگی.
آغوش تو
آخرین گزینه ی این زندگیست…
↩ vahid_judo
سپاسگزارم از نوشتن شعر کامل
🥰🌺🙏
چمدانت را پشت در جا گذاشتی
وخودت
کنار شومینه لم داده بودی و برایم شعر
می خواندی
اینگونه تناقض ها برای من بوی مرگ میدهند!!!
این بار که آمدی؟
هر چند بعید میدانم!!!
یا با چمدانت می آیی
یا گور پدر تنهایی…
↩ سالومه۲۸
با من برنو به دوش یاغی مشروطهخواه
عشق کاری کرده که تبریز میسوزد در آه
بعدها تاریخ میگوید که چشمانت چه کرد
با من تنهاتر از ستارخان بیسپاه
حامد عسکری
چقد شعر بلدی! آفرین! Impressive! 🤝👏
↩ سالومه۲۸
شرمنده همراهی بی دریغ روح بزرگت در این ایام سخت پائیزی بدان که حقیقتا روی فرش دلم جوهر مهر شما ریخته است…🥰🌺🙏
تقدیم ترانه با صدای یار دوران سخت نوجوانیم و حسرت به دلی از هجرتش شادمهر:
آغوشت رو به غیر از من به روی هیچ کی باز نکن
منو از این دلخوشیها آرامشم جدا نکن
من برای با تو بودن پر از عشق و خواهشم
واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر میکشم
منو تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدسه
بوسیدنت برای من تولد یک نفسه
چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه
نوازش دست های تو عادت ترک هم نمیشه
فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جا بذار
به پای عشق من بمون هیچ کسو جای من نیار
مهر لباتو رو تن و روی لب کسی نزن
فقط به من بوسه بزن به روح و جسم و تن من
↩ سالومه۲۸
منظور نظر ایراد سهوی دوستمون در خصوص “كه به شيون بخوانمت” 😞 “كه به شيون برانمت” بود…
اینکه شعر کامل رو ادا کردم بابت ستودن شهریار شعر پارسی بود که با اینکه زبان مادریش پارسی نبود ولی گنجینه حضور دلش با ماست دمادم روحشان شاد :
ترانه ای نوش کن از دل میگوید:
من که اصرار ندارم توخودت مختاری……
یا بمان؛
یا که نرو؛
یا نگهت می دارم.!!!
عشق یعنی
از من دور باشی
دکمه های پیراهنت را
با انگشت های من باز کنی
از تو دور باشم
چایم را با لب های تو بنوشم
خوابم را با چشم های تو ببینم
و
نفسم بسته به نفس های تو باشد
هیچ میدانی؟.
تا تودر آغوش من گل نکنی……
این بهار، بهار نمی شود……!!!؟
سوگند می خورم……
به جز حضورتو…. هیچ چیز این جهان را جدی نگرفته ام….!!!
حتی عشق را…
*** 🌹