ترک عادت موجب مرض است (۳)

1401/04/22

...قسمت قبل

سلام
من سامانم. همون پسر گی دهه هفتادی.
کسی که اگرچه خیلی سفید یا کم مو نیست اما همیشه کونش شیوه و دیوونه وار عاشق کون دادنه😌

تو قسمت های قبلی داستان آشنایی با سپیده و ملاقات مجدد با آرش همکلاسی دبیرستانم رو براتون تعریف کردم. و اما ادامه ماجرا:

به خودم اومدم و دیدم کیر کلفت و خیس آرش تو دهنمه. ساک زدن بعد این همه وقت؟ حس عجیبی بود. کیر آرش خیلی دراز نبود ولی کلفت بود و منم این مدت تمرین نکرده بودم. بازم همه تلاشمو میکردم که خوب ساک بزنم و دندونم به کیرش نخوره. یه لحظه احساسات قدیمیم برگشت. حس کردم چقدر دلم برای بوسیدن سر کیر تنگ شده بود. چقدر دلم برای تحت کنترل بودن تنگ شده بود… انقدر محو ساک زدن کیرش بودم که صدای آرشو نمیشنیدم. سرمو از رو کیرش بلند کرد و گفت: مگه نمیشنوی کونی؟! میگم تخمامو بخور. مگه کیرندیدی تاحالا؟!

بدم اومد که بهم گفت کونی. ولی چیزی نگفتم. فقط نگاهش کردم و گفتم چشم و رفتم سمت تخماش. گفت آفرین حالا شدی همون سامانی که من دوست دارم. ببوس تخمامو…
بعد از بوسیدن تخماش، گفت حالا از پایین کیرمو ببوس و بیا بالا…
و دوباره سر کیرشو گذاشت رو لبام. سرکیرشو جوری بوسیدم که انگار دارم از یه نفر لب میگیرم. خواستم بخورمش که دوباره مانع شد. سرمو از رو کیرش بلند کرد و گفت: کیرم دهنت. چقدر دهنت خشکه. و همون موقع یه تف غلیظ انداخت رو کیرش. و قبل از اینکه بخوام چیزی بگم دوباره کیرشو کرد تو دهنم. راستشو بخوام بگم اولش ناراحت شدم از کارش. ولی موقع ساک زدن که خوب بهش فکر کردم دوباره حشریم کرد. یادم نمیاد چند دقیقه براش ساک زدم اما انقدر بود که دهنم خسته شد. دیگه من نبودم که ساک میزدم. اون سرمو گرفته بود تو دستش و خیلی محکم رو کیرش بالاپایین میکرد. انگار نه انگار که دهن منه. باهاش مثل یه سوراخ برخورد میکرد. یهو متوجه تندتر شدن تلمبه هاش شدم. فهمیدم که آبش داره میاد. خواستم یجوری سرمو آزاد کنم. یجوری که آبش نریزه دهنم. هیچوقت مزه و طعم آبکیرو دوست نداشتم. اونم فهمید و سرمو محکمتر فشار داد رو کیرش و نگه داشت. تو یه لحظه شروع شد. جریان داغ و ضربه ای آبکیرش داشت وارد دهنم میشد و من نمیتونستم هیچ کاری کنم. یه مدت همونجوری سرمو نگه داشته بود. نمیخواستم آبشو قورت بدم. بوی تندی داشت و یکم شور بود. اما سرمو ول نمیکرد. در نهایت گفت بخورش سامان. این جایزته برای اینکه پسر خوبی بودی. نمیخوام حتی یه قطرش هم بریزه تو ماشین و اینجا رو به گند بکشه. چاره ای نداشتم. همشو قورت دادم…

در نهایت سرمو ول کرد. چندتا سرفه محکم کردم. خندید و گفت دفعه های بعدی مواظب باش نپره تو گلوت. و بعدشم گفت باید برگرده خونه و عجله داره. تازه یادم اومد که ما همه این کارا رو تو ماشین کردیم. البته جای امنی بودیم و مشکلی پیش نیومد. یه دستمال بهم داد که دور لبمو تمیز کنم و رفت. من هنوز یکمی گیج بودم. یکمی هم سرفه داشتم. اونایی که آبکیر خوردن میدونن چقدر لزج و غلیظه. حس میکردم هنوز آبش تو گلوم مونده و خارج نشده. رفتم از سوپری سر کوچمون یه بطری آب معدنی گرفتم.
موقع حساب کردن دیدم یکم چپ چپ نگام میکنه. از مغازه اومدم بیرون و خودمو تو دوریین سلفی گوشیم نگاه کردم. چی میدیدم؟! فاک! موهام خیلی بهم ریخته بود. انگار یه نفر موهامو گرفته تو دستش و سفت دهنمو گاییده…😅

داشتم میرفتم خونه که یهو سپیده رو دیدم. گفت هیچ معلومه تو کجایی؟! دوساعته اومدم جلوی خونتون که سورپرایزت کنم. چقدر کلاست طول کشید امروز!
یه نگاهی بهش کردم و لبخند زدم. آره امروز کلاسم خیلی طول کشیده بود…

میخواستم برم خونه لباس عوض کنم و یه چیزی بخورم که مزه این آبکیر لعنتی رو از دهنم ببره ولی وقتی ذوق و شوق سپیده رو برای بیرون رفتن دیدم نتونستم نه بگم. رفتیم بیرون شام بخوریم. اصلا نمیتونستم مثل سابق روی سپیده تمرکز کنم. تمام مدت ذهنم درگیر کیر آرش بود. و اینکه چطوری مخ منو زده و آبشو ته حلقم خالی کرده بود. اون شب موقع برگشتن به خونه سپیده منو بغل کرد و برای اولین بار بوسید! چه تصادف جالبی!اولین لب گرفتن من از سپیده باید وقتی اتفاق میفتاد که لبای من چندساعت قبل با کیر آرش عشقبازی کردن، به پیش آبش آغشته شدن و یکم از آبکیرش بهشون مالیده شده…

اون شب گذشت و من مدام به این فکر میکردم که رابطه منو آرش به کجا قراره برسه؟ یعنی منو میکنه؟ تردیدی نداشتم که اون وحشی که من دیدم، تا کیرش تو کون من نبض نزنه، و تا همه آبشو تو وجود من خالی نکنه ول کنم نیست…

ولی من چی؟ منی که با این همه زحمت کونمو توی این چند وقت حفظ کرده بودم و کم کم میخواستم به کلی کون دادن رو هم ترک کنم، دوباره طعم کیر رفته بود زیر زبونم و خودمو تصور میکردم که با اولین پیشنهاد آرش، لخت جلوش قمبل کردم و دارم ازش خواهش میکنم یکمتر آرومتر کون نازمو بگاد…🥲

اینم از پایان قسمت سوم :)
نظراتونو برام بنویسین چون همه رو میخونم و برام مهمه

مخلص همگی، سامی ۱۹۹۹

ادامه...

نوشته: Samii_1999


👍 10
👎 1
10001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

884653
2022-07-13 01:18:04 +0430 +0430

عالی بود ❤️❤️❤️ ادامه بده

0 ❤️

884671
2022-07-13 02:16:07 +0430 +0430

دوست داشتین داستان این قسمتو؟🙄
اگه آره کجاشو؟😋
و اگه نه نقد کنین چون برام مهمه
و همه نظراتونو میخونم❤️

1 ❤️

884679
2022-07-13 02:37:44 +0430 +0430

مرسی
داستانت مثل همیشه خوب و عالی بود ( دس به قلمت فوق العادس)
امیدوارم روزی فرا برسه که بتونیم واژه زشت «کونی » رو از ادبیاتمون حذفش کنیم واقعا واژه خوبی نیستش و یه نوع توهین به طرف محسوب میشه.
👏👏👏👏👏👏👏

1 ❤️

884848
2022-07-14 02:26:49 +0430 +0430

یجوری استقبال از این داستان پایینه که انگیزه ندارم ادامش بدم

0 ❤️

886763
2022-07-24 06:00:38 +0430 +0430

حس خوبی میده دوستانت ولی تنها عیبی داره خودت رو خیلی سرزنش میکنی تو انگار واقعا نمیدونی که گی بودن چیزی احساسی گرایشی هرچی که بنامیمش ذاتی هستش نه اکتسابی

1 ❤️