سفر هیجان انگیز به پاتایا(قسمت اول و دوم و سوم)

1403/03/20

قسمت اول:نقشه سفر
اين ماجرا در پنج قسمت تهیه شده که هر قسمت شامل اتفاقیه که تو یک سفر منحصر بفرد برای ایرانیها رخ داده.

از سفر به تای چیزهای زیادی شنیده بودم خیلی دوست داشتم خودم تجربه ش کنم. بعد از مدتی فکر کردن تصمیم خودمو گرفتم.
من و همسرم، نادر و همسرش.
طنازِ من کمی سبزه و ورزیده بود ولی نازنینِ نادر سفید و کمی توپر.
من از بچگی زن سفید و کمی تپل دوست داشتم ولی نمیدونم چی شد که برعکس شده بود.
نشستم نقشه ای کشیدم مدتی در مورد سفر به تای تبلیغ کردم از جنگل و ساحل و هتل و قیمتهاش گفتم و هر سه نفر رو مشتاق سفر به تای کردم.
تو مرحله دوم تبلیغاتم از شرایط سفر و آزادی حجاب گفتم.
هر سه نفر با دقت به حرفهام گوش میدادن و حداقل مخالفتی در موردش نداشتن.
مرتب تو سایتهای گردشگری آفرهای جذاب و تحریک کننده رو پیدا میکردم و با آب و تاب در موردشون صحبت میکردم.
کم کم نادر هم اطلاعات متنوعی از شهرهای توریستی و جذابیتهاشون پای صحبت میاورد. حتی طناز و نازنین هم یواش یواش موارد متنوعی در مورد تای میگفتن.
خلاصه کار به جایی کشید که فقط دنبال تورهای تخفیفدار و جالب توجه میگشتیم. تا اینکه ی روز نادر ی پیشنهاد هوس انگیز رو کرد که همه متعجب شدیم و وضعیت پرواز و موقعیت هتل تو پاتایا رو سرچ کردیم. بنظر همه چی خوب بود فرداش رفتیم آژانس و بیلتها رو گرفتیم، بعدشم مرخصیهامون و.
فقط ۳ روز فرصت داشتیم تا پرواز. طناز و نازنین رفتن خرید لباس.
نادر اومد خونه ی ما و گفت حمید میخواستم در مورد ی موضوع مهم باهات حرف بزنم.
خوب بگو.
فقط قول بده هر چی بود قاطی نکنی.
باشه. بگو ببینم موضوع چیه؟
یکی از بچه ها میگفت که مثل ما ۴ نفری رفته بودن پاتایا. قرار گذاشته بودن از شروع حرکت، خانمهاشونو با هم عوض کنن. چند روزی که اونجا بودن با زنهای همدیگه میخوابیدن اونقدر براشون لذتبخش بوده که امسال هم دوباره میخوان همون کار رو با ی زوج دیگه بکنن.
خوب؟
میخواستم ببینم نظر تو چیه؟
من که عاشق اون بدن سفید و تپلی نازنین م.
منم کشته مرده بدن عضلانی طنازم.
پس حله.
دست دادیم و قرار شد شب قضیه رو با خانوما نهایی کنیم. به شرط اینکه هیچکدوم موضوع رو به روی بقیه نیاریم و فقط حالشو ببریم، انگار که از اول نازنین زن من بوده و طناز زن نادر.
با هزار مِن و مِن قضيه رو به طناز حالی کردم ی کم نگام کرد و رفت تو فکر بعد از یکساعت گفتم عزیزم فکراتو کردی؟ تو چشام نگاه کرد و گفت تنوع خیلی جالبیه.
پس قبوله.
آره اوکیه.
تو پوست خودم نمیگنجیدم سریع زنگ زدم به نادر تا گوشی رو برداشت گفت شیری یا روباه؟
گفتم شیر. تو چی؟ گفت لامصب ما دوتایی یکساعته منتظر جواب شماییم.
گوشی رو داد دست نازنین. سلام. سلام.
چطوری؟
خوبم مرسی.
نازنین جان، من آرزوی ی روز با تو بودن رو داشتم.
فقط ی روز؟
نه بابا منظورم شب و روز بود.
خیلی خوشحال شدم فقط فکر خوابیدن با نازنین منو از خود بیخود میکرد وای بحالم اگه تو ی رختخواب هم باشیم.
فردا صبح طناز و نازنین رفتن خرید و با ی صندوق عقب تاپ، شلوارک، لباس شنای لختی، عینک و لباس زنونه ی باز برگشتن. از این کارشون خیلی خوشحال و راضی بودن ما هم که بیشتر از اونا مشغول نقشه کشیدن برای چهار روز و سه شب پاتایای رویاییمون بودیم.

1530 👀
4 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2024-06-09 21:31:38 +0330 +0330

قسمت دوم: روز اول در پاتایا

پروازمون مستقیم به پاتایا بود. مجبور بودیم حدود ۶ تا ۷ ساعت کنار هم باشیم. تو فرودگاه، یکی یدونه قرص خواب خوردیم.
تو پرواز، نادر و طناز کنار هم نشستن. منو نازنین هم ردیف پشت سر اونا. من به نازنین چسبیدم و فشارش دادم به طرف شیشه، برگشت و با خنده گفت شوهر عزیزم از حالا شلوارت باد کرده!!! خندیدم و با دستم شلوارمو فشار دادم تا بادش بخوابه😂 قرار بود تا زمان برگشت و رسیدن به فرودگاه تهران، نازنین زن من باشه، بنابراین اولین بوسه رو به لپ نازنین زدم. برگشت و با ی لبخند نگام کرد که دلم رفت. باید از این لحظات بهترین استفاده رو میکردم، ولی نازنین خوابید. آب و مایعات هم که نمیخورد تا کمتر بره دستشویی.
خلاصه سفر به پایان رسید و ساعت ۱۲ ظهر رسیدیم هتل. یکساعت منتظر تحویل اتاق بودیم و تو لابی گپ میزدیم. اتاقها رو تحویل گرفتیم من و نازنین تو ی اتاق، نادر و طناز هم تو اتاق بغلی. قرار شد ساعت ۲ بریم برای ناهار. تنها غذایی که باب میل ما بود مرغ و سیب زمینی سرخ شده بود با کمی سالاد سبزیجات نادر گفت بریم بالا ی کم استراحت کنیم گفتم استراحت بمونه واسه تهران اومدیم اینجا از هوا و فضا لذت ببریم. با تایید خانوما قرار شد بریم لباس راحت بپوشیم و بزنیم بیرون. ساعت حدود ۴ از هتل رفتیم بیرون ولی هوای داغ زد تو صورتمون و بدون اختیار برگشتیم تو لابی. ی ایرانی با لبخند گفت بچه ها اینجا هوا خیلی گرمه. بیرون از ساعت ۶ و ۷ به بعد. پس الان چیکار کنیم؟ برید کنار استخر سرپوشیده همه اونجان.
رفتیم ولی ضدحال خوردیم. همه با مایو بودن. ی نگاه به همدیگه کردیم و رفتیم بالا با مایو برگردیم. من شورت بوکسوری پوشیدم و برگشتم دیدم واااای نازنین کون لخته و داره شورتشو میپوشه یک لحظه داشتم بیهوش میشدم که سریع خودشو جمع و جور کرد ی شال کمری برداشت پیچید دور کمرش و گفت بریم الان بچه ها هزار تا فکر میکنن. داشتم دیوونه میشدم من که کشته مرده ی تن و بدن سفید بودم همش کص و کون سبزه میدیدم حالا هم که سفیدش گیرم اومده بود نمیتونستم حتی لمسش کنم. چاره ای نبود با دلخوری دنبالش رفتم. نادر و طناز هم اومدن رفتیم کنار استخر. چند تا زن و مرد روی تختها دراز کشیده بودن زنها چشمهاشون بسته بود و بنظر خواب بودن ولی مردا زیرچشمی ما رو میپاییدن. از جلوشون رد شدیم تا بریم جایی که سقفش باز بود. ی لحظه برگشتم دیدم دو سه تا از مردها دارن کون نازنین و طناز رو نگاه میکنن. شاکی شدم تا خواستم برم طرفشون یکی از اونطرف پرید جلو و گفت هی هی اینا ایرانین مثل خودمونن بیخیال شو. یخ کردم و سرافکنده برگشتم پیش نازنین. حالمون گرفته شد، گفتم بچه ها، بریم بالا ی استراحت کنیم بعد بریم بیرون.
تو راه نادر در گوشم گفت قبل از بیرون رفتن ی حالی بکنیم؟ هنوز اوقاتم تلخ بود، گفتم ۲ ساعت وقت داری هر کاری دلت میخواد بکن. رفتیم تو اتاقمون نازنین پارچه رو باز کرد دولا شد تو آینه چشمها و لبهاشو نگاه کرد. گفتم خوشگله نمیای پیشم؟ گفت رسم و رسوم رو رعایت کن. دفعه اول باید منو بغل کنی ببری رو تخت. سریع بلند شدم دستامو از زیر ممه هاش حلقه کردم دور کمرش و بلندش کردم تنهای لختمون بهم چسبید گفت چیزی مانعت نشده؟ چی مثلا؟ مثلا ی سوتین نازک. گذاشتمش زمین و بند سوتینش و از پشت باز کردم یواش کشیدم بالا و درش اوردم. سرم سوت کشید دو تا ممه ی سفید و تپل و شق و رق، سرمو بردم جلو بوشون کردم چند بار نوکشونو میک زدمو دستهامو دور کمرش حلقه کردم و بلندش کردم درازش کردم رو تخت. پوستش مثل آینه میدرخشید. ی بوس از لبش، یکی ی بوس هم از میمیاش. رفتم پایینتر، دو طرف مایوشو گرفتم و آروم آروم کشیدم پایین. بالای کصش از سفیدی و تمیزی برق میزد. انگار از اول مو نداشته و روغن زده بود. همونطور که مایوشو میکشیدم پایین کم کم قسمتهای بیشتری از کصش رو میدیدم. باز هم کشیدم پایینتر، یک کص سفید و تروتازه. بی اختیار صورتمو بردم جلوش، کمی نگاش کردم و چند بار بوسش کردم. مایوشو تا زانو کشیدم پایین، لبهامو گذاشتم رو کصش فشارش دادم تا لاش باز شد تمام این مدت صدای نفسهای تند نازنین رو میشنیدم. دیگه وقتش بود محرکترین کار رو با کصش انجام بدم. با ی فشار ممتد کصش، کلیتوریوس شو مکیدم تو دهنم فشار رو نگهداشتم و با زبونم چند بار لیسش زدم دوباره شروع کردم به میک زدن.کلیتش دراز و سفت شده بود با دستاش میزد روی سرم تا ولش کنم. چند بار زبونمو کشیدم به قد و بالاش. اینقدر میکش زدم که با دستهاش سرمو گرفت و سعی کرد منو از کصش جدا کنه. وقتی کشیدم کنار داشت نفس نفس میزد خیلی حشری شده بود سریع بلند شد و لباشو گذاشت رو لبهام. اونقدر با فشار ازم لب میگرفت که من نمیتونیتم نفس بکشم باهاش همراهی کردم تا اونجا که لبهای جفتمون سرخ شد و فشارهای نازنین کم و کمتر شد. وقتی از هم جدا شدیم ی نگاه به کصش کردم، مثل ی چشمه ی کوچیک، آب ازش سرازیر بود. با صدای لرزون گفت کُشتی منو، دیوونم کردی، دیوونه.
دراز کشیدم، پاهامو برد بالا جلوی پاهام برعکس شد سرکیرمو گذاشت لای کصش خيسش، دو سه بار که با کیرم قلقلکش دادم با ضرب نشست روش، کیرم تا ته رفت تو کصش خودشوسیخ کرد و تکون نخورد. کیرم داشت میشکست از نازنین نرم و ناز نازی انتظار این حرکت کیرشکن رو نداشتم. اونقدر به کیرم فشار آورد که کیرم درد شدیدی گرفته بود. دیگه نا نداشت که از روی کیرم بلند بشه و همونجوری سیخ مونده بود. کیرم تحت فشار شدید بود نازنین هم مرتب میگفت تکون نخور دارم میمیرم. کمی صبر کردم و یواش یواش ی ور خوابوندمش کیرمو دراوردم نشستم لای پاهاش، کیرم درد گرفته بود ولی فرصت رو از دست ندادم. کصش چرب و چیلی بود با ی فشار نصفشو کردم تو با دو تا عقب جلو کردن کصش شروع کرد به نبض زدن پاهاشو خوابوندم و دراز کشیدم روش. آروم آروم شروع کردم پاهاشو سیخ کرده بود غیر از کصش تمام بدنش منقبض و سفت شده بود با دستام ممه هاشو گرفتم بالا و شروع کردم به لیس و میک و نوازش. هر لحظه حشری تر میشدیم حالا دیگه اونم از زیر سعی میکرد با حرکات کمرش لذت بیشتری ببره. دستهامو ستون کردم و شروع به تقه زدن کردم اونم سعی میکرد با پاهاش از شدت ضربه ها و تقه های من کم کنه با دستهاش هم به دو طرف پهلوهام فشار میداد ولی من به کارم ادامه دادم، تا اونجا که با فشار زیادی به کمرم هر چی آب توش ذخیره کرده بودم و تو کصش خالی کردم.
فردا روز گردش وتفریحه😍

2 ❤️

2024-06-09 21:39:00 +0330 +0330

پاتایای زیبا.

1 ❤️

2024-06-10 12:34:18 +0330 +0330

قسمت سوم: تور جنگل و کوه نوردی با هر زحمتی بود خودمون و جمع و جور کردیم رفتیم دنبال بچه ها. در اتاقشونو زدم نادر دربه داغون لای درو باز کرد. اول نازی رو ندید یواشکی گفت بابا تو چی میکشی از دست این طناز؟ چی شده؟ بابا دهن منو گایید مگه سیر میشد!!! یهو نازی رو دید کُپ کرد. نازی گفت خسته نباشی دلاور😂😂😂 نادر چشماشو بست و رفت پشت در. نازی با خنده گفت:حالا چیزی ازت باقی مونده؟😂
گفتم بابا منم دست کمی از تو ندارم موتور سوزوندم. نادر گفت حالا که اینجوریه بریم ببینیم برنامه فردا چیه؟ شما برید پایین ما هم میایم.
منو نازی رفتیم برنامه رو گرفتیم ی تور جنگل و کوه نوردی داشت که جذابتر بود منتظر بچها شدیم دو نفری لنگون لنگون اومدن و با خنده نشستن سر میز. خوب چه خبر؟ نازی گفت طناز خانوم شنیدم طرفو شل و پل کردی؟ طناز با خجالت گفت نه بابا بخاطر خستگیه. همه خندیدیم و راجع به برنامه های فردا صحبت کردیم. اونا هم با نظر ما موافقت کردن رفتیم فضای سبز روبروی هتل کنار دریا.
از خستگی هیشکی حال قدم زدن نداشت چند تا پشمک صورتی و نوشابه گرفتیم و خوردیم. تا شب اونجا بودیم و برگشتیم هتل و رستوران و شام.
صبح بعد از صبحونه من ی تیشرت و ی شورت بوکسوری پوشیدم برگشتم دیدم نازی ی شورتک گشاد سفید پوشیده با ی تاپ صورتی. کلاهمونم سرمون گذاشتیم.
عزیزم آماده ای؟بعععله.
رفتیم پایین طناز با شلوارک سفید گشاد و تاپ طوسی رنگ تیپ قشنگی زده بود لباس نادر هم مثل من بود. سوار ون شدیم و چند لحظه بعد حرکت کردیم. نزدیک جنگل پیاده شدیم دست در دست هم راه افتادیم اوایل راه شیب کمی داشت ولی کم کم شیب زیاد شد و هوا هم داشت گرم میشد.
طناز ورزشکار جلو بود بعد نادر، نازی و آخر هم من بودم. دیگه مسیرمون پستی و بلندی داشت و سرعت کمتر شده بود ولی انرژی بیشتری صرف میشد هم پیچ و خم داشت هم پستی و بلندی، دیگه پیشونی و زیربغل و لای پاهامون عرق کرده بود. رسیدیم به اول جنگل و ی آبشار ۳ متری که کنارش با ی شیب ملایمتر، ما ته صف گروه بودیم. دو سه تا جای پا داشت اول نادر رفت بالا دست طناز هم گرفت و رفتن بالا جای ایستادن نداشت اون دو تا رفتن بالاتر من به نازنین گفتم برو بالا من از پشت سر کمکت میکنم نازی پله اول رو رفت تو پله دوم به کمک من نیاز داشت ی کم رفتم جلوتر و زیر رون سفید و نرمشو گرفتم ی لحظه متوجه شدم که رونش خیس عرقه با گشادی پاچه شلوارکش، زیرشم نداشتن شورت، نصف کصش راحت دیده میشد، دستمو بردم بالاتر و سر شصتمو گذاشتم لای کص عرق کرده ش. بعدشم با ی فشار کوچولو کردم تو کصش. با حرکتهای بعدی بقیه شصتمم تا بیخ کردم توش نازی ی آه و ی جیغ کوچولو کشید و گفت الان میفتما! یواش یواش شصتمو کشیدم بیرون ولی کیرم بدجوری شق شده بود. نازی هم یدفعه رفت بالاتر و از دستم فرار کرد. با هر زحمتی بود رفتم بالا ولی کیرم قشنگ افقی شده بود و تابلو.
خلاصه رسیدیم ی جای مسطح که چند تا چادر داشت. با اشاره لیدرا، منو نازی رفتیم تو یکی از چادرا. جالب بود که ی تخت دو نفره ی کوچیک توش بود که خودمونو انداختیم روش. بعد از چند دیقه صحبت و خندیدن نادر صدامون کرد رفتیم سرویس بهداشتی و بعدشم چای و قهوه خوردیم.
گفتم بچه ها چطور بود؟ طناز گفت خوب بود خیلی وقت بود کوه و جنگل نرفته بودم حسابی عرقمون دراومد. منم گفتم آره نازی هم حسابی عرق کرده بود. هر سه تا خندیدن. گفتم شما چرا میخندین؟ طناز گفت والله از حالت نازی و آلت تو خندمون گرفت. بعدشم چارتایی خندیدیم. خلاصه با چند تا فینگرفود ازمون پذیرایی کردن و عصر برگشتیم هتل ی استراحت، کنار استخر، بهدشم شام خوردیم.
بعد از شام رفتیم خیابونای اطراف هتل و بگردیم. تقریبا همه جا دخترای خودفروش و کصکشاشون ولو بودن.البته ما چون جفت بودیم با ما کاری نداشتن ولی دنبال همه تکنفره ها میدویدن و رقابت برای کسب مشتری زیاد بود.
اکثر خانوماشون دربداغون بودن خوشتیپها و خوشگلها و جوونترهاشون رو پله یا صندلی وایساده بودن و کصکششون هم بغل دستشون بود.
ما که نیاز نداشتیم. دو تا دسته گل داشتیم که حرف نداشتن.
برگشتیم هتل تو ی فرصت مناسب نادر گفت حواست هست که سفر هیجان انگیزمون داره تموم میشه؟
گفتم آره ولش کن بابا دلم میگیره.
ولی میتونیم یجورایی ادامش بدیم.
تو ایران؟
آره خو.
چجوری؟
اول بگو پایه هستی یا نه؟
همه جوره هستم.
خیلوخوب جزئیاتش و باید با همدیگه تکمیل کنیم. من با طناز صحبت کردم در کل مخالف نبود ولی گفت باید ببینیم چی میشه…
منم به این موضوع فکر کرده بودم. مثلا گرفتن ی آپارتمان ۲ خوابه که ۴ تایی با هم زندگی کنیم.
ولی زیادی نزدیک میشیم که مشکلات خاص خودشو داره. با نزدیک بودن موافقم ولی با همخونه بودن نه.
آره تو راست میگی. بازم بهش فکر میکنیم. در کل باهاش موافقم.
اوکی.

0 ❤️

2024-06-10 12:38:21 +0330 +0330

قسمت سوم: تور جنگل و کوه نوردی

0 ❤️

2024-06-10 12:42:32 +0330 +0330

قسمت سوم کوهنوردی😍

0 ❤️

2024-06-15 12:54:44 +0330 +0330

↩ HrdCor
خب عزیز دلم همه میرن تایلند که با کس و کون های اونجا عشق و حال کنن.شما که میخواستین با هم ضربدری حال کنین جرا رفتین تایلند؟ همین جا تو ایران میرفتین خونه همدیگه و زن های همدیگرو میکردین.چه کاری بود اینهمه خرج کنین؟
ملت میرن اونجا که با کس و کون ها و شیمیل های تایلند حال کنن.شما رفتین اونجا همدیگرو کردین؟ بنظرتون عجیب نیست که تازه آخر سفر فهمیدین میشه تو ایران هم حال کرد؟

1 ❤️

2024-06-15 20:41:32 +0330 +0330

↩ فرخ فرشید
تصورش و بکن،
عاشق کسی میشی،
عاشق صورت و هیکلش میشی،
عاشق حرف زدن و خندیدنش میشی،
روزهای زیادی میبینیش ولی حتی نمیتونی بهش دست بزنی،
شبها خوابش و میبینی و تا صبح نمیخوابی…

حالا ی موقعیتی برات پیش میاد که انگار صاحبش ازش سیر شده و میخواد با کمال میل اون و در اختیار تو بذاره.

رد کردن اون پیشنهاد، رد کردن آرزوی چند سالته که ممکنه تا آخر عمرت دیگه فرصتش پیش نیاد.
میدونی، حرف دله. حرف عشق و آرزو ست.
صادقانه، تو بودی چیکار میکردی؟

البته شایدم ی روز عاشق تن و بدن شیو شده ی تو بشم…

1 ❤️

2024-06-15 20:46:26 +0330 +0330

↩ HrdCor
والله چی بگم.توضیحاتت قانع کننده بود‌.
من گمان کردم این دوستی خانوادگی از قبل خیلی اوپن مایند شده بوده.
در هرحال برات بهترین ها رو آرزو میکنم.خوش باشید

1 ❤️

2024-06-15 22:38:06 +0330 +0330

↩ فرخ فرشید
خوش باشی عزیز.

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «