اولین تجربه سکسی بعد از ازدواجم (۴)

1400/08/11

...قسمت قبل

سلام
سلامتی و شاد بودن را براتون آرزو تف

ندا هستم همسر مجید ، بینهایت تشکر میکنم که حوصله بخرج دادین و سرگذشت زندگی منوو مجید را تا یکسال اول که کلی هم حاشیه داشت را خوندین و تحمل کردین .
لازم می‌دونم مجددا با یه نکته که خیلی‌ها با تعجب سوال کردن ، در مورد اندازه و سایز آلت های مردان در بیست سال پیش توضیح بدم .
تا اونجا که یادمه ده یا پانزده سال پیش در کانالهای ماهواره ای ایتالیا هر ده دقیقه وسط برنامه های عادی تبلیغ یه دستگاه کششی برای آلت مردان به نمایش می‌گذاشت . کم کم در ایران هم جا افتاد . بعد از آن هم دستگاه وکیوم برای صاف شدن و یکدست شدت آلت ، مورد توجه کسانی که به سکس اهمیت میدادن قرار گرفت .حتی دکترها هم تجویز میکردن این دستگاه علاوه بر صاف کردن آلت ، شق کردن آلت و کلفت کردن آلت خیلی موثر بود .که مورد استقبال آقایون قرار گرفت . ولی بخاطر فرهنگمون بصورت مخفی اکثر آقایون استفاده میکردن و بروز نمیدادن . در کنار این دستگاه پمادهای چهار کاره هم استفاده میشد که بی تاثیر نبود .

بعد از سه ماه انتظار هرگز تصور نمی‌کردم مجید قدرتمند و محکم ظاهر بشه و کاری کنه که من در برابرش کم بیارم ، تلافی این چند ماه گذشته را حسابی منو مغلوب خودش کرد . و از آن به بعد شهوتی بی انتها سرتاسر مجیدو گرفته بود روز بروز هم شدیدتر میشد . تا اونجایی که مرتب تذکر میداد که به خودت برس ، آرایش کن ، لباسهای سکسی بپوش ، و حتی برای خرید لباس زیر و شب خواب مرا تشویق میکرد جالبه که دیگه مثل سابق نبود که به من بگه مقنعه سر کن و طوری لباس بپوش که کاملا پوشیده باشی . بطوری که بعد از یک سال وقتی بیرون می‌رفتیم گاهی می‌گفت کمی آزاد تر باش . و از همه مهمتر موقع سکس مدام منو به هیجان و گفتگوهای سکسی از خودمون و دیگران درخواست میکرد و اگر همراهیش نمی‌کردم مطلقا ارضا نمیشد . ناچار مجبور بودم که نه تنها زمینه سکسی براش بوجود بیارم بلکه با صحبتهای خارج از محدوده (فانتزی) او را به اوج ذهنی برسونم تا سکسمون کامل بشه . یادم میاد یک ماه اجاره صاحب خونه را نداد و پولشو برای خرید و نصب ماهواره فقط بخاطر کانالهای سکسی در نظر گرفت ، اگه اشتباه نکنم اسم کانالها مولتی ویژن بود و هروقت که ‌به خونه می‌آمد اول سراغ رسیور می‌رفت . من هم که تا چند وقت پیش آرزو داشتم که مجید هم مثل دیگران عمل کنه ، از این بابت نه تنها ناراحت نبودم بلکه خوشحال هم میشدم .
همیشه عادت داشت آبشو داخل من تخلیه میکرد و من چون هیچ قرصی برای جلوگیری استفاده نمی‌کردم ، ماهها منتظر بودم که عادت ماهانه ام عقب بیافته تا بارداری را تجربه کنم ولی هر ماه سروقت عادت میشدم .
بناچار به دکتر مراجعه کردم و بعد از آزمایشات دکتر مرا بی عیب دونست و برای شوهرم مجید آزمایش نوشت . یادم میاد آزمایشگاهی بود زیر پل حافظ ، و وقتی مراجعه کردیم خانم پرستار به من گفت که همسرتون داخل این ظرف منی اش را بریزه . وقتی به اطاق رفتیم شاید نیم ساعت من کمکش کردم ولی مجید به این راحتی ها ارضا نمیشد . قرار شد که شب اینکار را بکنیم و درب قوطی را کامل ببندیم تا هوا موجب از بین رفتن اسپرمها نشه . این کارو کردیم و بعد از چندین آزمایشهای متعدد ناباروری در مجید مشخص شد . علتش هم کاملا مشخصه که پر اثر برق گرفتگی اسپرمهاش بصورت ناقص ترشح میشد .
شدیدا غرق در مداوای مجید از این دکتر و به آن دکتر بودیم که مادرش فوت کرد در نتیجه مداوای مجید نصفه کاره رها شد . هنوز چهلم مادرش نشده بود که از طرف اداره وام مسکن هم آماده شد ، که باید ظرف یک ماه آپارتمانی را قول نامه میکردیم تا وام اداره به شخص دیگه ای واگذار نشه . و چون قرار بود مجید به اداره برق اقدسیه انتقال پیدا کنه یک آپارتمان شیک در آجودانیه قولنامه کردیم که این آپارتمان را بنام من سند زد .بعد از اساس کشی از پایین شهر به شمال شهر نقل مکان کردیم .
بعد از آن هم مجید برای انحصار وراثت و اموالی که از پدرش به ارث مانده بود ، بعد از فوت مادرش ، چند ماهی هم بدنبال این مسئله بود . ارث قابل توجهی به مجید رسید .
با پول به ارث رسیده مکانی برای تولید قاب کنتور خریداری کرد و با یک در آمد غیر قابل تصور یه زندگی پادشاهی را میگذروندیم .
تا اینکه مجید در جمعه بعد از ظهری به من گفت که تو باید طلاق بگیری ، چون من نمیتوانم ترا باردار کنم و حق مادر شدن را نمیتوانم از تو بگیرم . این آپارتمان را هم بنام تو کردم بابت مهریه آت و از اولش هم به این نیت اسرار داشتم که بنام تو سند زده بشه . من اینقدر مجید را دوست داشتم و دارم که اصلا برام مهم نبود بچه‌دار بشم یا نشم . به همین خاطر حاضر نبودم که جدا شم. سه ماه این ماجرا هر روزه هر شب ادامه پیدا کرد و وقتی که با مخالفت های من روبرو شد گفت ندا خانم می‌دونی که من از یه حس وحشتناک سکسی برخوردارم . شاید در آینده تو دیگه برام جذاب نباشی و من بدنبال خانمی بگردم که هم پای خودم باشه و یا اینکه ازت خواسته هایی داشته باشم که برات سخت باشه .
من فکر کردم که این حرفارو میزنه که منو از خودش زده کنه ، که من راضی به طلاق بشم . به مجید گفتم من همه حرفاتو میپذیرم و اصلا مخالفتی ندارم و در بدترین شرایط با تو همراهم . و تا آخر عمرم بهانه بچه از تو نمی‌گیریم .
– آخه لامصب من چی بتو بگم که بزاری بری تو حیفی ، تو معصومی ، تو باید یه زندگی عادی داشته باشی ، عذابم نده و برو دنبال خوشبختیت .
– فکر می‌کنی من معصومم و اصلا حیف هم نیستم .
– منظورت چیه
– هیچی بابا منظوری نداشتم همین جوری گفتم
– مطمعن باشم ، راست میگی
– آره خیالت راحت
– پس همه جوره میخوای با من زندگی کنی
– آره همه جوره
– اعتراض هم نداریم
– نداریم …
وقتی سی ساله شدم بقدری وضع مالیمون خوب شده بود که نمی‌دونستیم چطوری پول خرج کنیم . کمک به سالمندان و پرورشگاه و حتی در نزدیکی هامون یه محلی بود که از بچه های عقب افتاده و سرطانی بنام موسسه خیریه محک مراقبت میکردن در منطقه دارآباد هر ماهه پول واریز میکردیم که از بحثمون خارجه .
مجید هم اداره رو رها کرد و یه شرکت با کلی خدمه تاسیس کرد .
دو واحد از آپارتمانهای مجتمع خودمونو هم خرید فقط برای مهمانی های شبانه که راحت باشیم .
ولی در این چند سال مجید حسابی از نظر غیرت و متعادل نگه داشتن روابط بین زن و شوهر تغییر کرده بود و در زمان سکسمون که گاهی هم چند شب پشت سر هم انجام میشد ، هیچ محدودیتی قابل نمیشد و هر چی که دلش میخواست می‌گفت . در ماه‌های اول خجالت می‌کشیدم ولی چون خودم گفته بودم که همراهت هستم مجبور بودم تحمل کنم و گم کم برای من هم یه مسئله پیش افتاده جلوه میکرد در واقع عادت کرده بودم .
خوب میدونستم که اگه با حرفام و فانتزی‌های که بیشتر خودم در آن نقش داشتم تلاش نمی‌کردم مجید ارضا نمیشد . گاهی هم که خیلی دلچسب بود زودتر آبش می‌آمد ولی اکثرا من دو بار ارضا میشدم بدون دخالت دست و یا دهن فقط با واکنشهای کیرش در داخل کوسم ، بعد مجید ارضا میشد .
کمی از خودم بگم . اول ازدواجمون ۵۴ کیلو بودم ، هیکلی لاغر و باسنم نسبت به هیکلم بزرگ بود و چون بیرون زده بود ، گاهی مجید منو گون طاقچه ای صدا میزد . سایز سینه هام ۷۵ ولی سفت که نوک سینه ام جلو بود و هر نوع لباسی که میپوشیدم غیر ممکن بود که نوکها خودشو نشون نده . گاهی دستمال کاغذی توی سوتینم میذاشتم تا نوک سینه هام کمتر خودشو در معرض نمایش قرار بده .پوستی سفید و براق داشتم . رون‌های پام به تناسب باسنم بزرگ بود ولی یه کوس داشتم و دارم خیلی جمع و جور بدون گوشت اضافه و یکدست . بعدها فهمیدم که چرا دکتر از کوسم تعریف میکرد و اولش قبل از سکس چند دقیقه ای نگاه میکرد .دکتر زنان هم که میرفتم با وجود اینکه زن بود به محض در اوردن شلوار و شورتم می‌گفت ، وای چقدر تن بدن قشنگی داری . چه فرج زیبایی داری ، قدر خودتو بدون .در حال حاضر بعد از بیست سال با وزن ۶۶ کیلو زیاد تفاوتی نکردم فقط سینه هام کمی افتادگی پیدا کرده . معذرت می‌خوام خیلی از خودم حرف زدم .
مجید هم بخاطر سکس و مدت زیاد کم کم کیرش هم کلفت شده بود و هم دراز . البته یکی دو ماهی هم از دستگاه کششی استفاده میکرد . و چون مرتب به کیش و قشم سفر میکردیم از کپسول و قرص های زیر شکم قافل نمیشد .
همینطور که گفتم مجید روز بروز توقعش از من بیشتر میشد و از من برای به اوج رسیدنش صحبتهایی که دلش میخواست بشنوه را درخواست میکرد واقعا من از گفتنش شرمم میشد . نمی‌دونم از شنیدن حرفهای سکسی از من که همسرش بودم چه لذتی میبرد . و باید اینقدر ادامه میدادم تا آبش بیاد . مدتی هم موقع سکس مرتب از من سوال میکرد که کیر کلفت دوست داری دلم میخواد با کیر کلفت بکنمت من هم اجباراً تأیید میکردم . اون موقع خیلی برام سخت بود که با این حرفا سکس کنیم ولی کم کم دیگه عادی شد تا حدی که خودمم تمایل به این جور حرفا پیدا کرده بودم .
اخرای پاییز بود که مجید هوس قشم کرد . اینبار قرار بود که با ماشین بریم می‌گفت تو بندر عباس ماشینم سوار لنج میکنن میبرن تا خود قشم
فردا حرکت کردیم و به بندر عباس رسیدم و بعد از دو روز با ماشینمون در قشم شب را در هتل گذروندیم . فردا صبح با سرفه های خشک مجید بیدار شدم ، خیلی حالش بد بود و بخاطر نب زیاد قرمز شده بود . بلافاصله لباس پوشیدم و مجیدو با همون لباس خواب با کمک یکی از خدمه هتل سوار ماشین کردم و با سفارش مسئول هتل به بیمارستان قشم بردم . بیمارستان کوچکی بود و فقط یه دکتر با صدتا مریض ، نشسته منتظر بودن تا نوبتشون بشه . یه شماره گرفتم و از مریض‌ها خواهش کردم که اجازه بدن شوهرمو ببرم برای معاینه و چون دیدن حالش خیلی بده قبول کردن . دکتر وقتی مجیدو دید ، گفت ببرش تو بخش ، بستریش کن بعد بیا نسخه بدم تا سرمشو و امپولهاشو بگیری . سریع هم عمل کن جون یه ویروسی آمده خیلی خطرناکه شما هم با روسریت جلوی دهان و بینی تو بگیر تا به شما سرایت نکنه . بعد از بستری مجید و گرفتن سرم و آمپول منو از بخش بیرون کردن . یک ساعتی در محوطه بیمارستان قدم زدم تا ببینم در چه وضعیتی قرار میگیره . از پرستار پرسیدم گفت شوهرتون خوابیده و شما هم بیفایده اینجا ایستادید برید بیرون و یا منزلتون احتمال سرایت به شما هم هست . بعد از ظهر ساعت پنج بیایین که حالش بهتر شده بود میتونین ببریدش . چاره ای جز مراجعه به هتل نداشتم . ساعت نه صبح بود دست و صورتمو شستم و رفتم رستوران برای صبحانه . بعد به اطاقم آمدم یه دوش گرفتم .
کمی بعد حوصله ام سر رفت تصمیم گرفتم برم یه گشتی تو بازار قدیم قشم بزنم . ماشینمو پارک کردم و وارد بازار شدم و با دقت لباسهارو نگاه میکردم که یه پیراهن خیلی شیک توجهمو جلب کرد .داخل یه مغازه شدم و با دیدن چند پیراهن ازش خواستم که اینارو برام ببنده . فروشنده گفت ، شما از تهران آمدین ؟
– بله
– تنهائی ؟
– نگاهی معنی دار کردم و گفتم خیر با همسرم آمدم ، از این .ویروسهایی که جدید آمده گرفته و بستری شده
– وای خیلی بده انشالله زودتر خوب بشه
– ممنون
خانم دیروز از تایلند چند مدل پیراهن زنونه رسیده چون جا نداشتم بیارم مغازه تو انباره اگه دوسدارین انبار سه دقیقه راهه ، خیلی نزدیکه بریم ا‌ونارو هم ببینیدشاید بپسندین .
__ این چند مدلو می‌خوام باشه بریم ا‌نارو هم ببینیم .
پنج دقیقه بعد رسیدیم یه کوچه باریک بود که اواسط کوچه یه درب چوبی قدیمی سبز رنگ بود .وقتی درو باز کرد خودش داخل شد و سه پله نسبت به سطح کوچه گود بود . با تعجب داخل را نگاه کردم همین طور مثل شن ماسه روی هم لباس ریخته شده بود . چشم بچشم کار نمیکزد و فقط بلوز و شلوار و پیراهن درداخل نایلون‌های چروکیده دیده میشد . با کمی شک و ترس از پله ها پایین رفتم و وقتی وارد اونجا شدم گفت درو لطفا ببندین .
– نمیشه باز باشه
– نه خانم سه سوت میان داخل و اجناسو میدوزدن
– ببندید نگران نباشید .
به سمت داخل انبار از لابلای لباسهای روی هم چیده شده رفت من هم همونجا ایستاده بودم .

– خانم تشیف بیارین اینجا ، اینا چون باز نشده و بصورت دو جین همه به همه بسته شده نمیتونم بیارم اونجا . با تردید یواش یواش رفتم بدنبال جایی که صداش شنیده میشد . لامپ بزرگی بود که با آمدن من روشن کرد و گفت پیراهن های جدیدمون ایناس هنوز هیچکس ندیده . شش مدله . همه مدلهاشو پسندیدم و برداشتم . همینطور که داشتم دور و اطرافمو برانداز میکردم ، نا قافل از پشت منو بغل کرد خیلی ترسیده بودم و میخواستم جیغ بزنم که دهنم را گرفت . گفت آروم باش اینجا هیچکس نیست اگه به من حال بدی خیلی بهت تخفیف میدم دستشو از روی دهنم برداشتم گفتم تخفیف تو سرت بخوره اصلا هیچی نمیخام . با جدیت گفت ببین خانم اینجا من و تو تنهاییم مثل آدم رو اون پتو بخواب وگرنه بزور میخابونمت شوخی هم نمیکنم . اگه مجبورم کنی که به زور بخابونمت زنگ میزنم رفیقام ده نفر بریزم اینجا تا شب بکننت . خدا می‌دونه که نصفه شب کجا پیدات میکن . پس اگه عاقل باشی بدون درد سر برو لباساتو دربیار و بخواب . تا خاستم حرف بزنم پرید تو حرفم و با فریاد گفت نشنیدی چی گفتم . مثل بید به خودم می‌لرزیدم و چاره ای نداشتم که حرفشو کوش کنم . یه نگاهی به پتو کردم که کلی اشغال روش بود ، اومد بطرفم حولم داد گفت زود باش مغازه رو بخاطر تو بستم . عجب رویی داشت انگار من گفتم بیا منو بکن . لباساشودر آورد با شورت آمد بطرفم و با عجله دکمه های مانتومو باز کرد و شلوارمو در آورد منو رو همون پتوی چرک خوابوند . کمی دست به پاهام کشید و از روی شورتم کوسمو یه فشار کوچیک داد . بلند شد و شورتشو درآورد ، یه لحظه چشمم به کیرش افتاد ، وحشت کردم ، از ترس چشمم سیاهی رفت گفتم وای این چیه ؟ منو میخوای بکشی گفت نترس ، می‌دونم چطوری بکنم که اذیت نشی . بعضی زنها از تهران فقط بخاطر این کیر کلفت میان . شورتمو درآورد ، نشست وسط پام . یاد حرفهای مجید افتادم که می‌گفت دوست داری کیر کلفت بره تو کوست ؟ کاش یکبار تجربه کنی ، اصلا ببینی میتونی تحمل کنی . با اینکه حرفاشو چرت میدونستم ، ولی گرفتارش شده بودم . یه تف انداخت کف دستش و به سر کیرش مالید . کیرشو از ته گرفته بود و سرشو به دور کوسم می‌مالید . عین بید میلرزیدم میدونستم با التماس و خواهش نمیتونم جلوشو بگیرم و فقط سعی میکردم که به خودم مسلط باشم و سالم از اونجا بیام بیرون . از درد و سوزش با تمام قدرتم جیغ کشیدم و بی اختیار تن و بدن خودمو از کیرش دور میکردم . ولی کار از کار گذشته بود و بیشتر کیرش تو کوسم بود . یواش یواش تکون میداد و بعد کم کم سرعتشو زیاد کرد بعد از چند دقیقه درد شدیدی که داشتم با لذت مخلوط شد و کمی احساس آرامش کردم . در اون لحظه به این نتیجه رسیدم که واقعا کیر کلفت دو برابر بیشتر به آدم مزه میده . درسته که اولش درد داره ولی کیف و لذتش به دردش می ارزه .

ادامه...

نوشته: ندا


👍 22
👎 11
48601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

840319
2021-11-02 01:19:57 +0330 +0330

الان یه سیر موس‌لیس میان میگن عالی بودش

عالی بود عزیزم🤤👌

0 ❤️

840326
2021-11-02 01:40:17 +0330 +0330

خودتم از این ویروس جدیدا گرفتی ویروس کسخلیسم گرفتی هی کس میبافی

0 ❤️

840352
2021-11-02 05:05:57 +0330 +0330

ندا جان تو که به دکتر دادی به مغازه دارم دادی واسه من خار داره بیا پی وی حاکش

0 ❤️

840363
2021-11-02 07:38:47 +0330 +0330

عجب نمیدونستم کار تولید قاب کنتور اینقدر درامد دارهکه از جنوب شهر یهویی تو اقدسیه سه واحد اپارتمان میخرید؟ یا شایدم با مول زن جندگی تونسته اونجا اپارتمان بخره ؟ قسمتهای قبلی چی نوشته بودی که انگار تازه توی این قسمت اونم چند خط اخری ماجرای سکسی تعریف کردی؟ کلا اینو بهت بگم که تو جنس مذکری خودتو جای زن جا زدی بدو داداش خودتی.

1 ❤️

840382
2021-11-02 11:03:56 +0330 +0330

معمولا تو این سبک داستان، اگه خیلی به قیافه خوب یا وضع مالی خوب اشاره بشه، حس بدی به خواننده القا میکنه

1 ❤️

840435
2021-11-02 20:57:19 +0330 +0330

خوب بود خوب مینویسی

0 ❤️

840598
2021-11-03 19:49:22 +0330 +0330

این قسمت چهارمی رو ریدی
خیلی کلیشه و مزخرف

0 ❤️

840736
2021-11-04 09:25:54 +0330 +0330

جون به جونت كنن اخرش هم جنده تشريف دارى!

1 ❤️

841401
2021-11-07 16:33:52 +0330 +0330

ندا خانم تو همین سن جوانیت به ما حال بده بیا چت کنیم

0 ❤️

841480
2021-11-08 02:12:20 +0330 +0330

یه وقت منو گول نزنیم بکنمت جنده خانوم

1 ❤️