راز دو چهره (۲)

1401/06/11

...قسمت قبل

قسمت دوم: اولین سکس‌مون

تا یه هفته‌ای ترس داشتم مهرداد به کسی بگه چی بینمون گذشته و اینکه من پسر نیستم و آبروی خونوادم بره. شبا با این فکر خوابم می‌برد و روزا هم با این استرس سپری می‌شد تا اینکه مطمعن شدم مهرداد به کسی نمیگه و از این بابت خیالم راحت شد، اما همچنان ناراحتیم از این بود که چرا پروندمش و بش بی‌احترامی کردم جای ابراز عشق. ترس رفت و حسرت اومد جاش و این وضع از اوایل اردیبهشت تا زمان امتحانای آخر سال ادامه داشت. شبا جای ترس از آبروریزی از فکر مهرداد خیسه خیس بودم و سینه‌هامو می‌مالوندم، روزا هم چه شیفت ظهر چه عصر از راهی بر میگشتم خونه که اوندفعه مهرداد رو دیدم یعنی پشت پارک قدیمی، اما دریغ از یک بار دیگه که مهرداد سر راهم باشه. انگار آب شده بود رفته بود زیر زمین و من حتی چند باری همون حوالی می‌نشستم یک ساعت بلکه بیادش اما نبود که نبود! احمد میومد مدرسه پس هنوز توی محل بودن‌‌ اما اینکه مهرداد کجا بود رو فقط خدا می‌دونست. اولین امتحانمون ریاضی بود و منم چون قرار نبود از سال بعد بیام مدرسه دیگه چیزی نمی‌خوندم و واسم مهمم نبود چند می‌گیرم، فقط واسه این می‌رفتم مدرسه که کسی شک نکنه چرا یهو ول کردم درسو. بالأخره دلو زدم به دریا و تصمیم گرفتم همون روزه امتحان از احمد بپرسم مهرداد کجاست. سر امتحان - درست قبل از تقسیم برگه‌ها -‌ برگشتم سمت راست و از احمد که همیشه جفتم می‌نشست تا تقلب کنه پرسیدم:
-هییی احمد
-هان چیه؟ نکنه درس نخوندی من روت حساب کردما
-نه خیالت راحت. یه سوالی داشتم
-چه سوالی؟ زود باش دارن برگه‌ها رو میارنا
-اممم داداشت بود همیشه محله می‌دیدمش اسمش چی بود… آها مهرداد… مهرداد کجاست چند وقتیه نمی‌بینمش محله؟
-دس وردار کامی ینی تو نمی‌دونی؟ الانم وقت شوخیه؟
-نه بخدا واسم سوال بود
-تقریباً یک ماه و نیم پیش بود که ما رفتیم مرکز شهر خرید و مهرداد خونه تنها بود، شب که برگشتیم مهرداد رو تخت افتاده بود چون کلی قرص خواب خورده بود. خیلی زود بود واسه همین بردیمش بیمارستان و چون سریع بردیمش تونستن معدشو شستشو بدن زنده بمونه.
-وا چرا دیوونه؟
-بعدش دکتر روانشناسش می‌گفت بدلیل عشقی این کارو کرده گویا ضربه خورده از کسی و نتونسته تحمل کنه. تصور کن مهرداد عاشق شه خخخخـ خرم به این داداش ما پا نمیده چه برسه دختر
-الان کجاست؟ خوبه؟
-مدتیه خونه است، خوبه بلحاظ بدنی اما روحی داغونه و نمیره بیرون. حالا چیشده اون واسه تو مهم شده؟
-هیچی بابا تو هم
از خجالت اینکه مهرداد واسم مهم شده بود لپام سرخ شدن، اما خودمو کنترل کردم و وقتی برگه‌ رو گرفتم با تموم سرعتی که می‌تونستم سوالا رو جواب دادم. خدا رو شکر تا حدی سوالها برام آسون بود و تونستم جواب بدم. اسممو ننوشته بودم بالا برگه تا بدمش احمد اسمشو بنویسه و اونم برگشو داد من. وقتی برگه‌هامون رو عوض کردیم پا شدیم رفتیم تحویل دادیم و از کلاس زدیم بیرون. توی حیاط به احمد گفتم:
-حالا میری خونه یا بریم یه ساندویچ بزنیم
-نه من باید برم شهر گوشیمو درست کنم باتری خالی می‌کنه تا آخر شبم نمیرم خونه چون از اون طرف میرم خونه خاله‌ام اینا شام اونجام. تو چی؟
-من که مثه همیشه میرم خونه. راستی مهرداد هم میره خونه خاله‌ات اینا؟
-نه دیوونه. خاله‌ام بعد جریان نازی (دختر خاله احمد) از مهرداد شاکیه. نگران نباش دکترش گفت حالش مساعده میشه تنهاش گذاشت. شب شام داره یخچال ما هم زود برمی‌گردیم. فردا شب میای کامپیوترمو نگاه کنی؟ پسوورد میزنی عمل نمی‌کنه مهرداد شاکیه چون تنها هم هست حوصلش سر میره.
اینو که گفت برق از چشام پرید. یه فکری زد به سرم: مهرداد خونشون تنها و منم بیکار، تازه بهانه هم داشتم برم پیشش، چی مانع میشه نرم در خونه‌شون؟ وای خدا جون عاشقتم عجب روزی شدش. از فرط عجله قسمتی از راهو دویدم تا خونه. ساعت پنج و نیم بود و من فقط دو سه ساعت وقت داشتم تا برم پیش مهرداد که باید قسمتیشو صرف آماده شدنم می‌کردم. میگم دو سه ساعت چون اگه تا هف هشت برنمی‌گشتم خونوادم شاکی می‌شدن، هرچی نباشه من ناموسشون بودم و خودمم حال می‌کردم محدودم کنن. رسیدم خونه سریع لباسامو کندم انداختم رو تخت، با حوله رفتم حموم. وانو پر آب کردم و اول یه ده دیقه‌ای کف بازی کردم بعد تنمو شستم. لوسیون مخصوصمو زدم تمام بدنم و یه ده دیقه‌ای صبر کردم و خودمو شستم. رفتم جلو آینه و خودمو یه وارسی کردم: موهامو تازه کوتاه کرده بودم، فقط کمی ابروهام کار داشت بخاطر مدرسه نتونسته بودم ورشون دارم. برگشتم سمت وان دراز کشیدم و پودر توت‌فرنگی رو ورداشتم همه جام پاشیدم (عاشق این پودرای خوشبو هستم) و بعد آخرین بار خودمو شستمو برگشتم اتاقم. با سشوار هم موها و هم بدنمو خشک کردم چون وقت نداشتم صبر کنم خشک شم. خیلی با عجله ابروهامو با بند ورداشتم البته نه زیاد تا بم گیر ندن. کمی سایهٔ چشم ملایم زدم، رژ صورتی ملایم و پنکیک، یه لاک ست با رژم در آوردم از کشوی میزم و ناخونامو لاک زدم و نشستم خشک شن. تا اینجا چهل دیقه از وقتم تلف شده بود ولی ارزششو داشت مهرداد، باید بخاطر عشقی که بم داشت خودمو توی بهترین حالت تقدیمش می‌کردم. واسه لباسم کورست و شورت نارنجی پوشیدم، یه جوراب زنونه شفاف با گلهای روش پام کردم‌، شلوار جین تنگمو پوشیدم که از قسمت پا یه وجب کوتاه بود و از بالا هم روی پهلوم بود. یه تیشرت بنفش تنگم تنم کردم عمداً که به زحمت تا بالای نافم می‌رسید و شیکمم بین تیشرت و شلوار کاملاً معلوم بود. یه گردنبند هم انداختم گردنم رو تیشرت که شکل قلب بود و موهامم از پشت بستم. کلاه صورتی دخترونمو سرم کردم و نوبت ادکلن رسید. سر تا پامو بدون ترحم کرید لاو زدم و یه بار دیگه خودمو توی آینه وارسی کردم. از تو اتاق داد زدم:
-مامان من میرم خونه احمد اینا کامپیوترشونو درست کنم یکی دو ساعت دیگه میام
در حالی که جواب مامانمو می‌شنیدم زدم بیرون. حدود ساعت شیش و چهل دیقه بود که رسیدم در خونه شون. با کلی استرس و لرزش دست زنگ آیفونو زدم و رفتم عقب. خدا خدا فقط کسی نباشه خونشون. دوباره زنگ زدم و رفتم عقب. سی ثانیه بعد ناامید اومدم برگردم و فکر کردم حتماً کسی نیست که صدای باز شدن در اومد. برگشتم دیدم مهرداده با یه شلوار راحتی و رکابی در حالی که کنترل تلویزیون رو توی کش شلوارش فرو کرده بود و با موهای بهم ریخته داشت هاج و واج نیگام می‌کرد. تا منو با اون تیپ و لبخند جلوش دید چشاش برق زد. می‌دونستم اگه منتظر شم اون شروع کنه به حرف زدن باید تا شب صبر کنم واسه همین پیش دستی کردم:
-احمد گفت کامپیوتر خرابه اومدم نیگاش کنم
-احمد نیست رفته شهر گوشیشو درست کنه آخر شب میاد
-عه باشه خب اومد بگید فردا شب میام درستش می‌کنم
عمداً اینو گفتم و چرخیدم برگردم که گفت:
-نه لطفاً نرو
-کاری داشتین
-بیا الان درستش کن بی زحمت
-آخه الان… کی خونس؟
-هیشکی تنهام
یه لبخند زدم و اومدم سمتش بش دست دادم تا یخ بینمون وا شه و بفهمه دارم پا میدم. بعد صورتشو ماچ کردم و حالشو پرسیدم که گفت خوبه و تشکر کرد. موقع بالا رفتن از پله‌ها دستمو مثه یه جنتلمن واقعی گرفته بود و همراهیم کرد داخل خونه. بی مقدمه رفتیم سمت اتاقش که کامپیوتر توش بود و بم گفت تا نگاهی بش بندازم میادش و دوید سمت آشپزخونه چیزی بیاره واسه پذیرایی، منم توی این فرصت کامپیوترو روشن کردم و وقتی دیدم دکمه‌های کیبورد کار نمی‌کنن کمی سیماشو جابجا کردم که فهمیدم سیماش کشیده شده و از داخل پاره شده، کمی جابجاش کردم دیدم کار کرد و توی این فاصله مهرداد هم با یه لیوان شربت توی پیشدستی اومد اتاق. شربتو گذاشت رو میز کامپیوتر و گفت:
-اگه زیاد طول می‌کشه اول شربتو میل کنین خانم
می‌خواستم بگم درست شد اما چون بم گفت خانم تصمیم گرفتم باش بازی کنم کمی. واسه همین جواب دادم:
-احتمالاً از سیمای پشتشه ولی تنها نمی‌تونم درستشون کنم باید شما بیای اینجا این سر سیم رو بگیری تا من از اون پشت درستش کنم.
-چشم حتماً
وقتی اومد یه سیمو الکی دادم دستش مثلاً بگیرتش خودمم عمداً جلوش خم شدم سمت پشت کیس تا سیما رو درست کنم (در حالی که هیچ مشکلی نبود اونجا). کمی با سیما ور رفتم و یواش یواش کونمو آوردم عقب تا بش نزدیک شد. کمی حین این کار باش صحبت کردم و همینطور کونمو دادم عقب تا بالأخره خورد بش. وقتی مهرداد رفت عقبتر داد زدم:
-سیمو ول نکنی
باز کونمو دادم عقب و در یک حرکت نمایشی یه پامو آوردم بالا تو هوا مثلاً دارم چیزی رو به زحمت میگیرم و همینطور دو سه بار کونمو زدم بش. بعد از رو کیس پا شدم و بدون چرخیدن خودمو از عقب چسپوندم بش طوری که تمام بدنم تو بغلش بود و همونجا وایسادم گفتم:
-حالا یه امتحانی کن
پسوورد رو زد و با خوشحالی گفت:
-وای ممنون کام…
-مارتا
-چی؟
-اسمم مارتاس پسر
-این چجور اسمیه؟
-نمیدونم سالها قبل یه جعبه مداد رنگی پیدا کردم روش اسم مارتا نوشته بود ازش خوشم اومد شد اسمم. بقیشم که میدونی
-ممنون مارتا جان
لیوان شربتو دادم دستش که گفت:
-ولی اینو واسه شما آوردم مارتا خانم
-نه اول شما بخور لطفاً، منم بقیه شو می‌خورم
-ولی اینجوری که زشته بزارین برم یه لیوان دیگه بیارم
-نه لطفاً دلم می‌خواد از یه لیوان بخوریم
وقتی شربتو مزه مزه کرد رفتم جلوتر و بش نزدیک شدم. تقریباً توی بغلش بودم که لیوانو ازش گرفتم و منم مزه کردم شربت پرتقال رو و لیوانو گذاشتم رو میز. نفسش بوی پرتقال می‌داد و بم زل زده بود، انگار دلش بخواد ببوستم ولی بترسه. یواش لبامو گذاشتم رو لباش که طعم پرتقال می‌داد و یه نفس عمیق کشیدم، با تردید لبامو بوسید و صورتشو برد عقب و گفت:
-بابت اون روز متأسفم
-هیس. من متأسفم و دیگه این کارو نمی‌کنم.
-مارتا مطمعنی که…
-شک داری؟ پس ببین من مال کیم
اینو گفتم و باز لبامو گذاشتم رو لباش اما این بار لبشو بوسیدم و دستمم انداختم پشت گردنش. چند ثانیه‌ای لباشو بوسیدم که اونم دستشو دورم حلقه کرد و منو بلند کرد گذاشت رو تخت‌خوابش. تردید داشت که می‌خواد چیکار کنه و کاملاً می‌ترسید ناراحت شم، تا فهمیدم که دلش می‌خواد باهام بخوابه ولی خجالت می‌کشه گفتم:
-مهرداد من مال تو ام عزیزم
همونطور که رو پاش نشسته بودم رکابی‌شو در آوردم و انداختم کنار، از رو پاش بلند شدم و شلوارشم در آوردم، بعد شورت سورمه‌ای شو کندم ازش که کاملاً لخت شد. این وسط کنترل تلویزیون رو که لای کش شلوارش بود گذاشتم رو میز و تیشرت و شلوار خودمم در آوردم. تا کورست و شورت نارنجیمو دید مات و مبهوت شد و منم با عشوه گفتم:
-چیه فک کردی باید چه شکلی باشم؟
رفتم جلو و با دست هلش دادم رو تخت که دراز کشید، خودمم رفتم کنارش دراز کشیدم که یه دستشو گذاشت زیر گردنم و با دست دیگش منو کشید بغلش. بوی ادکلن سکسیم دیوونش کرده بود، هرچند واقعاً حسش بم واقعی بود. منو کشید بغلش و لبای داغمو بوسید. طعم تلخ مردونهٔ دهنش از طعم پرتقال خوشمزه‌تر بود، نفساش داغ و پرهیبت‌‌، موهای سینه‌اش جذاب، دستش عصای موسا بود و بوسه‌هاش خدا، منم با چشای بسته فقط از آغوشش لذت می‌بردم و با زبونم آب دهنشو می‌خوردم. با دستش از پشت بندِ کورستمو وا کرد و کشیدش کنار، منم واسه راحت کردن کارش شورتمو دادم پایین و با پام درش آوردم انداختم گوشه‌ای‌ تا هر دومون کاملاً عریان باشیم. انگشتای من پشت مهردادو چنگ انداخته بود چون همیشه می‌خوندم مردا تحریک میشن با این کار و اونم چرخیده بود روم مسلط از بالا سرم لبامو می‌خورد. هیچکدوممون نمی‌خواستیم بوسه رو تموم کنیم واقعاً ولی وقتم نبود و من می‌ترسیدم کسی بیاد یهویی. واسه همین بش گفتم:
-مهرداد جان می‌ترسم کسی بیاد لطفاً زود تمومش کنیم. من دیگه مال تو ام و هروقت بخوای منو داری، پس راحت کارتو بکن عزیزم و تمومش کن تا فرصت بهتری پیش بیاد.
-یعنی تو مشکلی نداری که باهات سکس واقعی کنم؟
-دیوونه من واسه چی زیرت خوابیدم پس؟ وقتی یکی شورت و کورست نارنجی می‌پوشه می‌تونه از سکس با مرد بگذره؟ نترس عزیزم راحت باش من از قبل بش فکر کردم و مطمعنم که می‌خوام با تو بخوابم
قفسهٔ سینش تند تند تکون می‌خورد نمی‌دونم از استرس بود یا شهوت یا هر دو، ولی منم دست‌کمی ازش نداشتم و نفسم بند اومده بود زیرش. یه کرم نرم کننده از میزش در آورد و باهاش کمی کیرشو چرب کرد، بوی خوشی داشت مثه وانیل. بعد دوباره اومد روم دراز کشید و با دستش موهامو نوازش کرد. اومد پایین تر و گلومو با لباش می‌خورد، وای چه حس خوبیییی. نمی‌دونستم سکس اینقد عالیه. نرمهٔ گوشم، گردنم‌، لپ و جناقم، می‌لیسید و مک می‌زد و صدای آه من رفته بود بالا. آروم آروم و با احتیاط نوک سینه‌هامو می‌خورد، یبار راست یبار چپ و همینکارو اونقد تکرار کرد که داد زدم:
-مهرداد تورو خدا تمومش کن چرا نمی‌کنی منو
برگشت بالا طرف صورتم و با اولین لب گرفتن از لبام حس داغی رو روی سوراخ کونم احساس کردم که فهمیدم داره شروع می‌کنه. واسه اینکه حس بدی نگیره از اولین سکس با خانمش، تموم احساس دردی که از کیرش داشتمو با آه و ناله‌های عشوه مانند و لذتبخش جلوه می‌دادم تا حس خوبی بگیره از کردنم. البته نرم‌کننده هم خوب بود فقط آتیش میزد کونمو. مهرداد خیلی با احتیاط یواش یواش کیرشو میداد داخل کونم و می‌کشید عقب و دفعه بعد یه ذره بیشتر میداد داخل، اینقد این کارو کرد تا بعد از دو دیقه تمام کیرشو کرد تو کون سفید و نرمم. مهرداد خیلی احساسی و نرم کیرشو عقب جلو می‌کرد واقعاً بین اون همه درد و فشار احساس رمانتیکی داشتم و گهگاهی که یه ریز لبمو می‌خورد و بوی نفسشو حس می‌کردم باعث می‌شد مطمعن شم این مرد زندگیمه. بعد از جند تا تلمبهٔ نرم و یواش روی پهلو خوابوندم و خودشم طرف دیوار دراز کشید، بعد پامو داد بالا و با دست گرفتش تا خستم نشه و یه دستشم از زیر گردنم رد کرد و باهاش چشامو پوشوند و همزمان سینه‌ام رو هم می‌مالید. نمی‌دونم چرا چشامو پوشوند با دستش ولی خیلیییی باحال بود حتماً با خانومتون این کارو کنین واقعاً لذتبخشه. یه هیکل کوچولوی سفید و دخترونه که یه گردنبند قلبی طلا گردنشه و توی دستای مهرداد قفل شده ناله کنان ضربات کیرشو که حالا کمی محکمتر شده بود تحمل می‌کرد. منم خیلی نمایش می‌دادم واسش تا لذت ببره از سکسم:
-آییییی. مهرداد تورو خدا تمومش کن آیییی. عزیزم منو بکن لطفاً. آهههه اممم مهرداد خانومتو بکن.
و ازین جملات تحریک کننده که باعث می‌شد هر بار مهرداد ضربات محکمتری بزنه با کیرش. تنم خیس خیس شده بود و حرارت تن مهرداد دیوونم میکرد. تا اونجا ادامه داد که دیگه با هر دو دستش سینه‌هامو می‌مالید و تلمبه‌های محکم و واقعاً دردآوری از پهلو بم میزد. غرق لذت زنونگی توی بغل عشقم بودم و اونم داشت می‌تاخت که صدای دسگیرهٔ در اتاق اومد و در وا شد. من که نمی‌دیدمش چون تخت مهرداد انتهای اتاق بود و میز کامپیوتر جلوش بود ولی سایه‌اش مشخص بود. از صداش فهمیدم احمده داداش مهرداد که گفت:
-مهرداد خدا لعنتت کنه کارت به جایی رسیده که دختر میاری خونه؟ کنترل تلویزیونو چکار کردی باز؟ مامان اینا اومدن خودتو جمع کن کارت تموم شد باهاش بیارش می‌خوایم صحبت جدی ای کنیم باهاتون
-کنترل همونجاس رو میز کامپیوتر داداش
-خاک تو… لاالله الی الله این دیگه چه جونوریه عهه
اینو گفت و محکم درو بست و رفت. خبر خوب این بود که احمد فک می‌کرد مهرداد کسیو آورده می‌کنش و نمی‌دونست منم، اما خبر بد این بود که همه اومده بودن خونشون و من مجبور بودم دست توی دست مهرداد مث یه هرزه برم پیششون خودمو معرفی کنم و آبروی خونوادم می‌رفت با این کار. با این حال از مهرداد خواستم کارشو تموم کنه و مهردادم بعد از دو سه دیقه تلمبه زدن آبشو ریخت تو کونم. با شرمندگی و ترس لباسامو پوشیدم و درو وا کردیم در حالی که مهرداد دستمو گرفته بود تا ازم حمایت کنه رفتیم سمت پذیرایی تا تکلیفمون روشن شه.

اگه علاقه‌مندید که بدونید چجوری ازدواج کردیم و بعد چیشد که طلاق گرفتیم پیشنهادهاتون رو درباره این قسمت بهم بگین. ممنون. فقط یادتون نره که قصدم از نوشتن تحریک جنسی نیست بلکه گفتن رازهام به شما عزیزای دلم.

پایان قسمت دوم

ادامه...

نوشته: مارتا


👍 29
👎 2
22601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

893231
2022-09-02 01:50:48 +0430 +0430

مثل دفعه قسمت قبلی عالی بود ،ولی ی نکته ریز مارتا جان و اون هم اینه ک برای باز کردن پلمپ کون دوقیقه زمان بسیار کمی برا اینکاره حداقل نیم ساعت زمان میخواد تا طرف مقابل از درد وحشتناک رها بشه ،صرفا جهت اطلاع.

3 ❤️

893248
2022-09-02 02:49:45 +0430 +0430

عالی حرف نداری… خواهشن قسمت بعدی رو زودتر بنویس

1 ❤️

893271
2022-09-02 04:51:10 +0430 +0430

خب ممنون از نظراتون عشقولی های خودم. حفیقتش بدن ما ترنسا کمی متفاوته با بدن پسرا و نیازی نیست اون مراحل طی بشه واسه دادن. ولی خب اگه نوجه کنین گفتم که تمام درد و فشارو تحمل می‌کردم تا مهرداد حال کنه. البته بعدا با عمل کردن مشکل حل شد. اون لحظه بیشتر واسه منو مهرداد حس یکی شدنش جذاب بود تا خود سکس. ایشالا شما هم قسمتتون شه با عشقتون بخابین مث من. وای قسمت سوم میگم مامان مهرداد یه زنیکه اس که نگم براتون همون کقتار کاری کرد جدا شیم هرچند هنوزم یواشکی مهرداد منو میکنه بی خبری مامانش. (مارتا)

4 ❤️

893288
2022-09-02 08:11:04 +0430 +0430

من شنیدم عمل تغییر جنسیت زیاد توی ایران موفقیت آمیز نیست خیلی عمل کردن راضی نیستند امیدوارم الان مشکلی جسمی نداشته باشی از لحاظ عمل

1 ❤️

893298
2022-09-02 09:28:28 +0430 +0430

مارتا جان هردو قسمت داستانت عالی بود از نظر نگارش هم همینطور فقط دوتا نکته رو میگم که برای قسمت بعدی بهتربشه داستانت،اول اینکه کسیکه بخاطر ترس از ابروی خانوادش خیلی از مسائل رعایت میکنه واسه رفتن به خونه مهرداد چجور اینهمه ارایش کردی و لاک زدی و با تیپ کاملا دخترونه از خونه زدی بیرون و نترسیدی کسی ببینتت؟دوم یه جا سوتی دادی که نوشتی با یه دست پامو بالا نگهداشت که خسته نشم با یه دست چشمامو پوشوند و با یه دست سینه هامو میمالید،اینجا مهرداد جان ۳تا دست داشته 😉😉😉.ولی درکل مرسی ازت و منتظر قسمت بعدی داستانت هستم.ماچ به کلت😘😘

0 ❤️

893302
2022-09-02 10:08:19 +0430 +0430

ممنون آف‌روآدر عزیز از پیام پر از دفتت. خب جونم واست بگه که تا جایی که یادمه مهرداد با دست راستش دقیقا پامو داده بود بالا و دست چپشو دور صورتم گرفته بود اما دست راستش می رسید به سینه‌ام. نکته دیگه اینکه من لباسای دخترونه نپوشیده بودم جز لباس زیرم و ادکلن و لاک البته که مشخص نیست زیاد. شلوار جین ساق کوتاه رو پسرا هم می‌پوشن و تیشرت هم که دیگه مشخصه. البته طبیعیه واستون سوال بشه ولی دقیقا بخاطر همین حرکاتم بود که سال آخر نزاشتن برم مدرسه دیگه. ممنون از توجهت عزیزم
بوس بوس (مارتا)

0 ❤️

893305
2022-09-02 10:16:41 +0430 +0430

دوست دارم ادامه اش رو بخونم ، واسم جالب بود، واقعا تو ایران سخته و عذاب آور این مدلی زندگی کردن ، امیدوارم هر اتفاقی برات افتاده آرامش داشته باشی

0 ❤️

893306
2022-09-02 10:17:06 +0430 +0430

مرسی رضا جانـ نه مشکلی نیست حتی پریود هم میشم و رحم واسم گذاشتنـ عمده مشکلات واسه شیمی درمانیشه که من نیاز نداشتم بهش چون واقعا بدنم پسرونه نبود جز اون که برداشتنش. چنان کصی واسم گذاشتن که محاله بکنیش و عاشقش نشی عزیزم. من خیلی خوشبختم چون هم تونستم بعنوان یه زن جایگاهمو تثبیت کنم توی جامعه و هم شوهر کنم (بعد طلاق هم باهامه مخفیانه)
بوس بوس (مارتا)

1 ❤️

893429
2022-09-03 09:03:04 +0430 +0430

سرگذشتت جالب بود برام"
امیوارم باقی زندگی رو فقط با شادی و سلامتی و خوشبختی سر کنی…

0 ❤️

893447
2022-09-03 12:04:27 +0430 +0430

دیالوگ همه زنای قهرمان قصه های سکسی : آییییی. مهرداد تورو خدا تمومش کن آیییی. عزیزم منو بکن لطفاً. آهههه اممم مهرداد خانومتو بکن.

بعدش من برام یه سوال پیش اومده ، مهرداد چندتا دست داشت که هم باهاش پاهاتو بالا نگه داشته بود و هم سینه‌ت رو میمالید و هم چشمات رو بسته بود ؟!

1 ❤️

893452
2022-09-03 12:59:53 +0430 +0430

ممنون از نظراتون و توجهتون. بالاتر گفتم چجوری ولی تا در عمل نبینین درکش نمی کنین. عزیزم پاتو بدی بالا نود درجه دست براحتی میرسه به سینه خصوصا اینکه زن کوتاه تر باشه قدش. در مورد دیالوگم خب بله مجبورم کمی پیاز داغشو زیاد کنم به خواننده حال بده. این جمله “خانومتو بکن آییی” معجزه می‌کنه واسه آقایون. بهرحال خاطراته با کمی چاشنی و پیاز داغ
دوستون دارم. بوس بوس (مارتا)

1 ❤️

931723
2023-06-06 04:39:10 +0330 +0330

پایان جالبی داشت این قسمت تشنه بمونین تا قسمت بعد

0 ❤️

933889
2023-06-19 20:04:18 +0330 +0330

لعنتی اینقدر قشنگ نوشتی که آدم دلش می‌خواد تورو داشته باشه.
خیلی عاشقانه و احساسی نوشتی ، خیلی بیشتر از یه داستان سکس‌ه.
ادامه بده عالیه.

0 ❤️

974029
2024-03-07 00:39:21 +0330 +0330

من چرا استرس گرفتم انگار من دختر اوردم خونه:/

0 ❤️