ساعت حدود ۱۰ صبح بود تو فروشگاه بودم که گوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم آیدای
_ الو سلام
+سلام آیدا خوبی
_ممنون مرسی
+جونم عزیزم بفرما
_آقا بردیا شما کجایی؟ میتونی چند لحظه بیای خونه؟
+چرا مگه چیزی شده اتفاقی افتاده؟
_ اتفاق مهم که نه اگه کاری داری مزاحمت نمیشم ولی اگه میتونی لطفاً تشریف بیار
+چی شده؟
_باید اینجا باشی تا بگم اما اشکال نداره کارتو انجام بده هر موقع تونستی بیا
+باشه فعلاً کار نداری
_نه ممنون خداحافظ
+خداحافظ
گوشی را که قطع کردم پیام از طرف شراره اومد: سلام بردیا لطفاً به دادم برس یه کاری کردم فقط تو میتونی جمعش کنی.
زنگ زدم بپرسم چی شده جواب نداد ، پیام دادم : نگران نباش دارم میام.
راه افتادم و تو راه به مژگان زنگ زدم جواب داد همزمان که با مژگان احوالپرسی میکردم صدای داد و فریاد آیدا از اون طرف خط به گوشم خورد پرسیدم خونه چه اتفاقی افتاده این سر و صداها چیه؟
_چیز مهمی نیست خودمون حلش میکنیم.
+چرا آیدا داد میکشه ؟
_از دست من ناراحته.
به خونه رسیدم در زدم در باز شد وارد ساختمان شدم و رفتم داخل خونه هر سه ساکت نشسته بودند با دیدن من سلام کردن، جواب دادم و گفتم ظاهرا همه چیز که خوب و امنه پس این سر و صدا ها که می شنیدم بابت چی بود؟
آیدا گفت آقا بردیا
+جانم
_مگه شما شب اول خانمتو به من نسپردی؟
+چرا
_ازش بپرس چرا هم به من و هم به تو خیانت کرده از اون شراره جونت بپرس چرا به تو خیانت کرده
+منظورت چیه؟ از چی داری حرف میزنی؟
_یه ساعت پیش از خواب پا شدم دیدم مژگان نیست اینور اونور هر جا را نگاه کردم نبود رفتم واحد پایینی خوشبختانه در باز بود فکر کنم یادشون رفته بود ببندن وارد شدم خواستم مژگان را صدا بزنم که صدایی از اتاق خواب به گوشم رسید آرام تا نزدیک در رفتم صدا برام واضح تر شد صدای آه و ناله سکسی بود که میآمد اول فکر کردم تو با شراره ای خواستم برگردم که صدای مژگان را شنیدم با خود گفتم خب اینم که زن قانونی شماست (هر چند تو دلم ازت دلخور بودم که نباید با مژگان جلو شراره سکس میکردی) اما بازم خیلی اهمیت ندادم و برگشتم اما صداها تو ذهنم مانده بود همین طور که مرور میکردم با خود گفتم راستی چرا صدای بردیا نمی امد نکنه اینا خودشون با هم برنامه گذاشتن بلند شدم پله ها را دوتا یکی رفتم پایین خدا خدا میکردم اشتباه کرده باشم باز دوباره تا پشت در اتاق رفتم هر چه صبر کردم صدایی از تو به گوشم نرسید دلا به دریا زدم و در اتاق را باز کردم اشتباه نکرده بودم تازه کارشون تموم شده بود اما هنوز لخت بودن با دیدن من رنگشون پرید و سر جاشون خشک شدن.
یه لحظه دلم برا خودم سوخت ولی بعد به خودم گفتم مگه از مردم طلبکارم برا همین تصمیم گرفتم از اینجا برم اما اینها جلوما گرفتن و نمیزارن برم. شما قضاوت کن حالا دیگه ماندن من صلاحه؟
+اینطوری که تو گفتی خیانت من نزدیک بود سکته کنم فکر کردم زنم و دوست دخترم را با یه مرد غریبه گرفتی.
_آقا بردیا شما دیگه چرا؟ این کاری که آنها در حق ما کردن خودش یه جور خیانته.
+قبول دارم کارشون قشنگ نبوده اما به هر حال دوتا همجنس با هم دوست بودن که دلشون خواسته تنی هم به هم بمالند من به جای آنها معذرت میخوام اشتباه کردن حداقل باید به ما هم می گفتن ولی توهم خیلی سخت نگیر.
_به قول تو میگفتن که لااقل اینجوری دل آدم نسوزه
مژگان گفت من به آیدا جون حق میدم ولی باور کنید همه چی تو یه لحظه اتفاق افتاد صبح که تو از خانه زدی بیرون دیگه خوابم نبرد حوصلم سر رفته بود
یه مدت به کارای خانه رسیدم بعد رفتم آیدا را بیدار کنم اما اینقدر عمیق خوابیده بود که دلم نیامد و گفتم برم پایین شاید شراره بیدار باشه وارد اتاق خواب شما شدم شراره خواب بود بدن لختش را دیدم و یه حالی شدم در اتاق را بستم و نشستم لبه تخت و فقط داشتم نگاش میکردم ناخودآگاه دستم رفت رو بدنش شراره چشماش را باز کرد نمیدونم یه دفعه چی شد که به جای خجالت خودمو انداختم تو بغلش و دستم رفت رو کصش به خودم که آمدم دیدم لباسام را کندم و هر دو همدیگه رو میمالیم البته شراره هیچ تقصیری نداشت مقصر من بودم من بی جنبه که جنبه دیدن بدن برهنه هیچ دختر خوشگلی را ندارم.
دستشو برد بالا زد تو سرش و دوباره گفت: خاک بر سرت مژگان، خاک بر سر بی شعور، بی جنبه، قدر نشناس، بی لیاقتت.
بلند شدم دستشو گرفتم و گفتم تو را خدا این حرفا را به خودت نزن میدونی که چقدر ناراحت میشم
شراره گفت این درست نیست که تو فقط خودتو مقصر میدونی من هم کم تقصیر تر از تو نیستم چون خیلی راحت وا دادم اگر من مقاومت میکردم این اتفاق نمی افتاد
آیدا گفت معلومه که تو بیشتر مقصری اصلأ مقصر اصلی تو هستی چون میدونستی چند سال مژگان تو چه شرایطی بوده و براش سخته در مقابل بدن تو مقاومت کنه باید تو جلو خودتو میگرفتی.نه اینکه باش همکاری کنی
_حق با توئه معذرت میخوام اما تو از درون من چه میدونی شرمنده این را میگم هر آدم یه نقطه ضعفی داره من هم نقطه ضعفم مالیدن اونجامه نمیدونم مژگان از کجا اینقدر زود نقطه ضعفم را فهمید لامصب طوری آنجا را مالید که همون لحظه اول وا رفتم.
گفتم بابا دست بردارید از این حرفا، حالا هر کی مقصر بوده اتفاقی افتاده تموم شده رفته به نظرم بهتره از آیدا خانم عذرخواهی کنید و یه جوری از دلش در بیارید.
مژگان: من ازت معذرت میخوام.
شراره: منم معذرت میخوام.
آیدا: اجازه بدید من هنوز حرفم تموم نشده، آقا بردیا شما از من خواستید ببخشم منم رو حرف شما حرف نمی زنم و میبخشم اما ناراحتم میدونید چی ناراحتم میکنه؟ اولین روزای آشنایی را فراموش نکردم شاید شما یادتون نیاد اما من یادم نرفته این خانم(اشاره به شراره) وقتی من کمی آزاد جلو شما میگشتم چطور بی جنبه بازی در میاورد با اینکه میدونست من تمایلی به مرد ندارم نگران از دست دادن تو بود حالا دلم میخواد بدونم چطور توانست با اینکه شب تا صبح تو بغل شما عشق و حال کرده چشم باز نکرده با پارتنر من حال کنه؟
شراره: آیدا جون من که گفتم همه چی یه لحظه اتفاق افتاد و از کنترل خارج شد وگرنه من اصلاً تمایلی به همجنس بازی نداشتم.
آیدا: منظورت اینه وقتی من با شورت و سوتین جلو بردیا میگشتم مشکل داشتم اما کاری که تو کردی چون یهویی و اتفاقی بود مشکلی نداره؟ بنابراین طبق منطق تو من مقصرم و تو بی تقصیر.
_تو را خدا کج فهمی در نیار، من همچین منظوری نداشتم. اصلاً میدونی حالا که فکرشو میکنم میبینم منم اشتباه میکردم نباید اون برخوردا با تو میکردم حالا ازت معذرت میخوام، ببخش و قال قضیه را بکن.
+عذرخواهی خشک و خالی فایده نداره!
_پس چیکار کنم ببخشی و از خر شیطون بیایی پایین؟
+قول بده هر چی گفتم انجام میدی.
_باشه قول میدم.
+قول دادیا؟
_جون به لبم کردی حرفتو بزن.
+آیدا لبخند پیروزمندانه ای زد و گفت امشب تو باید پیش مژگان بخوابی و اجازه بدی من پیش بردیا بخوابم.
شراره به من نگاهی کرد و سکوت کرد.
_چی شد؟پس چرا ساکت شدی.
شراره: دیگه غیر از این شرطی نداری؟
آیدا: این تنها شرطه خیالت راحت.
شراره زد زیر خنده: این که خیلی عالیه.
+آیدا یکه خورد: نکنه فکر کنی شوخی میکنما حرفم کاملاً جدیه بعد نزنی زیرش.
_تو را میشناسم و میدونم شوخی نکردی اما حالا که من قبول کردم یادت باشه حق نداری بزنی زیرش و امشب به بردیا سرویس بدی.
+چی شد اصلا تصور نمیکردم به این راحتی قبول کنی تو که خیلی رو بردیا حساس بودی؟
_راستش بردیا علاقه زیادی به کون داره منم که خودت بهتر میدونی تاب نمیارم و به معنی واقعی جر میخورم، چند شب پیش برای چندمین بار ازم خواست و من شرمندش شدم همون شب زد به سرم ازت بخوام یه بار تو جور من را بکشی و من از بگا رفتن نجات پیدا کنم حالا که این شرط را گذاشتی خوشحال شدم چون دیدم یه تیرو دو نشون
من گفتم: فکر کنم یه طرف این تصمیم منم و من موافق این برنامه نیستم.
شراره: عزیزم تو باید ممنون باشی کون به این خوبی برات ردیف کردم و امشب با تمام قدرت کونش را جر بدی.
+شرمنده چون من کون تو را خواسته بودم نه کون آیدا خانم را اگه نمیتونی بدی اشکال نداره ولی ازم نخواه بهت خیانت کنم.
آیدا: آقا بردیا دیگه داره بهم بر میخوره! چطوری کار اینها خیانت نبود اما کار تو خیانته؟ یه کلام بگو از من بدت میاد و خودتو راحت کن.
شب از راه رسید بر خلاف هر شب که از مژگان و آیدا جدا میشدم و به طبقه پایین میرفتم امشب آیدا بعد اینکه دوش گرفته و حسابی خوشگل کرده بود اومد دستمو گرفت و در مقابل چهره عبوس شراره به طرف پایین راه افتادیم تو پله ها ایستاد و گفت میدونم چقدر بابت چهره در هم شراره حالت گرفته شد باور کن منم دلم براش سوخت اما این تنها راهه.
وارد واحد پایینی شدیم گفتم احساس می کنم هنوز فکر می کنه همه اینها شوخی باشه و امیدواره زودتر تموم بشه اما اگه امشب من و تو تا صبح تو این واحد سپری کنیم و من حتی دست بهت نزنم دیگه همه چی براش تموم شده به حساب میاد و ممکنه شراره را از دست بدم.
خندید: نگران از دست دادن شراره نباش او جایی نداره که بره پس امشب ذهنت را از او پاک کن و بیا حالتو ببر سپس در واحد را بست و همونجا تاپ و شلوارک را از تنش درآورد و با یه شورت و سوتین لامبادا خوشگل جلوم ایستاد اما دیدن اون همه زیبایی باعث نشد ذرهای فکرم از شراره رها بشه با اینکه دلم لک زده بود یه بار دیگه کیرمو تو کون آیدا فرو کنم اما آنقدر به شراره وابسته و علاقه مند شده بودم که یادآوری چهره درهم ریخته اش تمام فکر و حواسم را درگیر خود کرده بود.
وارد اتاق خواب شدیم به خودم که اومدم آیدا من را لخت کرده بود نگاهی به کیر خوابیدم کرد: نخیر این کیر اون کیری که من قبلاً دیده بودم نیست. جلوم نشست اونا تو مشتش گرفت و سرشو بوسید و کاری که تا حالا ازش ندیده بودم برام انجام داد و چند بار سر کیرمو با حالتی معذب کرد تو دهنش و در آورد. میدونستم از این کار خوشش نمیاد و فقط داره تلاش میکنه کیرم بلند بشه.
از دستش گرفتم و بلندش کردم صورتش را بوسیدم: و گفتم مگه مجبوری کاری که برات چندش و حال به هم زنه انجام بدی؟
_چیکار کنم بلند نمیشه؟ شراره خانم چنان آبتا کشیده دیگه جون نداری بلندش کنی.
دستشا گرفتم و لبه تخت نشستیم و گفتم اصلاً ربطی به او نداره؟
_پس چیه؟
+دارم به این فکر میکنم گیریم شراره را (به قول تو) از دست ندم مهرش را که از دست میدم پس این چه کاریه؟میدونی که من نمیخوام این اتفاق بیفته.
_پس میگی چیکار کنیم؟
+من نمیدونم تو بگو.
_خودت میدونی هر کاری میکنم فقط به خاطر اینه که ذهن شراره را آماده کنیم تا بتونیم یه سکس گروهی ترتیب بدیم و تو به آرزوت برسی
خودمو روی تخت ولو کردم و گفتم آرزوی مسخره و خنده داریه نه؟
_نه اتفاقا از نظر من اصلاً مسخره نیست این نشون میده تو یه عاشق واقعی هستی که چنین چیزی برات تا این حد مهمه؟
سوتینشو باز کرد و کنارم دراز کشید به سمت هم چرخیدیم او دستش را به دور گردنم حلقه کرد و من دستم را به دور کمرش گذاشتم اما هیچ اثری از تحریک در خود احساس نمیکردم
آیدا گفت یه سوال بپرسم؟
+بپرس
_الان بعد این مدت شراره را بیشتر دوست داری یا مژگانو؟
+خندم گرفت و گفتم یادم میاد بچه بودم ازم میپرسیدند باباتو بیشتر دوست داری یا مامانو و من را به یه چالش ذهنی که جوابی براش نداشتم میکشیدند الان سوال تو همون حس را برام ایجاد کرد
_معذرت میخوام سوال بی جایی بود.
همینطور تو بغل هم دراز کشیده بودیم گفتم بهتره تمومش کنیم و مثل شبهای دیگه هر کی با پارتنر خودش سپری کنه تا ببینیم در آینده چطور میشه شراره را تو راه آورد.
_ باشه هر رقم شما بخواهی بعد صورتمو بوسید من هم صورتشو بوسیدم آیدا نشست و سوتینش را بست و از تخت پایین رفت
وقتی داشت از اتاق خارج میشد گفت من یه فکری به نظرم رسید
+چه فکری
_حالا که همه چی مهیاست چرا همین امشب کارا تموم نکنیم
داشتم تو تاریکی بی سر صدا قرص تاخیری میخوردم که صدای در زدن و وارد شدن آیدا به داخل اتاق خواب را از داخل آشپزخانه شنیدم.
مژگان با تعجب پرسید پس تو اینجا چیکار میکنی؟
_ بردیا به من اعتنا نکرد و گرفت خوابید اما من خوابم نبرد امدم بالا.
شراره با خوشحالی داد زد دمت گرم بردیا بهت افتخار میکنم.
«کوفت و دمت گرم»،«مرض و بت افتخار میکنم» حالا چی میشد موقع پایین رفتن ما اون اخلاقا نشون نمیدادی؟ دختر تو چرا اینقدر حسودی؟ حالا چی میشد من هم یه بار کیر عشق تو را میدیدیم؟ یا عشقت به آرزوش میرسید و یه کون سیر میکرد؟
شراره مدتی سکوت کرد و بعد جواب داد: صبح که من را تحت فشار قرار دادی تا سکس تو و بردیا را قبول کنم حس بدی به این موضوع داشتم و هیچ رقم نمی توانستم با این موضوع کنار بیام اما الان نظرم عوض شد و به پاس وفاداری بردیا قول میدم دفعه دیگه خودم تو را تو آغوش بردیا بزارم تا هر دو به آرزوتون برسید
_این را جدی میگی؟
_آره کاملاً جدی گفتم
_مطمئن باشم بعداً نمیزنی زیرش
_مطمئن باش اما فقط یه بار آن هم به خاطر بردیا که امشب رو سفیدم کرد
_نظرت چیه همزمان که بردیا و من سکس میکنیم تو هم همزمان پیش ما با شراره سکس کنی؟
_نه این خیلی زشته من خجالت می کشم
_من باید خجالت بکشم جلو همسر و دوست دختر بردیا دارم باش سکس میکنم که نمی کشم تو چرا خجالت می کشی؟
_آخه این چه کاریه که من و مژگان هم وارد سکس شما بشیم.
_ولی من برای این کار یه دلیل دارم
_هر دلیلی داشته باشی برام مهم نیست و اگر بیشتر از این اصرار کنی زیر قولم میزنم.
مژگان گفت اگه من ازت خواهش کنم جلو بردیا با من لز کنی قبول میکنی؟
شراره جوابی نداد
مژگان ادامه داد بردیا یه آرزو داره من میخوام به کمک تو بردیا را به آرزویش برسانم
_میشه بگی بردیا چه آرزویی داره.
من هیچوقت از سکس با بردیا ارضا نشدم چون هیچ حس شهوانی به او نداشتم و او نمی توانست احساس درونی مرا درک کنه و هر بار تلاش بیشتری میکرد تا اینکه از یه جایی به بعد برید و عقده ای شد الان آرزوشه فقط یه بار ارضا شدن من را ببیند و این امکان نداره مگر اینکه من با شما لز کنم تا تحریک بشم و ارضا بشم حالا اگه ممکنه قبول کن همزمان که اینها تو هم در کنارشان با من سکس کنی و همزمان بردیا را به دوتا از آرزوهای زندگیش برسونی.
باشه بخاطر بردیا یه بار سکس گروهی راه می اندازیم حالا با اجازتون من برم پایین که شما راحت باشید.
آیدا: این خبرا نیست مثل اینکه قرارمون یادت رفت تو امشب هر اتفاقی بیفته باید پیش مژگان بخوابی.
شراره: خیلی بدی شما که هرچی گفتید من قبول کردم.
مژگان: خوشگل خانم کجا میخوای بری تو که پیش ما باشی محفل ما باصفاتره پس بیا بخواب کارت دارم ضمنا قبلاً بهت گفته بودم بردیا وقتی بخوابه دیگه بلند نمیشه پس او را امشب فراموش کن و خودتو به دست دوتا همجنس باز حرفه ای بسپار و نگران نباش قول میدم تجربه خوبی بدست بیاری.
از سکوت شراره متوجه تسلیمش شدم و کمی بعد صدای آه و ناله های سکسی شون بلند شد مدت چند دقیقه صبر کردم تا کاملا تو حس قرار بگیرند و صدای ناله هایشان بلندتر شد
به خودم جسارت دادم و جلوی در قرار گرفتم از لای در به داخل اتاق نگاه کردم نور ملایم شب خواب فضای داخل اتاق را به رنگ ارغوانی کرده بود شراره پاهایش را از زانو خم کرده وسط تخت دراز کشیده بود مژگان پشت به در بین پاهای شراره خم شده بود طوری که کس و کونش کاملاً در دید من قرار داشت و سرش بین پاهای شراره بود و داشت کصش را میخورد آیدا دو زانو کنار شراره نشسته بود و داشت با سینههای شراره بازی میکرد و آنها را میخورد شراره سینه های آیدا را چنگ انداخته بود و آه و ناله میکرد چند دقیقه به همین حالت گذشت تا اینکه ناله هاش بلندتر شد معلوم بود به اوج رسیده و میخواهد ارضا شود
قبل اینکه ارضا شود آیدا روی تخت دراز کشید و گفت بشین رو دهنم دلم میخواد وقتی داری ارضا میشی تو دهنم ارضا بشی شراره هم پاهاشا از هم باز کرد و کصش را درست رو دهن آیدا گذاشت و چوچولش را به تک دماغ آیدا فرود آورد مژگان هم سینه های شراره را میمالید و اونا را مک میزد مدتی شراره کصش را به صورت شراره تا اینکه یه پیچ و تاب به کمرش داد و به سینه های خود چنگ انداخت و با صدای بلندی ارضا شد و کامل رو بدن آیدا خم شد مژگان اینبار بین پاهای آیدا قرار گرفت و دوباره خم شد و با هیجان و لذت با لب و زبان به کس آیدا حمله کرد نگاهی به خودم کردم دیدم پیژامه را کندم و دستم را به کیر برافراشته ام گرفتم و دارم از دیدن صحنه لز سه تا خانم یکی از یکی خوشگلتر لذت میبرم شراره از روی آیدا بلند شد.
مژگان رفت و صورتشو به صورت خیس آیدا چسباند و مشغول خوردن لب همدیگه شدن.
شراره نفسی تازه کرد و رفت سراغ کس آیدا و مدتی خورد بعد انگشتش را به داخل کس آیدا کرد و گفت اوففففف، جااااان، چه کس تنگی، حدس نمیزدم کس به این تنگی داشته باشی اگه میدونستم از روزی که اپن شدی حتما یه بار اون را گاییده بودم بعد با دو انگشت توش تلمبه زد. صدای شلق شلق فضای اتاقو پر کرده بود شراره که انگشتش حسابی خیس شده بود پاهای آیدا را کاملا بالا آورد رو شانه اش گذاشت و دو انگشتش را کرد تو کون آیدا و گفت یادش بخیر چقدر من این کون را گاییدم از بس گائیدمش گشاده گشاد شده
آیدا داشت مینالید
شراره گفت چیه خوشت میاد داره کونت اینطوری گاییده میشه
آیدا از شدت شهوت به خود پیچید و با کشدار گفت آره عزیزم مرا با انگشتان خوشگلت جر بده مژگان در حالی که سینه های آیدا را میخورد دستشو کرد تو کس آیدا.
آیدا که اینبار خیلی بیشتر حشری شده بود جیغ می کشید و می گفت: خودشه، همینه، دلم میخواد دو تا سوراخمو با دستاتون جر بدید.
مژگان دست خیسش را در آورد و اونا یه بار کرد تو دهن آیدا و یه بار کرد تو دهن خودش بعد سه انگشتی کرد تو کص آیدا، سپس خم شد و چوچولش را با زبانش به بازی گرفت
آیدا به شدت حشری شده بود طوریکه نتونست صاف بخوابه و رو کمرش بلند شد و یه دستش تکیه گاه کرد و دست دیگش رو سر مژگان گذاشت و رو کوصش فشار داد و مرتب ناله های شهوت انگیز میکشید تا اینکه کامل بدنش منقبض شد و یه نعره طولانی کشید و ارضا شد و رو تخت ولو شد. مژگان دستشو از تو کس آیدا در آورد و خودش را روی آیدا انداخت و او را بوسید شراره هم دستشو از تو کون آیدا در آورد و با دستمال تمیز کرد.
آیدا بعد چند تا نفس عمیق نشست و اسپنکی رو کون مژگان زد و گفت حالا نوبت عشق خودمه که دلم میخواد به کمک شراره جون یه حال اساسی بهش بدیم، شراره نظرت چیه؟
_موافقم
+مژگان جون نظرت چیه اینبار با چشمهای بسته سکس کنی
مژگان که حسابی حشری بود گفت هر بلایی میخوای سرم بیاری بیار اما زودتر ارضام کنید که دارم دیوونه میشم.
آیدا شالی را از داخل کمد آورد و چشمهای مژگان را بست بعد مژگان را خواباند و رفت سراغ لب و سینه هاش، شراره هم مشغول خوردن کصش شد.
کمی که گذشت آیدا از روی مژگان بلند شد دستش را روی شونه شراره گذاشت و تکان داد شراره سرش را به طرف آیدا چرخوند و تو صورتش نگاه کرد آیدا دستش را به نشانه هیس به روی لبش گذاشت و ازش خواست ساکت بمونه بعد بلند شد و به طرف در آمد و در را باز کرد.
شراره از دیدن بدن لخت و کیر برافراشته من تو چارچوب در شگفت زده خواست واکنش انجام دهد که این بار من دستم را به علامت هیس روی لبهام گذاشتم و شراره را به سکوت دعوت کردم و به طرفش رفتم و بوسه ای بی صدا از گونش گرفتم شراره که از شوک خارج شده بود لبخند زد و به آرامی بوسه ام را پاسخ داد
سپس به طرف تخت رفتیم انگشتان آیدا لای کس مژگان بود،سرش پایین و زبانش روی چوچول مژگان کشیده میشد به کس مژگان نگاه کردم از شدت شهوت داشت ازش آب میچکید وای خدای من مژگان چقدر خیس شده بود آیدا انگشتان دستش را به آب مژگان آغشته کرد و روی لبهای پر آتش من گذاشت دیوانهوار انگشتان آیدا را لیس زدم آیدا با اشاره ازم خواست با زبانم را داخل کصش ببرم و بخورم تا به حال هیچ وقت شیار کس مژگان را اینقدر باز ندیده بودم. به آرامی زبانم را بین شیار کصش کشیدم و داغی وصف ناپذیری را که تا حالا از کس او تجربه نکرده بودم احساس کردم
خوشبختانه چون همین چند ساعت پیش صورتم را سه تیغ کرده بودم اثری از زبری مو در دور لبهام نبود یا شاید مژگان آنقدر حشری شده بود که چیزی احساس نمیکرد.
آیدا خودش را رو سینه او انداخته بود و در حالی که داشت ممه هاشو میخورد حواسش بود که مژگان دستاشا به طرف کصش نیاره و متوجه حضور من نشه.
شراره کنارم نشسته بود و با یک دست پای مژگان را باز کرده بود و با دست دیگه چوچول مژگانا به صورت دورانی می مالید
لب و زبان من همچنان روی کس مژگان بازی میکرد و آب کس او را که چون چشمه ای خروشان بود می مکید و مژگان داشت از شدت لذت آه و ناله میکرد.
آیدا به مژگان گفت حالا من میخوابم تو به حالت 69 بیا رو من.
وقتی پوزیشن مورد نظر آیدا شکل گرفت قطره ای آب از کس مژگان به سمت دهان آیدا سرازیر شد آیدا قطره آب را مکید و مشغول خوردن چوچول مژگان شد شراره بیکار نماند و با دستای ظریفش باسن و کمر او را میمالید منم خم شدم و بدون اینکه دستام برخوردی با مژگان داشته باشد چند بار داخل کس مژگانا تا سوراخ کونش لیس زدم
کمی بعد شراره دو تا انگشت کرد تو کس مژگان چند بار عقب جلو کرد بعد دست من را گرفت و اشاره کرد با دو انگشت به آرامی تو کس مژگان تلمبه بزنم منم این کار را کردم.
مژگان با لذت تمام جوووون کشداری گفت و چند تا پیچ و تاب به کمرش داد، به کارم ادامه دادم تا اینکه به اوج رسید و با یه جیغ بنفش و لرزشی شدید در حالی که انگشتم نبض داخل کصش را احساس میکرد ارضا شد و به نفس نفس افتاد و مرا به وجد آورد طوریکه بی اختیار سکوت را شکستم و گفتم ای جاااان، بردیا فدای این حال خوبت.
مژگان همزمان که داشت شال را از رو صورتش می کند به طرف من چرخید و تا من را دید خودش را تو بغلم انداخت و گفت عزیزم تو هم که اینجایی!
محکم او را به خودم فشردم و گفتم آره عزیزم آمده بودم تا باشکوه ترین لحظه زندگیت درکنار تو باشم و از لذت بردن تو لذت ببرم و به آرزویم برسم سپس او را روی تخت هل دادم و خودم را روش انداختم و دیوانهوار صورت زیبا و معصومش را غرق بوسه و ناز کردم آیدا و شراره هم تحت تاثیر قرار گرفته بودند و قربون صدقه ما می رفتند.
کمی که اوضاع از حالت احساسی به حالت عادی برگشت مژگان رو به شراره و آیدا گفت هیچ وقت تا حالا حال دل ما تا این حد خوب نبوده و ما حال خوب مان را مدیون شما خوشگلا هستیم و ازتون واقعا ممنونیم که در کنار ما هستید.
نشستم رو تخت و هر دستما دور کمر یکی از آنها حلقه کردم و به خودم فشردم و گفتم من هم ممنونم که همه جوره با ما پایه هستید و آنها را بوسیدم.
آیدا در حالی که میخندید گفت سعادتمند ترین مرد کسی است که روی تخت خوابش سه بانوی برهنه حوری وش داشته باشد و نداند کدام را در آغوش بگیرد.
ژست شاهانه گرفتم و براش کف زدم و گفتم آفرین بانوی من چه جمله کاملی در وصف عیش ما بیان کردی فردا یادمان بنداز تا جایزه ای در خور به شما بدهیم
همه زدند زیر خنده.
هنوز آیدا میخندید که بالا پایین شدن ممه هاش توجهم را به خود جلب کرد چنگی تو سینه هاش انداختم و وانمود کردم اولین بار دارم آنها را میبینم و گفتم شیطون بلا تصور نمیکردم سینه های به این درشتی و نرمی داشته باشی.
_قابل شما را نداره.
مژگان گفت از کیسه خلیفه میبخشی؟خیلی هم قابل داره.
دستمو رو سینه های تیز و سفت شراره گذاشتم و به مژگان گفتم حسود خانم من تعریف می کنم تو دیگه چرا جو میدی، تا حالا به این ممه های بی نظیر دست زدی؟
شراره سرم را رو سینش فشار داد و گفت پ ن پ معلومه که دست زده و خودش اعتراف کرده هیچ ممه ای به پای اینها نمیرسه.
آیدا رو به شراره گفت قبول داریم مال تو خوشگل ترینه ولی این دلیل نمیشه سر بردیا را بزاری رو سینه خودت. فراموش که نکردی بردیا امشب مال منه بعد سر من را رو سینه هاش چرخوند و به شراره گفت مژگان منتظرته برو بهش برس.
من که از کشمکش بین آنها لذت میبردم صدامو صاف کردم و گفتم: لطفاً سر من دعوا نکنید من امشب متعلق به همه ام پس تا همه ممه ها را نخورم و تک تک سولاخ ها را پر نکنم خیال ندارم دست از سرتون بردارم.
مژگان نگاهی بهم کرد و گفت این حالی که تو امشب میکنی شاه قاجار غلط بکنه کرده باشه بعد دستش را به کیرم زد و ادامه داد خیلی وقت بود اینا اینطور سالار ندیده بودم.
+چکار کنم تو اشتیاقی برا خوردنش نداشتی منم تیزش نمیکردم. اما الان با دیدن این همه هلو پوست کنده و آبدار جریان فرق میکنه بعد خودش را تو بغلم کشیدم و دست روی کصش که هنوز خیس خیس بود گذاشتم و گفتم دلم میخواد اول از خودت شروع کنم.
یکی از پاهاش را بلند کردم و از پهلو کیرم را فرستادم تو کصش، مشغول تلمبه زدن شدم و از آیدا خواستم با زبون زدن به چوچول مژگان او را حشری کنه
یه بار شیطونیم گل کرد و کیرمو درآوردم و تو دهن آیدا کردم اونم چندشش شد و جاش را به شراره داد شراره قبل اینکه مشغول خوردن کس مژگان بشه گفت چی شد مگه دلت نمیخواست کیر ببینی پس چرا در رفتی آیدا که سینههای مژگان رو در دست گرفته بود و میخواست آنها را بخوره تازه یادش آمد چه دروغی گفته کمی با تعلل جواب داد فعلا خیس و چندشه بمونه برا بعد
چند تا تلمبه تو کص مژگان میزدم بعد در می آوردم چند تا تو دهن شراره میزدم که حال عجیبی داشت از اون طرف آیدا رو مژگان خم شده بود و داشت سینه های مژگان را میخورد و من گاه سینههای مژگان و گاه سینه های آیدا را میمالیدم.
مدتی به همین منوال تلمبه زدم تا اینکه به درخواست مژگان پوزیشن عوض کردیم.
طاقباز خوابیدم و مژگان نشست رو کیرم، شراره رو صورتم نشست و کصشا جلو دهنم تنظیم کرد و با مژگان لب تو لب شد من از پایین تو کس مژگان تلمبه میزدم از بالا چوچول شراره را می خوردم.
آیدا کنارم نشسته بود و گاه سینه و گاه چوچول مژگان را می مالید از ناله های مژگان معلوم بود که داره لذت میبره.
بالاخره بعد مدتی تلاش همگانی به اوج رسید و برای اولین بار رو کیرم ارضا شد و نفس نفس زنان خودشو تو بغلم انداخت.
برای لحظاتی او را نوازش کردم تا حالش جا اومد و بوسه ای پر مهر بر صورتم زد و از روی کیرم بلند شد
شراره که حسابی تحریک شده بود بلند شد و با اشتیاق رو کیرم نشست اول پیچ و تاب خوشگلی به کمرش داد سپس ضربه های دیوانه کننده ای را همچون کسی که بر اسب سواری می کند شروع کرد
هر بار کیرم تا ختنه گاه بیرون می آمد و باز خیلی سریع تا عمق کصش فرو میرفت احساس کردم با این کار تلاش میکند تفاوت خودش را به رخ آنها بکشد منم از حس غرورش حمایت کردم و گفتم دختر تو چقدر داغی احساس می کنم کیرم تو کوره آتش فرو رفته بعد دستامو به زیر لمبرهای کونش گذاشتم و کمک کردم تا راحت تر بتونه رو کیرم سواری کنه.
چند دقیقه بعد به نفس نفس افتاد معلوم بود خسته شده و دیگه توان بالا پایین کردن نداره ازش خواستم از روم بلند بشه و طاقباز بخوابه. پاهاشو بالا دادم و خودم بین پاهاش رفتم و کیرمو با قدرت تمام تو کس نازش فرو بردم. همزمان آیدا کنار شراره دراز کشید و مژگان بین پاهاش رفت و مشغول خوردن چوچوله شد شراره صورتشو به طرف آیدا کرد و با چشمای خمار و صدای پر از شهوت ازش خواست لب به لب بشن.
آیدا چرخید و دستشو رو سینه شراره گذاشت و او را را به آرامی فشار داد که شراره ناله بلندی کرد و لباشو رو لبهای او چسبوند
از فرصت استفاده کردم و همزمان با تلمبه زدن تو کس شراره انگشتمو تو کس آیدا که برای اولین بار میدیدم آب افتاده فرو بردم و باش بازی کردم شراره تا مرز ارضا شدن رفته بود کیرمو بیرون کشیدم که شراره با ناله اعتراض کرد: داشتم ارضا میشدم چرا در آوردی هان چرا در آوردی؟
_داگی شو که میخوام حالی بهت بدم که به آسمونا بری
بلافاصله داگی شدو گفت بکن توش عزیزم.
کیرما تو کصش جا دادم و انگشتی که با آب کس آیدا حسابی خیس شده بود به آرامی تو کونش فرو بردم که از درد به خود پیچید و گفت چیکار میکنی پارم کردی.
آیدا همینطور که زیر دست مژگان داشت ناله میکرد پرسید: چی شد کرد تو کونت؟
فقط انگشتشو کرده اینقدر درد داره.
همزمان که انگشتمو تو کونش عقب جلو میکردم و با کیرم تو کصش تلمبه میزدم گفتم حالا کجاشا دیدی دارم گشادت میکنم که کیرمو بفرستم تو سپس چند تا تقه محکم تو کصش زدم و انگشتما از کونش در آوردم و کیرما از کصش بیرون کشیدم.
کیرما رو کونش تنظیم میکردم که خودشا به جلو پرت کرد و ملتمسانه گفت بردیا تو را خدا حالمو نگیر بعد از ترسش دوباره چرخید و دراز کشید. پاهاشا جلوم باز کرد و گفت بکن تو کصم.
گفتم خیلی ناقلایی خوب بلدی چیکار کنی
با صدای پر شهوتی باز گفت بردیا تو را خدا بکن که دارم میمیرم.
خندیدم و گفتم باشه عزیزم کونت بمونه برا دفعه بعد سپس کیرما فرستادم تو کصش دستاما دو طرفش ستون کردم و با تمام توان تلمبه زدم
شراره گفت جاااان به این میگن کردن و ناله هاش بار دیگه فضای اتاق را پر کرد
آیدا پوزیشن عوض کرد و کنار شراره داگی شد و ممه های شراره را کرد تو دهنش و کونشا در اختیار مژگان قرار داد یه لحظه برگشتم دیدم مژگان ژل در دست داره کون آیدا را چرب و گشاد میکنه بی اختیار جون کشداری گفتم و اسپنکی رو کون آیدا زدم
شراره به اوج رسیده بود و از شدت شهوت داشت جیغ میکشید و تو آسمونا بود آخرین ضربه ها را تو کصش زدم و او را ارضا کردم و خودمو تو بغلش رها کردم مرا تنگ در آغوش گرفت و همینطور که نفس نفس میزد چند بار بوسیدم و گفت مرسی عزیزم خیلی بهم حال دادی.
از روش بلند شدم و کیرمو بیرون کشیدم و گفتم کاش قرص نخورده بودم و منم با تو ارضا میشدم حالا باید جق بزنم تا ارضا بشم.
آیدا گفت نگران نباش عزیزم خودم با کونم در خدمتم.
_ولی من دوست ندارم شراره ازم ناراحت بشه پس این کارو نمی کنم.
شراره نشست و گفت این دیگه از اون حرفا بود وقتی به همه داره خوش میگذره چرا من باید از خوشی تو ناراحت بشم حالا که اینطوری شد دراز بکش میخوام خودم کیرتا دم کون آیدا تنظیم کنم
از خدا خواسته دراز کشیدم شراره دستی رو کون آیدا کشید و از مژگان پرسید ببینم حسابی برا خوردن این کیر آمادش کردی؟
مژگان گفت اوووووف چه جورم، به جا یه کیر دوتا میتونه بخوره
شراره دستی تو شیار کس آیدا کشید و گفت عزیزم پاشو دل به کار بده میخوام بشینم و جر خوردنتو تماشا کنم.
آیدا بلند شد و پاهاشو دو طرف من گذاشت شراره از بیخ کیرم گرفت و اونا دم سوراخ کون آیدا تنظیم کرد.
گفتم: نه صبر کن.
شراره گفت باز دیگه چیه
+دارم میبینم کصش بد رقم داغ شده و آب انداخته دلم میخواد اول کصشا جر بدم
شراره کیرما دم کص او تنظیم کرد و گفت جنده خانم وقت فروده.
آیدا نشست و کیرم در کسری از ثانیه تا بیخ در کس تنگ آیدا محو شد و کون نرمش روی بیضه هام چسبید با گفتن جوووون او را رو خودم خم کردم و در حالی که لمبرهای کونشا چنگ میزدم از زیر چنان تلمبه هایی تو کصش زدم که با هر ضربه ام آیدا به بالا پرت میشد و موج زیبایی تو سینه هاش میافتاد کمی بعد انگشتی را احساس کردم از داخل کون آیدا به کیرم فشار میاره که لذت بیشتری را برایم ایجاد کرده بود
مدتی بعد کیرمو از تو کص آیدا بیرون کشیدم شراره کیرمو دم سوراخ کون آیدا که حسابی لیز و گشاد شده بود تنظیم کرد
آیدا گفت ببین جنده خانم چه اشتیاقی برا جر خوردن کون من داره
+گفتم تو به دلت نگیر هدف شراره لذت بردن من از کون تویه
آیدا بدنشو شل کرد نیمی از کیرم تو کونش فرو رفت چهره اش در هم رفت و از درد به خود پیچید اما با این حال درد را تحمل کرد و بدنش کامل شل کرد و اجازه داد کیرم تا ته تو کونش فرو بره و بار دیگه از درد به خود پیچید و با ناله سوزناکی گفت لعنتیها مردم! بعد سرش را خم کرد وقتی کیرمو کامل تو کونش دید خودشو رو من انداخت در حالی که داشتم نوازشش میکردم گفتم اگه درد داری درش بیارم؟
_نه فقط کمی صبر کن هر موقع گفتم تلمبه بزن.
شراره و مژگان آیدا را نوازش می کردند تا به خیال خود کاری براش کرده باشند
آیدا گفت شروع کن.
من اول چند بار به آرامی عقب جلو کردم تا اینکه خودش گفت: دیگه اذیت نمیشم هر رقم دوست داری تلمبه بزن.
من هم کونشا بالا بردم و از زیر توش تلمبه زدم تا اینکه کمرم خسته شد و پرسیدم پوزیشن عوض کنیم؟
آیدا ابتدا کمی رو کیرم خودشو بالا پایین کرد بعد از روم بلند شد.
شراره دراز کشید و گفت: آیدا جون رو من طوری داگی شو که کصت جلو صورتم باشه میخوام همزمان که کیر بردیا تو کونته منم چوچولتو بخورم و از برخورد تخمای بردیا به صورتم لذت ببرم.
وقتی که پوزیشن پیشنهادی شراره شکل گرفت صحنه وصف ناپذیری از قمبل آیدا و صورت زیبای شراره جلو چشمام ظاهر شد پشت آیدا قرار گرفتم دیگه نتونستم تحمل کنم و یه تف تو سوراخ آیدا کردم و وحشیانه کیرمو تو کونش فرو بردم کون آیدا حسابی لیز و قالب کیرم شده بود و درد چندانی احساس نکرد منم به تلمبه زدنم ادامه دادم
مژگان بیکار نموند و با سینه های آیدا بازی میکرد تا اینکه بالاخره بعد از نزدیک یک ساعت گاییدن این سه حوری ارضا شدم و با نعره ای بلند شیره وجودم را تو کون آیدا خالی کردم و رو تخت ولو شدم.
هنوز نفس نفس میزدم که شراره و مژگان آیدا را ارضا کردند و او هم بی حال کنارم افتاد به طرفش چرخیدم دستم را به دور گردنش انداختم و صورتشو بوسیدم و گفتم مرسی خیلی حال دادی او هم من را بوسید و گفت خسته نباشی دلاور.
رو به شراره کردم و گفتم: ازت ممنونم که اجازه دادی امشب به همه خوش بگذره، بعد رو به مژگان گفتم عشقم امشب تو هم عالی بودی. به لطف شما سه نفر امشب بهشت را تجربه کردم و بهترین و لذت بخش ترین شب زندگیمو پشت سر گذاشتم دم همتون گرم بعد همه را بوسیدم و شراره را تو بغلم کشیدم.
آیدا هم مژگان را بغل کرد و چهار نفری رو تخت دراز کشیدیم و من چشمامو بستم مدتی در سکوت گذشته بود که شراره گفت: آیدا جون
_جونم.
خیلی اذیت شدی
اذیت شدم اما نه خیلی
الان دردم داری
برا چی میپرسی میخوای اگه دردش کمه دفعه دیگه خودت بدی
نه خره مثلاً دارم ازت دلجویی میکنم
ولی به نظرم بیا یه بار امتحان بکن
من تحمل یه انگشت بردیا را نداشتم اونوقت تحمل کیرشو دارم
هیچ میدونی بردیا از حالا به بعد بیشتر هوس کون میکنه و دائم دلش کون میخواد
چرا
از خودش بپرس تا بهت بگه
کمی در سکوت سپری شد
آیدا گفت بردیا چرا خودت چیزی نمیگی
شراره گفت فکر کنم بردیا خوابیده
_بنازم به این مرد سه تا کس و یه کون گاییده حالا هم راحت خوابید انگار نه انگار پنج دقیقه پیش مثل هیولا به جونمون افتاده بود
_چکارش داری خب حق داره بنده خدا خسته شده به قول خودت چهارتا کس و کون کرده.
_تازه این خوراک الانش بود حالا از صبح چند بار تو را کرده خدا میدونه.
_دوست داری بدونی
_آره
_قبل از ظهر بعد اینکه گفت میخواد امروزا با من باشه یه بار بعدازظهر هم یه بار
_بقیه روزا هم همینطوره؟
_تو این مدت آشنایی هر روز دو بار میکرد یه بار ظهر یه بار شب
_پس خیلی پر حرارت و داغه
_آره فوقالعاده هاته با این حال به من میگه تو خیلی داغ و پر شهوتی
_جدی مگه چی ازت دیده
_آخه هر بار که سکس میکنه اینقدر با مهارت و طولانی این کار را میکنه که من حداقل دو بار ارضا میشم.
_پس چه حالی میکنی تو خوش به حالت
_مگه تو با مژگان کمتر حال میکنی
_نه اتفاقا ما هم در روز دو بار برنامه میریم اما اکثراً یه بار که ارضا میشیم دیگه از حال میریم اما هردو از هم خیلی راضی هستیم و دیگه احساس کمبود نمیکنیم
مژگان که تا الان سکوت کرده بود وارد بحث شد و گفت آیدا خانم تو چرا به جای من هم نظر میدی کی گفته که من احساس کمبود نمیکنم اگه کمبود نداشتم که صبح سراغ شراره نمیرفتم
آیدا: ولی هردومون خوب میدونیم که این مسئله اصلا ربطی به کمبود تو نداره من اگه روزی ده بارم تو را ارضا میکردم بازم این اتفاق میافتاد چون بزنم به تخته این شراره خانم اینقدر خوشگله و بدن سکسی داره که من هم گاهی اوقات براش تیز میکنم و دلم میخواد زیرش بخوابم.
مژگان خندید و گفت آره با نظرت موافقم
آیدا: پس نظرت چیه هر از گاهی از شراره بخواهیم تو برنامه های سکس پیش ما بیاد و یه حالی هم به ما بده.
مژگان: اگه تو راضی باشی او هم راضی باشه که من از خدامه چی از این بهتر
آیدا: اگه هفته یا ده روز یه بار باشه موافقم اما زیادتر باشه دیگه خوشم نمیاد.
شراره: شما دو تا چی دارید برای خودتون می برید و می دوزید
مژگان: شراره راست میگه ما بدون اینکه نظر شراره را بپرسیم داریم برا سکس سه نفره برنامه ریزی میکنیم سپس از شراره عذر خواهی کرد و گفت نظرت چیه دوست داری گاهی در سکسهای ما تو هم باشی؟
شراره: مژگان خانم اگه ناراحت نمیشید من دوست دارم فقط با بردیا باشم و بهتره شما هم از حالا به بعد کمبود تونا فقط با آیدا برطرف کنید.
آیدا: اشکالی نداره خودم یه جوری با عشقم کنار میام و سعی میکنم نیازشو برطرف کنم اما اگه باز بردیا هوس کون کرد خودت باید جورشو بکشی چون من دیگه اجازه نمیدم بردیا کونم بزاره
شراره: آیدا خانم تو نگران نباش بردیا با کردن کس من نیازی به کون تو نداره
_ببینیم وتعریف کنیم اما چیزی که من شک ندارم اینه که بردیا تازه مزه کونا چشیده و در آینده نه چندان دور یا خودت باید بهش بدی یا اینکه مجبور میشه بهت خیانت کنه حالا دیگه خود دانی
مدتی سکوت حاکم شد تا اینکه شراره که انگار تحت تاثیر صحبتهای آیدا قرار گرفته بود پرسید حالا از کجا معلوم بردیا باز بخواد سکس آنال داشته باشه
مژگان گفت بردیا از همان سالهای اول ازدواج همش فکر گاییدن کون من بود اما من نتونستم خواستشو برآورده کنم و بارها دیده بودم خودش را با تماشای فیلم سکس های (آنال) سرگرم میکرد به نظرم آیدا درست میگه.
شراره گفت حالا میگید من چکار کنم؟
آیدا گفت برا اینکه بهت خیانت نکنه خودت بش بده
شراره گفت میخوام بدم اما نمیتونم و حالم بد میشه.
بعد چند لحظه سکوت شراره که حسابی تحت تاثیر حرفهای آنها قرار گرفته بود گفت آیدا حاضری با هم یه معامله کنیم
آیدا که منتظر همین حرف بود برا خودش کلاس گذاشت و گفت اگه میخوای من به بردیا کون بدم همین اول بگم شرمنده از عهده من ساخته نیست
شراره ساده لوح که نمی دانست اینها دارند فیلم بازی میکنند از آیدا خواهش میکرد که بپذیرد و گفت حاضرم باهات یه معامله کنم من ده روز یه بار با شما سکس میکنم در عوض تو هم اجازه بده بردیا کونت بزاره.
مژگان گفت من یه پیشنهاد بهتری دارم من میگم هر هفته یا ده روز یه بار یه سکس گروهی بزاریم و مثل امشب همگی با هم سکس کنیم اینطوری هم ما با تو حال می کنیم هم بردیا با کون آیدا.
آیدا گفت آفرین مژگان جون چه فکر خوبی کردی این بهترین پیشنهاده، درست نمی میگم شراره؟
شراره که انگار مردد بود گفت کاش بردیا هم بیدار بود و نظرشا میداد اینطوری من هم با خیال راحت تصمیم میگرفتم
مژگان گفت تو موافقت کن جلب نظر بردیا با من.
شراره: اتفاقاً من با سکس گروهی موافق ترم تا اینکه خودم تنها بخوام با شما سکس کنم بردیا با آیدا
_چرا مگه چه فرقی میکنه؟
شراره گفت سکس امشب خیلی بهم حال داد چون دیدم همه از شرایط پیش آمده راضی بودند وداشتند لذت می بردند، بردیا به آرزوش رسیده بود و از اینکه موقعیت سکس از عقب داشت خوشحال بود شما از اینکه من تو جمعتون بودم داشتید حال بیشتری میکردید و خود من که از خوشی زیاد انگار تو آسمونا بودم.
مژگان: مرسی عزیزم حالا خیالم راحته که تو با سکس گروهی مشکل نداری و اینطوری حتماً روزهای قشنگ تری با سکسهای جذابتری را تجربه خواهیم کرد
یاد یکی از حرف های شراره افتادم که گفته بود انجام دادن یه کار اشتباه اولش خیلی برام سخته اما وقتی یه بار انجام میدم زشتی آن کار از بین میره و دیگه بعد از آن راحتتر میپذیرم
تو دلم گفتم شراره مرا ببخش که بخاطر خودخواهی من آلوده به این کار
شدی.
فضای اتاق را سکوت فرا گرفته بود شراره به سمتم چرخید و صورتمو بوسید حدس زدم او هم چشماشو بست تا بخوابد که ناگهان آیدا گفت شراره خیلی دوستت دارم و ازت میخوام من را ببخشی
_بابت چی؟
بخاطر اینکه گاهی اوقات اذیتت میکنم اما به روح پدرم قسم هنوز هیچ کسی را به اندازه تو در دنیا دوست ندارم حتی مادرم، برادرم و مژگان را.
_دیوونه من که میدونم چقدر دوستم داری پس چرا قسم میخوری؟
_ چون امروز خیلی اذیتت کردم و خواستم بابت کاری که باهات کردم معذرت بخوام، میخوام اعتراف کنم همه اتفاقات امروز نقشه بود که من و مژگان چیدم تا بردیا را به آرزوهایش برسونیم.
_واقعا؟ یعنی جریان صبح فیلم بود و از پیش برنامه ریزی کرده بودید؟
_با عرض پوزش آره.
_امروز خیلی حالمو گرفتید یه جا حالتونا میگیرم
مژگان گفت حق داری
حالا نقش بردیا این وسط چی بود
آیدا گفت بردیا از موضوع بی خبره و اگه بفهمه پوست از سر من میکنه.
_خوب شد گفتی فردا بهش میگم تا حالتو بگیره تا تو باشی دیگه برا اذیت کردن من نقشه نکشی.
_خیلی نامردی من تلاش کردم عشق تو را به آرزوش برسونم بعد تو میخوای حال من را بگیری؟
شراره خندید و گفت باشه نمیگم تو هم اینقدر منت نذار هر چی باشه خودتم به آرزوت رسیدی.
_کدوم آرزو من آرزویی نداشتم.
_دیدن کیر مرد آرزوت نبود؟
آیدا هم خندش گرفت و گفت آهان اونا میگی کلا یادم رفته بود آره منم به آرزوم رسیدم اما کاش چنین آرزویی هرگز نداشتم آرزویی که کون آدما به باد بده آرزو نیست که حماقته.
مژگان هم خندید گفت خب حالا تو هم انگار چیکار کردی یه کون دادی دیگه
_کوفت اگه بدونی چه دردی تحمل کردم و به خاطر خوشحالی بردیا دم نزدم.
_خب دیگه خواسته خودت بود به من ربطی نداره
آیدا دیگه نخندید و گفت شراره
_جان
_میخوام بگم تو قدر بردیا را بدون و تا عمر داری رهاش نکن چون امشب به من ثابت شد که خیلی دوستت داره
_چطور
_وقتی به واحد پایینی رفتیم هر چی تلاش کردم نظرشو نسبت به خودم جلب کنم به من دست نزد و کوچکترین حسی به من پیدا نکرد اول فکر کردم تو امروز آبشا کشیدی و دیگه رمق نداره اما بعد فهمیدم آقا همه هوش و حواسش پیش تو مونده و اگرچه مرا نگاه میکنه اما انگار من را نمی بینه و همش ناراحت تو بود و میگفت چهره شراره حتی یه لحظه از نظرم دور نمیشه تا اینکه بالاخره گفت برو پایین و شراره را بفرست بالا فهمیدم که کار خودتو کردی و حسابی خودتو تو دلش جا دادی.
شراره بوسه ای بر صورتم گذاشت و گفت قربونش برم که اینقدر با معرفته.
مژگان پرسید حالا اینکه بردیا وسط سکس مون پیداش شد نقشه بود یا سراغ شراره اومده بود و موندگار شد
آیدا: وقتی به من گفت برو پایین و شراره را بفرست بالا فکری به ذهنم رسید و گفتم مگه تو آرزوی دیدن سکس و ارضا شدن مژگان را نداری؟
گفت چرا!
گفتم پاشو بریم بالا و همونجا تو با شراره من با آیدا در حضور هم سکس میکنیم حداقل اینطوری وقتی دارم مژگان را ارضا میکنم تو به آرزوت میرسی.
بردیا با خوشحالی از پیشنهادم استقبال کرد کمی بعد گفت حالا که قراره منم باشم بزار آنها را غافلگیر کنیم این بود که نقشه کشیدیم من زودتر بیام پیشتون و در اتاقو باز بزارم تا بردیا از تو تاریکی به تماشا بایسته تا نوبت ارضا شدن تو بشه بعد چشماتو ببندیم و او به داخل بیاد و تو ارضا کردنت سهمی داشته باشه.
دوباره سکوت فضای اتاق را فرا گرفته بود که شراره پرسید خوابیدید؟
آیدا و مژگان جواب دادند بیداریم
شراره گفت من یه خواهش دارم.
آیدا: چیه عزیزم بگو
اجازه بدید فردا شبم باز سکس گروهی داشته باشیم و برنامه امشب تکرار بشه چون به احتمال زیاد دو سه روز دیگه پریود میشم میخوام قبل پریود یه حال اساسی بکنیم.
مژگان: چه جالب منم دو سه روز دیگه پریود میشم حالا اگه آیدا موافق باشه من حرفی ندارم
آیدا: وقتی فکرشو میکنم که قراره فردا شب دوباره کونم جر بخوره مشکلات شما برام اهمیتی نداره.
شراره: به هر حال من یه پیشنهاد دادم همین
صدای بوس اومد و بعد آیدا گفت ملوسک من، شوخی کردم مشکلی نداره.
یه مدت گذشت و کلی تعارف بین آنها رد و بدل شد تا اینکه بالاخره برنامه سکس گروهی فردا شب قطعی شد بعد شراره فاز شوخی گرفت و پرسید: به نظر شما تو مدتی که من پریودم کی باید به بردیا سرویس بده؟
کسی چیزی نگفت و یکی نبود بگه حالا مگه بردیا کیه که باید هر شب بکنه.
شراره بعد مکثی کوتاه وقتی جوابی نشنید گفت معلومه دیگه وقتی من و مژگان هر دو پریودیم میمونه کون آیدا که بازم باید کیر بردیا را تحمل کنه.
آیدا گفت شراره خانم پورن های فیلم سوپر هم اینقدر پشت سر هم کون نمیدن که تو داری برا کون من نقشه میکشی.
شراره با خنده: گفت نگران نباش یه بار دیگه تحمل کنی کونت فیت کیر بردیا میشه و درد احساس نمیکنی.
مژگان از حرف شراره خندش گرفت و هر دو زدند زیر خنده.
_به من میخندید جنده ها، شما که اینقدر راهکار بلدید اصلا چرا خودتون نمیدید.
از صداهایی که به گوشم میخورد میتونستم بفهمم که محض خنده و شوخی تو سرش افتادند و دارند او را میزنند و همزمان شراره میخندید و میگفت تا تو باشی هوس دیدن کیر نکنی اونم این کیر، فکر کرده بودی دیدن این کیر مفته؟ حالا باید بهایش را بدی.
_آیدا بعد کلی مشت و مال گفت به یه شرط قبول میکنم
+چه شرطی؟
_هر موقع من پریود شدم تو هم جور من را بکشی و به مژگان حال بدی.
_ولی…
_ولی چی درد که نمیکشی تازه خودتم حال میکنی
ولی من داشتم شوخی میکردم من نمیخوام در غیاب بردیا با کسی سکس کنم.
مژگان گفت اگه تو نگرانی ات خیانت به بردیا ست من باش حرف میزنم تو قبول کن رضایت بردیا با من.
آیدا: شنیدی پس بهانه بی بهانه
ولی من شوخی میکردم شما چرا اینقدر جدی گرفتید عجب غلطی کردم شما اصلا جنبه شوخی ندارید
آیدا: حالا نمیخواد به غلط کردن بیفتی یه دوره انجام میدیم اگه بدت اومد دیگه دوره ه های بعدی کنسل میکنیم.
شراره دیگه حرفی نزد و قاه قاه زد زیر خنده
آیدا پرسید به چی میخندی؟
+میگم چقدر کار من و تو سخته همش باید کیر بردیا و کس مژگان را بخوابونیم
مژگان بش برخورد و گفت شراره خانم متلک تا انداختی باشه یکی طلبت.
از تکان خوردن شراره کمی چشامو باز کردم دیدم از جاش نیم خیز شد و از رو آیدا رد شد و صورت مژگانا بوسید و گفت باور کن منظوری نداشتم فقط شوخی کردم بخندیم تو را خدا به دل نگیر.
در همین موقع آیدا پوکی از خنده ترکید و گفت دختر عجب حرفی زدی«کیر بردیا را بخوابونیم کس مژگان را» تا حالا از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم.
مژگانم دیگه نتونست جلو خودشو بگیره و زد زیر خنده ومن به سختی تلاش میکردم تا نخندم.
بعد کلی خنده شراره گفت اجازه بدید میخوام برا برنامه فردا شب یه پیشنهاد بدم.
آیدا: نخیر دیگه زیادی داری پررو میشی.
مژگان: عزیزم فردا شب متعلق به خودته آیدا شوخی کرد هر پیشنهاد بدی ما قبول میکنیم.
شراره گفت: نه دیگه نمیگم.
آیدا گفت: اون دیلدو بزرگه بود این اواخر میکردم تو کصت یادته؟
شراره:خب؟
_حرفتو نزنی همین الان میارم مژگان نگهت میداره میکنم تو کونت.
+اوف نه غلط کردم میگم می گم.
بعد اینکه دوباره خندیدن شراره گفت پیشنهادم اینه برا فردا شب مشروب تهیه کنیم و بعد شام چند پیک مشروب بزنیم فکر میکنم اینجوری سکس هیجان انگیز تری داشته باشیم.
مژگان: بد نیست به تجربه اش می ارزه.
آیدا: منم موافقم ولی کی مشروب تهیه کنه.
مژگان: بردیا تهیه میکنه.
شراره: ولی قرار نیست بردیا از برنامه فردا شب چیزی بفهمه میخوام سورپرایزش کنیم.
مژگان:باشه خودم یه کارش میکنم.
بعد از کمی سکوت آیدا به مژگان گفت: بریم حموم؟ آب بردیا تو کونمه حس خوبی ندارم.
مژگان: آره بریم بعدم میریم واحد پایینی تا اینها هم راحت بخوابند.
دست کسی رو بدنم کشیده میشد آیدا گفت: وقتی میخوابه چه ناز میشه انگار این نبوده نیم ساعت پیش ما را به سیخ میکشیده.
مژگان خندید: خودشو میگی با کیرشو.
_اوه اوه نگو نگو که به قول شراره عمو جانی در مقابلش باید لنگ بندازه بعد دستی کیر خوابیدم کشید و آیدا ادامه داد اصلا نمیتونم تصور کنم این یه تیکه گوشت بی حال چطوری به هیولایی به اون وحشتناکی تبدیل میشه!
مژگان: پس تا دوباره بلندش نکردی و به یه هیولا تبدیل نشده ولش کن بیا بریم.
_ مگه تو خوابم این بلند میشه.
_حالا از کجا معلوم خوابه؟
شراره: یعنی تو میگی بردیا بیداره؟
دختر جون هنوز زوده بردیا را بشناسی.
آیدا کیرمو رها کرد و گفت پس زودتر بریم تا شر نشده.
صبح مژگان گفت: میدونم دیشب بیدار بودی و همه حرفها را شنیدی پس تهیه چیزی که شراره خواسته بود با تو.
گفتم عرق سگی ،ویسکی،ودکا،کنیاک،… کدومش؟
_ویسکی باشه بهتره.
نوشته: B55Z
خوب رو. و نسبتا متفاوت
همین رو میتونی ادامه بدی با زاویه دیگه و بهتر
البته که روی روون نوشتن و جمله بندی هات هم دقت کن
منتظریم
ممنون مثل همیشه عالی. با داستان جدید منتظرتیم
سلام خدمت خوانندگان عزیز که پنج قسمت از داستان مرا خوندن و با لایک و کامنت مرا برای نوشتن ادامه داستان تشویق کردن
چند موضوع لازم بود خدمت شما عرض کنم
۱_این داستان هنوز تمام نشده و در پنج قسمت دیگه با نام هوس یا عشق تقدیم نگاه مهربانتان خواهد شد
۲_عده ای از دوستان به لهجه بنده انتقاد کرده بودند که به نظرشون احترام میزارم و باید خدمتشون عرض کنم که تلاشما میکنم بدون لهجه بنویسم اما برای من که سنم از چهل گذشته کار دشواری است و حکایت کلاغ میشود که خواست راه رفتن کبک را بیاموزد و راه رفتن خودش هم یادش رفت اما با این حال نظرتون محترمه و تلاشم را میکنم
۳_شخصی در پایان هر قسمت کامنت گذاشته و به نام داستان ایراد گرفته در جواب او لازم دونستم بگم خاص در اینجا به معنی متفاوت و ویژگی های غیر متعارف در نظر گرفته شده
دوستتون دارم نویسنده داستان B55Z
اقایون داداشام من ی سوال بسیار فنی دارم ،ایا هست همچین سکسی های تو ایران یا فقط فانتزیه ؟
فانتزی جدید و جالبی یود.
یه کم جملهها نا مرتب و طولانی هستن
فکر کنم استفاده درست از علائم نگارشی ، به مخاطب در فهم مطلب کمک میکنه.
در کل از کل ماجرا خوشم اومد.
ادامه بده
داستان روان و جذابی بود از آن دسته تابو شکنی هائی بود که بر خلاف تابوی سکس با محارم واقعا دوست دارم در ایران اتفاق بیفته فقط نگارشت از حالت محاوره عادی به ادبی منحرف میشد که امیدوارم جهت درک و در فضا قرار گرفتن خواننده گفتگو ها را با همان لهجه ولی عامیانه تر بنویسی موفق باشی
دوست گرامی نویسنده داستان
ممنون بابت یک داستان با موضوع خاص و شاید جدید.
ورود لهجه به نگارش درست نیست. فعل و فاعل گاهی مناسب نیست. جاهایی از نگارش کتابی و رسمی میشه. غلط املایی هم هست که البته در یک داستان بلند طبیعی است.
لذت بردم از موضوع و روانی داستان و دیالوگ های شخصیت ها
بیشتر بنویس عزیز
خوب بود