در بی نهایت لذت (1)

1391/07/20

دم در یه نگاه دیگه به خودم تو اینه انداختم, میخواستم برای آخرین بار موهامو, بلند ببینم. پدرم عاشق موهام بود و هیچوقت بهم اجازه نمیداد که کوتاشون کنم ولی از 4 ماه پیش که پدرم فوت کرد,منتظر یه فرصت بودم که کوتاشون کنم. و این فرصت این هفته دست داد. منشی شرکت- که تو این مدت با هم دوست شدیم- آدرس و تلفن یه آرایشگر مردونه رو بهم داد که واسه خانوما مو کوتاه میکرد,میگفت کوتاهیش حرف نداره. شب جمعه بود و واسه ساعت 9 با چند از دوستام قرار داشتم که بریم باغ یه کم بشینیم و خوش بگذرونیم. بعد فوت بابام این تقریباَ اولین باری بود که میخواستم برم تو یه جمع و خوش بگذرونم دوستام با دوست پسراشون میومدن ولی من تنها بودم. دوست پسرِ سابقمو توی این چند ماهه که روحیم سر فوت بابام خراب بود از دست داده بودم در واقع خیلی هم دوسش نداشتم, یعنی دوسش داشتم ولی عاشقش نبودم. تو این مدت روحیم خراب بود وبه خاطر کارای شرکت- که مسئولیتش حالا با من بود- ازش خواستم که یه مدت بهم وقت بده ولی اون نتونست صبر کنه و باهام بهَم زد.
به خاطر قرار شب خیلی به خودم رسیده بودم میخواستم از ارایشگاه یه راست برم باغ یه کم جمع و جور کنم تا بچه ها برسن. یه نگاه به ساعت انداختم, باید زودتر میرفتم. قرار بود وقتی رسیدم دم در ارایشگاه تلفن بزنم چون گفته بود که خانوما نمیتونن بیان تو ارایشگاه مردونه. سر وقت رسیدم زنگ زدم گفت که باید برم طبقه پایین, گفت که درو باز میکنه که من برم پایین خودش تا چند دقیقه دیگه میاد. جا پارک نبود رفتم پایینتر پارک کردم .برگشتم و خواستم برم تو, دم در اپارتمان به پسری برخورد کردم که اونم داشت میرفت تو تقریباَ 8-27 ساله به نظر میومد یه لحظه به خودم گفتم: _چه خوشگله ناکس! قدش بلندو هیکلش با حال. بور بودُ یه کم گندمی, موهاش شلوغ ولی قشنگ و هماهنگ. دکمه بالای پیراهن تنگش باز بود. چه سینه پر مویی داشت!
وایساده بودم بی هیچ حرکتی.
_بفرمایید
_ نه شما بفرمایید من منتظر کسی ام
بی هیچ حرفی رفت تو, یه کم صبر کردم که بره بعد رفتم تو. پله هارو رفتم پایین یه واحد اپارتمان بود که درش تا نیمه باز بود. رفتم تو, مثل همه ارایشگاها یه سری اینه دور تا دورو 3 تا صندلی مخصوص و یه دست مبل واسه منتظرا و یه عالمه لامپ و نور پردازی که البته همش روشن نبود. اول غروب بودو یه کم فضا تاریک. داشتم میرفتم روی مبل انتظار بشینم در همون حال دکمه های مانتومو باز میکردم. یادم اومد در بازه, برگشتم درو ببندم که یه نفر از تو اشپزخونه اومد بیرون. _ خانم یعقوبی؟
اصلاَ ندیده بودم که اونجا اشپزخونه هم داره – اِ شمایید؟ چه جالب! چی داشتم میگفتم؟ اخه کجاش جالب بود؟ ولی دیگه حالا که گفته بودم.
-من میدونستم شما باید مشتری من باشی, بفرما . رو این صندلی. حاضر شو من میام
نشستم رو صندلی ای که گفته بود روسریمو در اوردمو با مانتوم گذاشتم روی کنسولی که جلوم بود و منتظر شدم.صدای داریوش شروع شد به پخش شدن,صداش کم بود ولی اهنگ مورد علاقم بود.
وقتی اومد دهنش داشت میجنبید. پشت سرم وایساد, موهامو گرفت تو دستش, اورد بالا و گذاشت که ابشاری از تو دستاش بریزه, بی هیچ حرفی رفت سمت آینه و لباسامو برداشت برد اویزون کرد. – ببخشید که گذاشتم اینجا
-نه مشکلی نیست. من دوست ندارم جلوی آینه چیزی باشه.

  • همیشه بابام از این اخلاقم شاکی بود که همه چی مو این ور اون ور مینداختم.
    یه لبخند کوچیک روی لباش و تغییر موضوع. ظاهراَ دوست نداشت زیاد با مشتریاش قاطی بشه.
  • حالا چه مدلی میخوای؟
    -پسرونه, کوتاهه کوتاه.
  • حیف نیست اخه؟ موهای به این بلندی؟ میدونی که دیگه هیچوقت موهات به این بلندی نمیشه؟
  • چه فرقی میکنه کوتاه یا بلند؟ الان موهای شما به این کوتاهی خیلی قشنگه.
  • واسه خانوما بلندش خوبه. لبخند زدم, تو آینه چند ثانیه بهش خیره شدم.چند ثانیۀ کوتاه ولی خیلی با حال. واقعاَ از قیافش خوشم اومده بود. دلم میخواست یه کم خودمونی تر بود.شایدم دلش میخواست ولی میترسید, اونم تو اینه به من نگاه میکرد, لب پایینمو گاز گرفتم و گفتم: ولی من کوتاهشم دوست دارم.
    _واسه من مسئله ای نیست اگه میخوای کوتاه میکنم ولی به نظر من موی بلند بیشتر بهت میاد فکر نکنم با موی کوتاه خوشگل بشی. رو نقطه حساسی دست گذاشت!
    _ اخه میخوام خیلی تغییر کنم.
    _ اگه میخوای برات مدل بزنم ولی قدشو کوتاه نکنم. نظرت چیه؟
    حالا بکن اگه خوشم نیومد میگم که عوضش کنی. فقط میخواستم در حین کارحسابی دید بزنمش.شروع کرد. دستاش روی موهام میلغزید, چقد نرمو خواستنی! داشتم دیوونه میشدم. یکسره تکون میخوردم که باعث میشد دستشو رو شونم بذاره و یه کم فشار بده تا برم پایینتر حتی بعضی وقتا یه کم سرشو میاورد نزدیکتر که بیشتر دقت کنه, وقتی میومد نزدیک دلم هری میریخت پایین. تمام مدت از تو آینه زل زده بودم بهش. نمیتونستم چشم ازش بردارم. اونم بعضی وقتا سرشو بلند میکرد و یه نگاه سرسری بهم میکرد ولی من از رو نمیرفتم. کارش تموم شد به آینه نگاه کرد, یه اخم ناز و _ خوب شد؟ پشت موهات لایه لایه است. بغلش کوتاه تره یه سشوار کنم بهتر معلوم میشه.
    دستاشو دو طرف گوشام گرفته بود, حال خوبی داشتمع نمیدونم این حالم مال این بود که چند وقت تنها بودم یا اینکه هوسی شده بودم. این ادمو تو خودم نمیشناختم یه چیز جدیدو بی پروا رو تو خودم کشف کرده بودم. هرچی که بود خیلی میخواستم بهش نزدیکتر بشم. میخواستمش. یه لحظه تصمیم گرفتم تسلیم هوسم بشم, تازه مطمئن نبودم که جواب بده ولی من باید تلاشمو میکردم. همه این فکرا تو همون یه ثانیه از ذهنم گذشت. یه کم سرمو به دستاش نزدیک کردم چشامو بستم و گردنمو چرخوندم. یه کم منتظر شد تا چرخش تموم شه و دستاشو برداشت و رفت سمت یه کمد. به خودم لعنت میفرستادم عشوه جواب نداد فقط بیخودی خودمو خراب کردم,خداییش اگه اون این کارو کرده بود من حتماَ بهم بر میخورد شایدم واکنش تندی نشون میدادم. میخواستم پا شم برم ولی با این گندی که زده بودم حتی نمیتونستم از جام بلند شم بهتر بود که هیچ واکنشی نمیداشتم- شایدم اصلاَ متوجه نشده بود- ولی نه,اگه متوجه نشد چرا دستاش سر جاشون موندن؟ شایدم خوشش اومد. پس چرا بی هیچ واکنشی رفت؟ خیلی عصبی و گیج بودم وقتی داشت سشوار میکرد چهره اش به نظر بی تفاوت بود. موهامو خیلی کشید ولی من صدام در نیومد گاهی سنگینی نگاهشو از تو آینه حس میکردم ولی روم نمیشد بهش نگاه کنم. پشت سرم ایستاده بود.خیلی داشت موهای پشت سرمو میکشید یه لحظه بی اختیار گفتم:
    اه ه ه ه ه یواشتر
    نگامون تو آینه به هم گره خورد فقط چند ثانیه, ثانیه های خیلی طولانی. لذت این نگاه و طپش قلبم در حین نگاه دیو هوسو برگردوند عجیب اینکه من خیس خیس بودم و عجیب تر اینکه اون بی هیچ واکنشی فقط گفت:- باشه. دیگه تصمیم نداشتم اسیر شهوت یا احساس یا هر چی که اسمشه بشم. نگاهمو توی آینه به سمتی خیره کردم که بتونم غیر مستقیم ببینمش. زل زدم به یه گل روی پارچه رو مبلی یا یه همچین چیزی , به هر شکل حواس منو پرت میکرد.
    دستاش که روی دو طرف گردنم ثابت موند فیوزم پرید. _خیلی خوشگل شدی. به خودم نگاه کردم بد نبود. اره از اولش بهتر شد مرسی. باید بلافاصله بلند میشدم و اونم میرفت که وسایلشو جمع کنه که بره بالا ولی دستاش گردنمو ول نمیکرد و منم نگاهشو که الان خیره بود تو نگاه من. نمیدونستم باید چکار کنم خشکم زده بود کاری نکردم. دست راستشو روی گردنم سروند به سمت صورتمو مثل اینکه هر دومون بدونیم چی میخوایم منم همزمان سرمو یه کم چرخوندم تا بتونم کف دستشو ببوسم. دیدم که دستش رفت بالا روی لباش جای لبامو رو دستش بوسیدو گذاشت رو قلبش. عاشقش شدم. خیس و شهوت الوده ولی بی حرکت منتظر قدم بعدیش بهش زل زده بودم. روی زانوهاش نشست کنار صندلیم- من تو آینه تعقیبش میکردم- سرش اومد کنار گوشم و دستش رفت کنار گوش دیگه ام _ ماه شدی پریسا! یعنی ماه بودی ولی من اینطوری بیشتر دوسِت دارم.
    وای خدا من حتی اسمشم نمیدونستم پس این از کجا میدونه من چی دوست دارمو چه جوری میتونه منو اغوا کنه. البته که پریسا نبودم واسه همین زیر لب گفتم:
    مریم. لاله گوشم بین دو تا لباش بود, رها کرد _جانِ مریم. و دوباره گوشم رفت بین لباش.نفسش از پشت لاله گوشم رفت پایین روی گردنم یه کم وایساد سرشو اورد بالا بهم نگاه کرد بی طاقت شده بودم شاید منتظر اجازه بود چشامو بستم و لبۀ یقه تاپمو کشیدم کنار. تاپم پشت گردنی بود و یقه جلوش هم وقتی میکشیدم کنار تا نصفه شکمم باز میشد.- به خاطر مهمونی شب شیک کرده بودم-. گرمی نفسش رفت توی یقم پایین و پایین تا روی شکمم. اینطوری مسلط نبود صندلی رو چرخوند سمت خودش و روی دسته صندلی نشست. دستشو برد پشت گردنم زیر یقه لباسم. یواش دستشو کشید پایین تا روی سینه هام. با دستاش داشت کشفشون میکرد. من هیچ کاری نمیکردم فقط چشامو بستمو خودمو به امواج لذت سپردم. لذت خالص. نفسش که به سینم تزدیک شد اه کشیدم یه اه بلند از سر شهوت. اهسته اومد بالا دم گوشم که رسید یه اه کشید و گفت:جااااااااااانم.
    دستم بی اختیار رفت سمت سینه هام
    واقعاَ میخواستم .دستامو گرفت و کشید به سمت بالا. موهامو از زیر سرم دراورد و رو سینمو باهاشون پوشوند از زیرش قفل سوتینمو باز کرد خیلی حرفه ای و بدون اشتباه. دستاش اون زیر اروم سینه هامو میمالوند. من اه های بلند میکشیدمو لذت میبردم دلم میخواست نگاش کنم ولی نمیدونم چرا خجالت میکشیدم ازش. کجایی ؟منو نگاه کن. بهم دستور میداد و من مسخ شده بودم چشامو باز کردم سرمو اوردم بالا و به حرکاتش چشم دوختم موهامو زد کنار و زبونش از بالای سینم اومد تا رسید به نوکش یه دور دور نوکش چرخید و رفت روش. نوک سینمو مکید لذت پیچید توی پاهام و کسم فریاد زد.
    _ وااااااااااای ی ی ی ی ی ی عزیزم . سرشو گرفت بالا و گفت:
    حسام
    _حس ساااااام. نوک سینم رفت لای لباش و ایندفعه محکمتر مکید _ حس ساااااااام مست شدم.
    قبل ازینکه دوباره چشامو ببندم لبخندشو دیدم – گرم و شیطون-
    زبونش رفت پایین رو شکمم, پایینتر زیر کمربندم. لباش از رو شلوار روی کسم بود چقدر داغ بودم دیگه نمیتونستم, دکمه شلوارمو براش باز کردم زیپ رو هم. خودش کشید پایین شلوارمو. با زبون روی لبه های شرتم کنار کسم میکشید و بو میکرد, لبه های شرتمو محکم کشیدم کنار. دستمو پس زد. خودش لبۀ شرتمو نگه داشت و لیس زد کسمو, یه جریان قوی از همه بدنم رد شد کسم خیلی خیس بود نمیخواستم ابمو به خوردش بدم. زیر چونشو گرفتم و سرشو اوردم بالا تو چشاش خیره التماس کردم _ بیا بالا
    میدونست داغ کردم. انگشتشو رو خیسیِ کسم فشار داد و رفت تو اومد بیرون دوباره تو نکن حسام دارم دیوونه میشم.
    زمزمه کرد
    میخوام ببینم دیوونگیت چه شکلیه. دیگه خجالت رفته بود سرمو اوردم بالا و با چشای خمار نگاش کردم. انگشتشو از کسم در اوردو همینطور که به من نگاه میکرد گذاشت تو دهنش. کشیدم بیرون منم همون انگشتشو کذاشتم تو دهنم و مکیدم با تمام توانم مکیدم بارها و بارها. انگشتاشو به نوبت میمکیدم و گاهی تا ته حلقم فرو میکردم اونم زبونای کوچولو به چوچوله کسم میزد و با اون دستش نوک سینمو بین انگشتاش فشار میداد. اگه ادامه میداد ارضا میشدم. ولی کشیدمش بالا رو خودم اومد روم چهره به چهره من. تو همون حال دکمه صندلی رو که برقی بود زد. با هم, روبروی هم, چشم تو چشم هم رفتیم پایین تا اینکه کاملاَ دراز کشیدم. روی صندلی ای که حالا مثل تخت شده بود. خواستم رو خودم بکشمش بالا تا به کیرش برسم ولی نیومد. دوباره تلاش کردم, داشت دکمه شلوار جین شو باز میکرد. گفتم :_بیا بالا خودم بازش میکنم.
    -نمیخوام. - من میخوامش. - باشه بهت میدمش. اونم تورو میخواد.
  • میخوام بخورمش. –نمیشه -میشه -میگم نمیشه حرف گوش کن.
  • اخه چرا؟ در حال حرف زدن کیرشو رو خیسی کسم میکشید - اخه قرار نبود خدا امروز منو سورپرایز کنه, نمیدونستم که یه فرشته تو راهه مغازمه و میخواد منو ببره بهشت واسه همین اماده نشده بودم.
    از باملاحظه گیش خیلی خوشم اومد. کسم دل میزد چرا اینقد معطل میکرد؟حس کردم کسم پر شد حتی کیرشو لمس هم نکرده بودم ولی خیلی پرم کرد. چه کیر درازِ باحالی بود. –وااااای ی ی ی ی جانم. من بودم که داد زدم. یه ثانیه مکث کرد دوباره گفتم – جاااااااانم, جااااانِ دلم عزیزم ادامه بده دیووووووونتم . گونمو بوسید و ادامه داد این بار تند تر. داشت سرعتشو کم میکرد که پاهامو دور کمرش حلقه کردم و گفتم:
    -تند تر بزن عزیزم تندتر بکن عزیزم. بلاخره صدای نالۀ اونم دراومد-برعکس پر حرفی هاو ناله های من اون تمام مدت ساکت بود.
    -چقدر تنگی تو دختر دیگه نمیتونم تحمل کنم هان.
    -وای جونم بریز تو کسم عزیزم محکم بزن تا منم ارضا شم. وای حسام دیوونم کردی. میخوامت محکم بزن عزیزم. بریز توش.
    و…
    ارضا شده بودم که کسم داغ شده بود همزمان کیرش تکون خورد و لباش اومدن رو لبام با تمام قدرت و به شکلی وحشیانه لباشو خوردم, عجیب اینکه این اولین لبی بود که ازش میگرفتم و چقدر خوبو شیرین اون سکسِ جانانه رو کامل کرد.لباشو که ول کردم تو بغلم ولو شد. یه دقیقه نشده بود که سرشو برداشت از رو شونم به چشام نگاه کرد اونارو بوسید و گفت :_ مرسی.
    این اولین قسمت از-به قول دوستان- سریال ماجرای سکسی من بود.

ادامه …

نوشته: مریم


👍 1
👎 0
81463 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

338167
2012-10-12 00:08:17 +0330 +0330
NA

جالب بود. سکس پیش بینی نشده هم عالمی داره واسه خودش.

مرسی مریم عزیز.

0 ❤️

338169
2012-10-12 02:05:55 +0330 +0330
NA

khoob bood, ghashang ehsasato tarif karde boodi, zende bood hesesh

0 ❤️

338170
2012-10-12 03:33:03 +0330 +0330
NA

خوب بود؛ولی اگه باهاش ازدواج نکنی میشی یه جنده ی حرفه ای؛ادامه بده

0 ❤️

338171
2012-10-12 04:01:20 +0330 +0330
NA

تقریبا قشنگ نوشته بودی ولی همش که شد توصیف سکس!!! داستانت سر داشت ولی ته نه…
یه سری ایرادات کوچولو داشت که قابل تحمله ولی در مجموع داستانت ناقصه یه جورایی یه جاهاییش گنگ بود …
ولی به هرحال…
ممنون از داستانت

0 ❤️

338172
2012-10-12 04:03:43 +0330 +0330

خوب بود
صحنه ها رو خوب توصیف کردی
خوب میشد فضاها رو تو ذهن مجسم کرد
موضوع هم که خوب
همه چی عالی
کارت درسته

0 ❤️

338173
2012-10-12 04:06:13 +0330 +0330
NA

عالی بود فقط یکم بیشتر ازجزییات بگو و داستانو محدود به سکس نکن

0 ❤️

338174
2012-10-12 05:08:49 +0330 +0330
NA

داستانت خوب بود. اگه بیشتر حاشیه پردازی کنی عالی میشه. موضوعشم خوبه
منتظر خوندن ادامه داستان هستم. :)

0 ❤️

338175
2012-10-12 06:15:45 +0330 +0330
NA

هیوا جان اول یه سوال داستان طلوع کویری مال شما بود یا اشتباه میکنم???
اول اینکه داستانای اینجوری مشخص نیست ادامه داشته باشن یا نه
اگه احیانا نویسنده ی داستان بخواد ادامه بده که فاصله ی زمانی زیادی که ایجاد میشه ممکنه کلا این داستان فراموش شه…
شروع ناگهانی متن روان فراز ونشیب هایی که تو داستان داده میشه میتونن باعث جذابیت داستان بشن ولی نه تا حدی که خواننده سردرگم بشه …
وقایع اول داستانو نمیشه اونجوری که باید وشاید درقسمت های بعد رفع ایهام کرد با این حال من به شخصه معتقدم نوشتن علاوه بر اینکه باید درمتن داستان باشی باید بتونی از بالا هم به داستان مسلط باشی یا به بیان دیگر احاطه ی کامل در داستان داشته باشی نویسنده باید بتونه احساس مخاطبو تحریک کنه(نمونش داستان بهاری که خزان شد که پژمان عزیز نوشته بود یا خیلی داستانای دیگه)
قصد مقایسه نداشتم چون اصلا چنین مقایسه ای درست نیست
من رو شروع داستان وپایانش تاکید دارم چون میتونه وجه تمایز ایجاد کنه به همین خاطر گفتم داستان سر داشت ولی ته نه…

0 ❤️

338176
2012-10-12 06:52:24 +0330 +0330

اسم داستانتو میذاشتی:کوس دادن در سلمانی…اخه تو که جنبه نداری همون ارایشگاه زنونه برو…ولی جنده ای…اصلا مرگ بابات این وسط چی جی بود…مثلا تو دادنت کست بابات مقصر بود…تو زنده بودنش پرده رو با چوبش به گا داده بودی…اگه جنده نیستی خیلی بعبو تشریف داری که پسره کردتو ولت کرده…همش داستان دادنتو نوشته بودی…نثر خوب و روان مثل اب کیر پسره که تو کوست روانه…انقد یه زن نباید بند لیفش شل باشه…گفتم که جنده ای…

0 ❤️

338177
2012-10-12 11:50:48 +0330 +0330
NA

نگارش داستان زيبا بود…
به قول هيوا داستانت خاص بود ولی دلچسبی نداشت…
از اينجور سکس های بی اغاز خوشم نمياد…
سکس بايد با عشق باشه.و اينکه نوشتی عاشقش شدم اشتباهه چون در اصل هوسش رو کردی…
اون وسط چرا بهت گفت پريسا؟

0 ❤️

338178
2012-10-12 12:44:03 +0330 +0330
NA

اي كاش من هم آرايشگربودم…
خوب ريدي،يا سرما خوردم يا واقعأ بي بو ريدي.اگرقول ميدي بوش درنياد ادامه بده.
اگر من آرايشگربودم…

نترس اتفاقي نمي افتاد چون محو جمالم ميشدي،سريع بهونه جور ميكردي باسرعت نور فرار ميكردي

0 ❤️

338179
2012-10-12 13:04:25 +0330 +0330
NA

خوب واما داستان مشخص بود که این داستان مال یه جلق زن یا لز کار نیست بلکه یه اتفاق بوده که غیر منتظره واسه یه دختر افتاده من تو این همه مدت از این داستان خوشم امد اخه همش یه سری کس شعر مینویسن که بدم میامد ولی با این داستانتحقیقتش کیرم بلند شد. …ولی یه جاهای دیگه خالی زدی اینکه اصلا پرده نداشتی بی عفت بودی از کون میگفتی بهتر بود…واینکه اصلا داستان مرگ باباتو نمیگفتی بهتر بود…خلاصه این داستان به من و به دوستان منتقد چسبید پس منتظر بقیش هستم حتما بذاری و زودتر اخه این فراموش میشه موفق باشی

0 ❤️

338181
2012-10-12 14:42:10 +0330 +0330
NA

مرسی مریم
خیلی باحال بود
منم کم کم بلند کرده بودم

0 ❤️

338182
2012-10-12 18:21:44 +0330 +0330
NA

یه عده خایه مال پیدا میشن که میرن خایه مالی میکنن تا ادمین بعضی ها رو اسپم کنه
مهندس کجایی؟
شیر جوان کجایی؟
سامی شهوتی کجایی؟

0 ❤️

338183
2012-10-12 18:52:25 +0330 +0330
NA

خاطره ی خوبی بود…فقط پسره چقدر مو قورت داده حیوونی!

0 ❤️

338184
2012-10-13 01:24:48 +0330 +0330

ـ خوب بود؟!
ـ خب البته میشد گفت خوب بود ولی میتونست بهتر باشه.
ـ میشه بگی چطوری میتونست بهتر باشه؟!
ـ یکییش همین طوری که نوشتم. وقتی دونفر باهم صحبت میکنن باید گفت و گویی که انجام میدن از بقیه ی قسمتها جدا بشه تا خواننده بهتر بتونه مطلب رو بخونه. داستانت خوب بود ازین جهت که اصول اولیه نگارش یک داستان یعنی روایت رو رعایت کرده بودی. توصیفاتت نسبتا خوب بود هرچند میتونستی کاملترش کنی خیلی هم ساده نوشته بودی. میتونستی یه مقدار از جملات و کلمات زیباتری هم استفاده کنی. وقتی شخص اول داستان اینطور داستان رو روایت میکنه جابرای کار زیاد داره. کاری به سوژه ت واینکه چی شد توی دیدار اولت منجر به سکس شد ندارم چراکه خیلی هم میتونه جذاب باشه. نمیدونم چرا اگه یه پسر توی دیدار اولش با یه دختر سکس کنه همه میگن ایول عجب مخ زنیه ولی اگه یه دختر این کار رو انجام بده میگن طرف جنده شد رفت. همون چیزی که معمولا به پریچهر هم توی داستانهاش نسبت میدادن.
نمیدونم داستانت ادامه داره یا نه. گذشته ت خیلی مبهم بود. فوت پدرت و دلیل تنها بودنت رو نگفتی. مثل کتابی که از وسط شروع کنی به خوندن و فقط بخوای قسمت سکسش رو بخونی. به جز این چیزایی که گفتم بقیه ش خوب بود…

0 ❤️

338185
2012-10-13 02:18:14 +0330 +0330

خسته كننده است.
شما شايد يه تيكه چوب رو به زيباترين نحو در چند صفحه توصيف كنى ولى بااين متن نميشه مخاطب رو مجاب كرد تاآخر بخوندن ادامه بده…
توصيف صحنه ها و استفاده از تشبيه براى داستان لازمه ولى زياد شدنش فقط كسالت آوره
داستان به سه اصل نياز داره اولى موضوع معقول نسبت به هدف نويسنده
دوم: نگارشت مناسب با سبك داستان
سوم: استفاده درست و بجا از آرايه هاى ادبى
داستان با محوريت موضوع نوشته ميشه و توصيف ها مثل گلهايى كه روى شاخه و تنه درخت(موضوع داستان) هستند به جذاب شدن داستان كمك كنن اما وقتى استفاده از آرايه ها پايه و اساس داستان قرار بگيره و به موضوع اصلى بصورت پراكنده و گذرا بپردازين سررشته قصه از دست مخاطب درميره و گاهى مجبور ميشه چند خط به عقب برگرده كه اين اصلا خوب نيست.
متاسفانه اكثر داستانهاى اينجا يا صرفا موضوع اصلى رو تعريف ميكنن يا ازون طرف پشت بوم ميافتن.
ااا شبيه كلاس زبان فارسى شد كامنتم :-D
اينم بگم اين مطلبى كه گفتم منبع خاصى نداره وفقط تجربه شخصى هستش پس احتمال اشتباه بودنش هم هست پس بدون تحقيق استناد نكنيد.

<ستاد كاهش ضريب خطا>

0 ❤️

338186
2012-10-13 12:28:19 +0330 +0330
NA

Silver_fuck عزیز:

شما چون نویسنده خوبی هستی فنی می بینی .کسایی مثل من به عنوان یک داستان که وفت کشی کنه .

0 ❤️

338187
2012-10-13 15:18:41 +0330 +0330
NA

عالیه انتظارشو نداشتم

0 ❤️

338188
2012-10-13 16:55:55 +0330 +0330

سلام مریم خانم
ازخوندن داستانت واقعالذت بردم .این اولین باره که دارم نظرمیدم یعنی به قدری داستانت خاص بودوروم اثرگذاشت که خواستم حتماازتون تشکرکنم. خواهش میکنم ادامه بده وازراهنمائی های پیشگسوت های سایت هم استفاده کن اگرهم یکی یه حرف نامربوطی زدبه بزرگی خودتون ببخشیدنویسنده بایدجنبه بالائی داشته باشه .براتون آرزوی سلامتی و موفقیت درتمام مراحل زندگیتون رو دارم.یاحق

0 ❤️

338192
2012-10-16 19:15:08 +0330 +0330
NA

سلام
5 ماه از زمان ارسال داستانم گذشته و من تقریباَ ناامید شده بودم که داستانم خونده بشه. این اولین داستانم بود و امشب که دیدم خوشتون اومده انگیزه گرفتم.

0 ❤️

338193
2012-10-25 13:49:36 +0330 +0330
NA

خوب این قهرمان داستان شما (مریم خانم) خارش واژن داره واونم بخاطر رعایت نکردن بهداشت شخصی هستش
وجالب اینکه با عشق اشتباه گرفته این خارش را نمی دونم توی کدوم سایت از این دیلدو ی بادی دیم از نوع خاردارش
قصد جسارت ندارم ولی لطفا به قهرمانتون یه جوری البته که ناراجت نشن بفرمائید یکی دوهفته با سایز بالا دیلدو بر دارن عشق و عاشقی از کلشون می پره
این دیگه چه طرز نوشتن هست من که مطمئن هستم شما مردی چون اصلا از حالتهای زنونه چیزی نمی دونی
البته خانم هائی که با لمس دست یه مرد و یه اصلاح اینجوری میشن در فرهنگهای دیگه میگن فاحشه
توی خیلی از کشورها ارایشگر زنونه اکثر مردها هستن اینجور که شما فرمودین باید در کنار دستمال کاغذی وقیچی یک جعبه کاندوم واسپری تاخیری هم بذارن تا دیگه وقت کسی گرفته نشه
اقایون هم چه خوششون اومده هی به به چه چه می زنن و زیر می دن بالا تا ادامه بدی افرین افرین

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها