بی توجهی که کونمو به باد داد (گی)

1395/02/03

من اسمم پدرامه الان 23 سالمه این قضیه مال دوسال پیشه,من یه پسر سفید با قد متوسطم به قول دوستام خوب کونی هستم خخخ,از این گذشته من توی خونواده پولدار تو بالاشهر زندگی میکنم و همیشه هرچی خواستم برام تامین شده؛به قول معروف حتی عرضه نون خریدن هم نداشتم.و به قدری سوسول بودم که اگه یه پسر کوچیکتر از خودمم بم زور میگفت گریه میکردم.
قضیه از اونجا شروع شد که بابام چنتا چک با مبلغ زیاد بالا آورده بود و ما مجبور خونه مونو بفروشیم تا بتونیم قسطارو بدیم ما از بالاشهر تهران(زعفرانیه) اومدیم پایین شهر تهران (طرف نواب و بریانک) خوب من واقعا سوسول بودم ینی حتی تو عمرم یبارم دعوا نکرده بودم و چون پولدار بودیم کسی بم چیزی نمیگفت.
نزدیکای تابستون بود ینی اواخر خرداد ماه مامانو بابام جفتشون رفته بودن باکو جنس بیارن,منم تو خونه تنها بودم,تصمیم گرفتم بزنم بیرون یکم پول برداشتم و لباسامو پوشیدم,یه شلوارجین چسبون آبی با یه پیرن قرمز آستین کوتاه,وقتی اومدم بیرون احساس کردم یه ذره متفاوتم ینی مردم یه جور خاصی نگام میکردن,ولی خوب اهمیت ندادم.
تو حال و هوای خودم بودم یهو محکم خوردم به یه پسره سرمو که بالا آوردم دیدم توی کوچه بن بستم اومدم معذرت خواهی کنم پسره شروع کرد فحش دادن (سه تا پسر بودن از من کم سنتر و قداشون ازم کوتاهتر بود)
یکیشون که از بقیه شرورتر بود,منو از پشت گرفت دست گذاشت در دهنم و اون دوتا تا تونستن منو کتک زدن,اون پسره که پشتم بود وسط دعوا دیدم هی خودشو محکم میچسبونه به من و حسابی منو از رو لباس کرد,وسط دعوا هیو منو انداخت زمین رفیقاشم اومدن منو بزنن ولی این به رفیقاش گفت شما برید من باهاش چنتا خورده حساب دارم و جلو اونا اومد روم گردنمو محکم گرفت,یه چک زد تو گوشم بهم گفت خااااک تو سرت ینی زورت به کوچیکتر از خودتم نمیرسه,وقتی رفیقاش رفتن یهو از جیب بغلش یه چاقو درآورد گفت هرجا میگم با من میای فهمیدی یا نه؟
منم که کلا اصن از این جریان کپ کرده بودم هرچی میگفت میگفتم بله چشم,منو برد تو چنتا کوچه اونورتر یه در ته کوچه بود با هم رفتیم داخل,گفتم ولم کن بابا منکه گفتم غلط کردم,هرکار بخوای میکنم فقط ولم کن,یهو سرم داد زد گفت خفه شو,من ساکت شدم,چندلحظه چشمام تو چشماش قفل شد و دیدم داره کیرشو از رو شلوار میماله,بهم گفت باشه اگه بزاری بکنمت ولت میکنم,من اصلا باورم نمیشد چون تا اون روز حتی نمیدونستم مرد مرد رو میکنه,گفتم اخه من ,گفت با زبون خوش کون بده یا باز میزنمت ,گفتم ولم کن,اومد چک بزنه تو صورتم نزد,دست گزاشت رو شونه ام گفت خودت میدونی ولت میکردم میکشتنت و پیرنشو در آورد نشست بغل من,منم که هم لت و پار شده بودم کاری ازم بر نمی اومد,گفتم اره؛منم فهمیدم علت مهربون بودن چیه,بهش گفتم بخدا تا حالا ندادم نمیخوام کونی بشم گفت په این چیه پوشیدی و به شلوار چسبونم دست زد,گفتم نکن یهو صورتمو گرفت مشغول لب گرفتن ازم شد همون لحظه احساسی نداشتم اما کم کم حشری شدم و داشت از کاراش خوشم میومد,از کنارم بلند شد روبروم واساد شلوارشو درآورد کیرشو انداخت بیرون بهم گفت بخورش,کیرشو وحشیانه میکرد تو دهنم منم دستو پا میزدم , بچه پرو چه کیر کلفتی داشت.
کیرشو درآورد گفت باشه امروز نمیکنمت , ولی برای اینکه از دسم در نری میام خونتون زنگ زد خونشون گفت من امروز با رفیقام میرم جایی فردا میام ,بعد به من گفت تنهایی؟ گفتم اره,گفت اووووووف,گفت میریم خونتون منو برد خونمون,دروقفل کرد منو برد تو اتاقم خوابوند رو تخت شروع کردن انگشت کردن منم دیگه واقعا خوشم میومد از کارش,شاید فقط چندساعت مشغول باز کردن کونم بودبعدش گفت حالا خوب شدکلی توفو روغن مالی کرد و کیرشو اروم کرد تو کونم همین که کیرشو کرد تو کونم انگار داشتم از وسط جر میخوردم جیغم رفت هوا گفت جوووووون جیغ بزن و شروع کرد محکم عقب جلو کردن تند تند اروم اروم م
ن داشتم از درد میمردم اون داشت حال میکرد یه دقعه کیر خودمم راست شد و اونم تا ته کیرشو کرد تو کونم ابم از شدت شهوت پاشید رو تخت اونم یهو ابشو ریخت داخلمکیرشو درآورد گفت خوب کونی هستی حال داد بهت نه؟
منم سرم پایین بود نه راضی نه ناراضی ولی خوب بدمم نیومد.البته بعدا هم همو دیدیم ولی دیگه منو نکرد منم ندادم به کسی
امیدوارم راضی باشید از داستانم.

نوشته: پدرام


👍 0
👎 0
2081 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید